eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
2.1هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
10.5هزار ویدیو
151 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ کانال تعرفه ها و رضایت: https://eitaa.com/Dokhtaran1 تولد کانال✨ : ۱۴۰۱/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍بھـٰاࢪ عـٰاشقۍ‌🤍 +پس اون پسرت کجا موند حاج خانم؟ مهدی به سرعت ما را ترک میکند بوی خاک باران زده حال این دختری که انگار هزاران سال است در تاریکی غرق شده را کمی بهتر میکند مهدی چتر را بالای سرم قرار میدهد و با دست دیگرش دست من را محکم میفشارد قدم های بزرگ و منظمی برمی دارم هوا به قدری سرد است که دستانم یخ کرده دستان مهدی برعکس من به شدتی داغ بود که دلم میخواست بیشتر خودم را به او نزدیک کنم لحظه ی رمانتیکی شده بود صدای قطره های باران که با سطح زمین برخورد میکرد برایم لذت بخش بود بعد از مکث کوتاهی نفسم را با صدا بیرون میدهم و با صدای ضعیفی سکوت را میشکنم _همیشه موقع هایی که بارون میومد میرفتم داخل حیاط خونمون تا خیس بشم +چرا مگه زده بود به سرت؟ دهن کجی برایش میکنم که لبخند حرصی میزند _بارون خیلی دوست دارم، در هر مواقعی میتونه حالم رو خوب کنه.. با اشکی که در چشمانم جمع میشود ادامه میدهم _مامانم همیشه دعوام میکرد که چرا میرم تو حیاط و ممکنه مریض بشم دقیقا هم صبح همون روز که زیر بارون بودم مریض شدم نگاهی به پوتین های سیاه رنگ خودم و مهدی میاندازم که حسابی کثیف شده رد نگاهم را میگیرد ناگهان محکم با پوتین اش به پوتین های من میکوبد و کمی از چادرم را هم گِلی میکند هین بلندی میکشم و دستم را از دستان مهدی بیرون میکشم و جلوی دهانم میگذارم _چکار کردی؟ چادرم کثیف شد ادای من را در می آورد و با لحن کش داری میگوید +ای وای این چادرتو بود؟ چرا کثیف شد!! مشتی به بازویش میزنم _کاش همه چی به عقب برمی گشت اگه اون روز من به حرفت گوش کرده بودم اون اتفاقات ننی افتاد هق هق های بی صدایم که شروع میشود مهدی دستم را محکم میگیرد و به دنبال خودش به سمت یک رستوران میبرد! _وایسا کجا میری بی وقفه وارد رستوران میشویم به سمت یکی از میزها قدم برمیداریم مهدی صندلی را بیرون میکشد دستش را روی شانه ام میگذارد و من را روی صندلی مینشاند گارسون پسر جوان لاغر اندامی که با لبخند ژکوندی به سمت ما می آید +سلام خیلی خوش اومدین. چی میل دارین؟ مهدی منو را از روی میز برمی دارد و نگاه به لیست غذاها میاندازد +لطفا خورشت آلو اسفناج برای من و همسرم چشمانم از تعجب گرد میشود.. نویسنده:سرکار‌خانم‌مرادی