💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
💌 #یک_خاطره_خواندنی💫 #ازدواج🌸
.
به نظرم اوایل مردادماه سال بود ۱۳۶۰ بود و آن روزها اهواز چه گرمایی داشت! ⚡
.
دو ساعت مانده به افطار وضو گرفتم.
دو رکعت نماز خواندم و رو به خدا گفتم:
خودت از نیّت من با خبری. آنطور که صلاح میدانی این کار را به سرانجام برسان ⛅
.
جلسه اوّل خواستگاریمان بود. گفت «اسم من حسن باقری نیست. من غلامحسین افشردی هستم. به خاطر این که از نیروی اطلاعاتی جنگ هستم مرا به نام حسن باقری میشناسند» و این اولین صداقتی بود که از او دیدم و روی من خیلی اثر گذاشت 💙
.
در صدای پختهاش روراستی موج میزد.
من هم از علاقهام به کار در ستاد جنگ گفتم. گفتم در این شرایط و تا زمانی که جنگ هست باید کار کنم. نمیخواهم چیزی مانع حضورم در کار جنگ باشد. اعتقاد زیادی هم به این ندارم که حضور زن فقط در خانه خلاصه شود. 🍀
.
فکر میکردم با این حرفم مخالفت کند اما حقیقت این بود که او بالاتر از اینهایی که من گفتم میدید.
به من گفت:
«شما حتی نباید خودتان را محدود به این جنگ بکنید. انقلاب موقعیتی پیش آورده است که زن باید جایگاه خودش را پیدا کند. باید به کارهای بزرگتری فکر کنید.» ✨
.
صداقت داشت و یک قلب پر از ایمان
دروغ نمیگفت. حرف که میزد دلم گرم میشد به بودنش.
یاد حرفهایش که میافتم به این فکر میکنم که
راست میگویند شهـــادت، لیــــاقت میخــــواهد 💕💕
خاطرهای از زبان همسر #شهید_باقری
#داستان_خوب
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
.
دخترونهایها مسابقه باران و برکه #نورالهدی رو حتتما شرکت کنید💚💜💚
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
🍃 #یک_خاطره_خواندنی ✨
او با دوستانش یک جلسهی هفتگی قرآن داشتند
که به نوبت در خانهها برگزار میشد.🍀
یکبار که نوبت خانه ما رسیده بود، من علاوه بر چای، مقداری شیرینی تهیه کردم و از مهمانها با چای و شیرینی پذیرایی کردیم.🍰☕
.
بعد از ختم جلسه، فرهاد با ناراحتی به من گفت:
«شما که این کارو کردید، من میدونم کسانی در جلسهی هفتگی هستند که وقتی نوبتشون بشه، نمیتونند شیرینی بخرند. اونوقت احساس شرمندگی میکنند...»🍁
.
از آن به بعد ما فقط چای دادیم که ساده و مختصر باشد.
او خیلی ساده زندگی میکرد.
اهل اسراف و تجمّل نبود و میگفت:
ایــن دنیـــا ارزش دل بستـــن نـــدارد»🍃
خاطرهای از زبان همسر شهید
#شهید_فرهاد_بازیار❤
📗 #به_رنگ_صبح
#جلسه_قرآن💚
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi