هدایت شده از محسن عباسی ولدی
«اللّهُم رُدَّ کُلَّ غریب» خدایا! همۀ غریبها را از غربت به وطن بازگردان.
آقا! اگر کسی این دعا را خواند و به یاد تو نیفتاد، به او چه باید گفت؟ غریبتر از تو در این عالم کیست؟ تقدیر تو در غربت، از سختترین تقدیرهاست. تقدیری که به نام تو خورده، غربت تو در میان دوستان است و چه غربتی سختتر از غریب بودن در جمع دوستان؟!
ما مدعی دوستی توایم. آیا تو در میان ما غریب نیستی؟ چقدر در جمع دوستانهمان یاد تو هستیم؟ چقدر از غمهای تو یاد میکنیم؟ چقدر برای دوری تو اشک میریزیم؟ چقدر دلنگرانِ دلِ گرفتهات هستیم؟ چقدر دلمان شور آمدنت را میزند؟ چرا به زندگیِ بیتو عادت کردهایم؟ چرا جای خالی تو را در میان خودمان احساس نمیکنیم؟ اینها اگر نشانۀ غربت تو نیست، پس نشانۀ غربت تو چیست؟
خدا با خوب کردن ما تو را از غربت بیرون بیاورد.
شبت بخیر امام غریب!
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#ماه_رمضان
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
درست است که میگویند وقتی زهیر میخواست اجازۀ میدان بگیرد، دستش را گذاشت روی شانۀ حسین؟ چه اذن میدان گرفتن عاشقانهای! کاش میدانستم در فاصلۀ کوتاه پیوستن زهیر به لشکر حسین چه رخ داده که زهیر این قدر احساس نزدیکی به حسین میکند؟!
چقدر دوست دارم برای چند لحظه هم که شده زهیر را ببینم و از غوغایی که در دلش به پا شد بپرسم و دوست دارم از او بپرسم چگونه دلش را راضی کرد که دستش را از روی شانۀ حسین بردارد؟! به گمانم جز عطش کشته شدن در راه حسین، هیچ چیز نمیتوانست او را از اربابش جدا کند.
آقا! دلم میخواهد زهیر تو باشم و وقتی خواستم اذن میدان بگیرم، دستم را بگذارم روی شانهات. میخواهم برای تو بمیرم. مرا خرج خودت کن. میخواهم زهیر تو باشم. مرا قبول کن.
شبت بخیر ارباب!
#محرم
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi