eitaa logo
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
9هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.7هزار ویدیو
304 فایل
💌 کانال رسمی «دخترونه حرم امام رضا علیه السلام» 💌https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 💚👈 راه ارتباطی با دخترونه رضوی: @dokhtar_razavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
#انتظار
💌 💜 چشم دوخته‌ایم به راه؛ به راهی طولانی که قرن‌ها، در انتظار قدم‌های مهربان شماست 🍃 قلب بیقرار ما، هر جمعه، نه! هر ثانیه به شوق رسیدن شما می‌تپد ❤ جمعه‌ی بازگشت شما دور نیست! شاید همین امروز، شاید همین فرداست ⛅ . امام صادق (ع): اگر كسى‌كه منتظر حضرت است، از دنيا برود و حضرت بعد از او قيام كند، اجر او همانند اجر كسى است كه زمان او را درك كرده؛ پس بكوشيد و منتظر باشيد؛ گوارا باد بر شما اى ياران مورد لطف خدا 🍀 📚 كتاب الغيبه، نعمانی، ص ۲۰۰ دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi
💌 #یه_حس_خوب 🌸🍃 حرفهای کی توی زندگی، بیشتر امیدوارت می‌کنه...؟ وقتی چه اتّفاقی بیفته، امیدوارتر میشی...؟ بودنِ کی، امید رو توی قلبت زنده نگه می‌داره...؟💞 راستی، به این فکر کردی که وجود و حرفهای خودت، هر روز قلب چند نفرو به زندگی امیدوار می‌کنه...؟💙 آره، انگار بعضی‌ها، هستند تا زندگی یه عطر خوش بگیره؛ بعضی‌ها، هستند تا زندگـی من و تو، جـریان داشتــه باشـــه 💕💕 #رنگ_امید @dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
💌 💫 🌙 صبح زود بود و هنوز به حرم نرسیده بودم. در کوچه‌های پشت باب الرضا با شوق و تند تند قدم برمی‌داشتم و قلبم برای یک زیارت شیرین می‌تپید❤ از کوچه‌ی آخر که رد شدم، داشتم به این فکر می‌کردم که امروز از کدام صحن به طرف ضریح بروم و در حرم، کدام دعا را زودتر بخوانم که صدایی همه‌ی فکر و حال و هوایم را عوض کرد: خش... خش... خش...🍁 صدای جاروی پاکبان آنجا بود. ناگهان چشمم به جارو افتاد و انگار فراموش کردم تا همین چند ثانیه قبل، به چه چیز فکر می‌کردم🍃 در جای خود ایستادم و بی اختیار به پاکبان، که پیرمردی نورانی بود، سلام کردم. با مهربانی سلام کرد و به کار خود ادامه داد. آرام آرام، ذکر می‌گفت و کوچه را جارو می‌کشید. به راه خود ادامه دادم امّا هنوز نگاهم به جارویش بود. پیرمرد به انتهای کوچه که رسید، رو کرد سمت حرم و با لهجه‌ی زیبایش و با یک شور و شوق خاص، به امام (ع) سلام داد✨ حس می‌کردم او به اندازه‌ی همان خادمانی که در حرم خدمت می‌کنند، حال و هوای خدایی و امام رضایی دارد. کسی چه می‌داند؟ شاید او از همه‌ی مسافرهای شهر، برای دیدن ضریح بیتاب‌تر بود، امّا چه خوب بود که قلبش با یــک ســـلام سمـــت حـــرم، آرام می‌شـــد....💕💕 💚 دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
#کار_خوب🌸🍃
💌 🌸 آدمهای باهوش، فقط اون‌هایی نیستند که ضرب و جمع و تفریق رو خوب بلدند🍃 آدمهای دانا، فقط اون‌هایی نیستند که می‌دونند توی کدوم جمع چطور رفتار کنند💫 آدمهای باهوش و دانا گاهی همون کسایی هستند که زندگیشون مثل بقیه‌س ⛅ مثل همه غدا می‌خورند؛ مثل همه، کار می‌کنند⚡ امّا لحظه به لحظه‌ی زندگیشون عطر پاکی و رنگ آسمونی داره 💙 چون اون‌ها هر کاری رو با خدا معامله می‌کنند؛ حتی نفس کشیدن‌هاشون رو💕 👈 دخترونه‌ای هر روز، مخصوصاً امروز و فردا های دخترونه رو حتتما ببنید 🌸🍃 * خبر یه خوب و جذاب * یه عالی از تعویض پرچم حرم * و قشنگترین جملات ، به انتخاب شما 🍀 💕 دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
🍃 💚 🌙 🔹وقتی مرد گفت که قصد کرده‌است‌ با پدر خود به کاروان امام حسین(ع) بپیوندد، دعایش کرد و گفت: اجازه بده من هم همراه تو بیایم و در کنار اصحاب حسین(ع) باشم؛ وهب که به عشق امام حسین(ع) مسلمان شده بود، قبول کرد و با پدر و مادر و همسرش راهی کربلا شد. . عبدلله، پدر وهب، از دلیران و نام‌آوران شیعه بود که در روز عاشورا به میدان نبرد رفت و به شهادت رسید. وهب هم بعد از حرّ و بریر به میدان رفت؛ هنوز به شهادت نرسیده‌بود که زن، بی‌تاب شد و با چوبی به میدان رفت تا از همسر دفاع کند؛ اما امام حسین مانع شدند و فرمودند زنان موظّف به جهاد کردن نیستند . وقتی وهب به شهادت رسید، همسرش به بالین او رفت تا خون چهره‌اش را پاک کند؛ شمر که صحنه را می‌دید دستور داد تا زن را به شهادت برسانند. همسر وهب اوّلین✨ زنی بود که در سپاه حسین(ع) به شهادت رسید؛ او اثبات کرد عشق به امام حسین(ع) از روز عاشورا زن و مرد نمی‌شناخت. . *برگرفته از 📗کتاب زنان عاشورایی. زهرا یزدان‌پناه. ۱۳۹۰ 🏴دخترونه حرم امام رضا(ع) @dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
💌 ❤ قافله عشق از منزلگاه «شَراف» نیز گذشت. اولِ روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند. نزدیک ظهر، امام شنید که یکی از یارانش تکبیر می‌گوید. فرمود: «الله اکبر، اما تو برای چه تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلستانی به چشمم رسیده است.»...🍀 اما آنچه او دیده بود، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی» بود همراه هزار سوار که می‌آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه هایشان گویی شاخ زنبورهای سرخ و پرچم‌هایشان گویی بال سیاه غُراب بود.⚡ ...امام کاروان خویش را به جانب کوه «ذوحُسُم» کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم رسیدند و خیمه‌ها را برافراشتند، ‌حربن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید، سراپا پوشیده در سلاح، تا آنجا که جز چشمانش دیده نمی‌شد.⛅ امام پرسید: «کیستی؟» و حر پاسخ گفت: «حُربن یزید» امام دیگر باره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حر پاسخ گفت: «بل علیکم» آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود که سیرابشان کنند؛ خود و اسبانشان را...💚 دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi