"مامان فردا ما راه بیفتیم بریم اصفهان ممکنه من غرفه اولم رو از دست بدم نه حالا بریم "
این جمله غیر منتظره از طرف پسرجان در باره این موضوع بود .. همیشه ما سر ساعت های پایانی حضورمون در شهرستان و برگشت به اصفهان بحث داشتیم او نمیتوانست از همبازی های خود حتی چند ساعت بگذرد
توذهنم مرور کردم چندین بار . ..بالاخره اتفاق افتاد.... علاقه پسرم به معلمان خود و دوستان خود در مدرسه هدهد بالاخره پیروز شد و چقدر من منتظر این روز بودم ...
همه خانواده نگران حضور معلمان آقا برای پسر جان پر احساس ما بودند و به من هم منتقل می شد به خاطر شرایط کاری ما دور از خانواده در اصفهان ساکن هستیم
-معلم آقا حوصله ش میرسه ؟ -کلاس اولین محبت زیاد میخادا؟ مطمنی ؟-تا حالا ندیدیم معلم آقا بذارن برا کلاس اولی؟
هر روز این تیکه های محبت آقا معلم ها کامل تر شد و شد ... خاطره های روزانه پسر جان نگرانی ها را آروم می کرد و شد تا به امروز رسید
چی می تونه بهتر از این باشه که یک مدرسه #مامن باشه
چی میتونه بهتر از این باشه،الگو ی پسر جان یک آقا معلم مهربان خوش اخلاق بچه هیئتی باشه؟
چی میتونه بهتر از این باشه که یک معلم آقا از #بهترین_دوست ها و #الگو ی پسر جان باشه
چی میتونه بهتر از این #رزق_معنوی باشه
#هدهد_کلاس_اول #میزان_اصفهان
#آینه. هدهدی اول