تا اینکه همون روزا و شبهای قدر #حکایت_زمستان رو گرفتم دستم که بخونم...نه تمرکز کتاب خوندن داشتم و نه برنامه کتاب خوندن ولی نمی دونم چطوری شد ...شروع کردم...کتابی که۴ماه بود خریده بودم ولی نخونده بودم.
اگه تو برهه ای اززندگی قرار دارید که احساس میکنید خیلی دارید #سختی میکشید و خدا داره سخت امتحانتون میکنه وقتشه که این کتابو بخونیدحتما حتما
و حتما معرفی کنید به اطرافیانتون...
#حکایت_زمستان
تک تک صفحات این کتاب برام نکته بود و یاد گرفتم ازش...از تک تک خاطره ها یاد گرفتم فقط یک صفحه از 263صفحه رو میذارم براتون...امیدوارم همتون این کتابو تهیه کنیدو مطالعه کنید و مطمئنم اگه شروع کنید درعرض چند ساعت تمومش میکنید..از بس که جذابه.
صفحه196 کتاب #حکایت_زمستان
به جرئت می توانم بگویم که در تمام مدتی که گرفتار شکنجه های وحشیانه ی منافقین بودم حتی یک بار هم آخ نگفتم،یا یک بار به انها التماس نکردم که دست از سرم بردارند.ولی در عوض همیشه هروقت که بیهوش نبودم، #زیارت_عاشورا میخواندم.هرقدر که انها شدت شکنجه هایشان را بیشتر می کردند،من به جای فریاد زدن،صدایم را بلندتر میکردم.....
راستی حالا چه جایی برای من میماندتا به خواننده ی این سطور بگویم:این من بودم که ان شکنجه ها را تحمل میکردم.هیچ کس نداند خودم به خوبی میدانم که چنین حرفی بیشتر شبیه به یک ادعاست.باید بگویم نام مبارک حضرت #صاحب_الزمان و نام مبارک حضرت عباس و نام مبارک اهل بیت بود که مرا در زیر ان همه مصیبت زنده نگه می داشت و از ان بالاتر این که چنان به زندگی امیدوارم میکرد که هیچ وقت #آرزوی_مرگ نمی کردم.
#حکایت_زمستان ⬅️خاطرات یک اسیر