7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتورامعجزهزندگیخودمیدانم.:)❤️🩹🥺
❤️🩹:-)
میگفت:
معنی ایمان را
باید در سختیها دریافت
و من مفهوم زندگی را
در دفاع از #اسلام فهمیدم ...
#شهید_اسماعیل_دقایقی
اخکربلااااا... آخامامحسین.. اخحرم..
خیابونبابالقبله.. موکبها..
الطریق النجف کربلا🥺🥺💔
از همه مهم تر🥺💔
بینالحرمین🥺🥺💔
اونلحظههاییکهازشدتخستگیوسطحرمخوابممیبرد💔
وقتی توی بینالحرمین گم میشی🥺💔 حرک الزوار🥺😔
تفضل حرم السید الشهدا المستقیم 🥺🥺💔😭
میدونی چیش قشنگه...؟
از مقصد تا کربلا خستگی روه یه طرف 🥺
وقتی وارد حرم میشی یه باد کولر های حرم میخوره به صورت داد میزنی میگی اسلام علیک یا ابیعبدالله میگیی عاقا دیدی اومدم 🥺💔
دیدی گرمای راه نتونست جلومو بگیره💔
دیدی حرف مردم نتونست جلو مو بگیره💔🥺
دیدی برگشتم اقا دوباره😭💔
اخه نوکر کسیو نداره💔🥺
همه ترکم میکنن یه روزی😔💔
کی به جز محل میزاره❤️🥺
بغل وا کن😭😭💔پیش
دلبرم باشممم😭💔
بغل وا کن💔
این شبا حرم باشم💔🥺🫂
حسین جانمم🥺❤️
دیروز پیش خودم گفت اقا جونم...
میشه یه بار دیگه منو بطلبی بیام کربلا
اگه نیام میمیرم...🥺😭
نمیخایی ابرومو حفظ کنی...
نمیخایی سر بلندم کنی...💔🥺
دوست داری نوکرت سرش جلو همه پایین باشه...🥺💔
میدونی امشب قبل خواب چی بگو 🥺💔
بگو به جون مادرت من حرمم لازمم🥺💔
به جون رقیت من حرمم لازمم🥺💔
بابا به اون خدا قسمم منم حرمم لازمممم💔😓
🥺💔 تروخدا اگه یه قطره اشک ریختی برا منم دعا کن🥺💔
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
اخکربلااااا... آخامامحسین.. اخحرم.. خیابونبابالقبله.. موکبها.. الطریق النجف کربلا🥺🥺💔 از همه م
یادش بخیر💔🥺
کاش میشد باز بیام پیشت امام حسین😭💔
●سهم من از تو 🦋🪴
#پارت_هفتم
فردا صبح با صدای کشیدن چرخ های چمدان از خواب بلند شدم !
رختخوابم رو مرتب کردم و رفتم پایین
+ سلام . صبح بخیر .
مامان : سلام صبح بخیر
بابا : چیشده که این وقت صبح بیدار شدی دخترم ؟
+ بابا دارید میرید ؟
بابا : اره دیگ حواست به خونه و داداشت باشه ها ما پنج روز دیگ برمیگردیم .
+ خودم رو رو کاناپه پرت کروم و گفتم : اخه یعنی چی ؟
بابا : ماهور جان چرا لج میکنی اگه داداشت اذیتت کردم به خودم زنگ بزن بگو .
مامان : رو به علیرضا کردم و گفتم : علیرضا چرا مثل بچه ها باهاشون رفتار میکنی ناسلامتی ۱۹ سالشه ها ؟
بابا : فعلا که مثل یه خانوم ۱۹ ساله رفتار نمیکنه !
+ اصلا باشه قبول فقط زود برگردید .
مامان : باشه خدافظ .
+ خدافظ .
راستی ماهان کجاست ؟
مامان : دم دره .
+ اهان
رفتم و مامانمو بغل کردم
مراقب باشیدااا
مامان : چشم
+ رفتیم دم در و بدرقه شون کردیم و اومدیم داخل
ماهان : خوب تا اطلاع ثانوی رئیس این خونه منم !
+ ماهان میزنمتاااا
ماهان : باشه بابا برو صبحانه رو درست کن گشنمه !
+ ببین برادر من اخرین بارت باشه به من دستور میدی . مفهومه ؟
_باشه دیگ با من بودی ؟
+بله
_ حالا من به بزرگی خودم میبخشمت . به امیر زنگ زدم .....
#پایان_پارت_هفتم🌱
نویسنده : ساره قدیمی 🦋
کپی : با ذکر یک صلوات برای ظهر آقا امام زمان ✨