انشالله که از مطالب خوب کانال استفاده ی مفیدی کرده باشید🌹😍❤️
عشقتون حسینی
معرفتتون شهدایی
نفستون حیدری
شبتون متعالی
شب خوش🌹💗
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
و باز همممم یه مسابقه جدید داریمممم😍 یه مسابقه آسون با جایزه، کیه که نخواد؟😁 همین الان اینجا کلیک ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#قسمت_دوازدهم
ســاعــت دو بــعــد ظــهر ڪــلــاس انــدیــشــه اســلــامــے داشــتــیــم مــوضــوع ڪــلــاس در
مــورد هدف خــلــقــت بــود اســتــاد از همــه دانــشــجــویــان پــرســیــدنــد ڪــه هدف
خــداونــد از آفــریــنــش مــا انــســان ها چــیــســت ؟
آیــا هدف همــیــن زنــدگــے چــنــد روز دنــیــا هســت ڪــه در نــهایــت در اوج پــوچ
گــرایــے از بــیــن بــرویــم
وقــتــے اســتــاد ایــن ســوال را پــرســیــد بــه فــڪــر فــرو رفــتــم چــرا بــایــد ایــن طــور
زنــدگــے ڪــنــیــم خــوشــے هاے مــا فــقــط همــیــن چــنــد روز بــاشــد
اســتــاد ادامــه داد راه درســت زنــدگــے در خــوردن بــهتــریــن غــذا ها و پــوشــیــدن
بــهتــریــن لــبــاس ها نــیــســت ایــن ســاده تــریــن راه اســت
پــس چــه چــیــزے بــاعــث مــے شــود مــا بــه عــنــوان اشــرف مــخــلــوقــات شــنــاخــتــه
شــویــم
اســتــاد صــحــبــت خــودش را بــا ایــن جــمــلــه تــمــام ڪــرد
بــراے نــمــره ے مــیــان تــرم درس انــدیــشــه در مــورد هدف خــلــقــت انــســان تــحــقــیــق
ڪــنــیــد و در قــالــب یــڪ ورد ارائه دهیــد
بــعــد از تــمــام شــدن ڪــلــاس انــدیــشــه اســلــامــے بــه فــڪــر فــرو رفــتــم زنــدگــے
مــن و خــانــواده هم همــیــن طــور اســت دائم در فــڪــر خــریــد لــبــاس هاے گــران
قــیــمــت و تــفــریــح هاے نــامــنــاســب واقــعــا زنــدگــے درســت بــه چــه صــورت هســت
؟
پــگــاه روے شــانــه ام زد کجایی چرا تو فکر رفتی ؟
ویشکا: به صحبت های استاد فکر می کردم
پگاه : بی خیال ویشکا مهم نمره ی میان ترم هست
از محوطه ی دانشگاه خارج شدیم پگاه ماشین را با فاصله ی زیادی از دانشگاه پارک کرده بود سوار
ماشین شدیم
نگین : حاال برای خرید کجا بریم ؟
ویشکا به نظرم مرکز خرید ... خیلی خوب باشه چون فضای تفریحی دارد
نگین : عالیه بریم
نویسنده تمنا🌺
کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود ☘
@Dadther110
#قسمت_ششم
شهر در تاریکی فرو رفته بود ، کوچه های تاریک امکان بازگشت مرا به خانه نمی دادند وجود ارازل و آژان مرا خطری بزرگ تهدید می کرد ، از روی ناراحتی گوشه ای نسشتم فکر می کردم که مرد روحانی
دخترم می خواهی تو را به خانه آن برسانم اگر دوست داری می توانی شب را اینجا بمانی. !
با صدایی لرزان آقا ممکن هست مرا به خانه برسانید پدر و مادرم نگران هستند ,
مرد در حالی که عباس خود را می پوشید ی
باند شو دخترم ممکن هست آژان در کوچه نباشد ؛هر دو از خانه خارج شدیم ، در حالی که با احتیاط زیاد قدم هایم را بر می داشتم ، از این که کوچکترین صدا فردی را متوجه حضور ما کند می ترسیدم .
بعد از گذشت زمان طولانی به خانه رسیدم پدر و مادر با چهره ی نگران مرا در آغوش گرفتند
پدر در حالی که گلایه می کرد کجا بودی دختر مگر قرار نبود به خانه مادربزرگ بروی
اشک صورتم را پوشاند ، بغض گلویم را می فشرد ، با همان حالت آژان دنبالم کرد در این مدت در خانه این آقا ی روحانی بودم همسرش مرا آرام کرد
پدر و مادر از مرد روحانی تشکر کردند ، ( امروز بعد ظهر خیلی سختی بود زمانی که از خانه بیرون آمدم هنوز به میدان نرسیده بودم که آژان مرا با چادر دید با خشونت به سمت من آمد در حالی که دستانم می لرزید پاهایم توان راه رفتن نداشتند به سمت کوچه کناری دویدم ، آژان به دنبال من دوید چاره ای پیدا نکردم، داخل خانه ای که درش نیمه باز بود خودم را انداختم . بی اختیار در را پشت سرم بستم و اشک هایم جاری شد .
پدر در حالی که با دقت به حرف های من گوش می داد ، مادر زمزمه کرد درست می شود دخترم
چند روزی در خانه سپری کردن کردم که یک روز پدر سراسیمه به خانه آمد در حالی عرق سردی به پیشانی اش نسشته بود
پدر ...
ادامه دارد
May 11
سلام عزیزان در مورد رمان و داستان کوتاه که نوشتم نظراتون را بفرستید
ممنون و سپاس گذارم ❤️🍀
@Dadther110
↻ #تلنگر‹.🙂💛.›
بیحیایی؛مدنیست!
دود؛تفریحنیست!
زندگیباسگ؛کلاسنیست!
رابطہبانامحرم؛روشنفکرینیست!
ودرکل؛
بیفرهنگی؛فرهنگنیست!
وخوردنِحقدیگران؛زرنگینیست!
به خودت بیا داداش✋🏾🚶🏽♂
دلمگرفتہبود
نامترازمزمہڪردموسبڪشدم
راستگفتشاعرکہ:
یاحـسیننامِتوبردم،نہغمیماندونہهَمّی
بابیاَنتواُمّی:)!♥️
#عزیزم_حسین
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت اتفاقی نیست ...
#داداش_رسول♥️
#_گمنام