واکنش یک خبرنگار اصلاح طلب به تشویق رئیس جهمور در نشست خبری امروز
📲@dokhtaranZpesaranA
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
واکنش یک خبرنگار اصلاح طلب به تشویق رئیس جهمور در نشست خبری امروز 📲@dokhtaranZpesaranA
امروز داشتم نشست خبری رئیس جمهور رو میدیدم نشستی پر از سوتی و تپق
با خودم گفتم خدا بیامرزدت شهید رئیسی که اگه امروز شما جای آقای پزشیکان بودی یه عده بی حیای پروژه بگیر چه یاوه سرایی ها که نمیکردن...
من هنوزم نفهمیدم وقتی رئیس جهمور یه مملکت میره پیش کارگرا و ازشون سوال میکنه شما ناهار خوردید یا نه دقیقاً کجاش خنده داره؟
شاید لگد انداختن و خود شیرینی کردن اون موقع برا بعضی ها منفعتی داشته یا شایدم از رو بغض و غرض و دعوا های جناحی بوده
خلاصه که اخلاق اخلاق اخلاق...
📲@dokhtaranZpesaranA
انتقادات به نشست خبری رئیس جمهور...
#پزشکیان
📲@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدید تا اسم امامحسن میاد میریزید بهم ؟!:)))
💚🌿@dokhtaranZpesaranA
دوشنبہ، طبق روایات عشق باید گفت ؛
ڪہ رزقِ ما همہ در دست حضرتِ حسن است :)
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
دیدید تا اسم امامحسن میاد میریزید بهم ؟!:))) 💚🌿@dokhtaranZpesaranA
ایهناسبدانیدگدایحسنم💚🥲
پنج انتقاد به نشست خبری رئیس جمهور
#پزشکیان
📲@dokhtaranZpesaranA
رفقا ی کلیپ ساز خوب و حرفه ای و بدون دردسر😅اگر سراغ دارید برام بفرستید
@Bent_ol_Heydar110
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
رفقا ی کلیپ ساز خوب و حرفه ای و بدون دردسر😅اگر سراغ دارید برام بفرستید @Bent_ol_Heydar110
یا تو ناشناس عکس یا اسمشو بفرستید
هدایت شده از شـاید من:)
این پیام رو #فور کنید | میگم کانالتون غیر این اسم، چه اسم دیگه ای برازنده اش بود.
_شاید نویسنده
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚} بسمالله! 📖رمانِ #تنها_میانِ_داعش 📌#قسمت_نوزدهم به محض فرود هلیکوپترها،
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚}
بسمالله!
📖رمانِ #تنها_میانِ_داعش
📌#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :
«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک ارباً ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد لبیک یا حسین شلیک کرد.
در انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :
«تو اینجا چیکار میکنی؟»
تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :
«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
خون غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :
«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :
«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :
«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
اگر دست داعش به آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :
«این بیشرفها فقط میخوان مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
شاید میترسید عمو خیال تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :
«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاجقاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :
«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :
«ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :
«فکر کردی من تسلیم میشم؟»
و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد :
«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت :
«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.»
و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
ادامه دارد...
✍🏼فاطمهولینژاد
بسیاری از زنان مفهوم زیبایی را درست نفهمیدهاند
📲@dokhtaranZpesaranA
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
بنی فاطمه✨
اسم قشنگی بود🥲
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
بنی فاطمه✨
یاد اقای سید مجید بنی فاطمه افتادم🥲😂
ولی اسم قشنگیه جدا از شوخی😍🥺
هدایت شده از بِهشتزهرا .
بس کن بلاگر!
ملت از خستگی اونجا خوابیدن، این رفته وسط استراحتگاه آقایون بلاگر بازی و ژست و ادا درمیاره
اون موقع که این پست رو زدم، یکی از مخاطبین پیام داد و گفت اینا نشر معارف و ارادت به اهل بیت و تبلیغ و فلانه!
اینا بلاگربازیه دوستان
مسخرهبازیه، دون شأن اون اماکنه، برا نمایش خودشونه
کی گفته بلاگر بره اون وسط ژست بگیره و از خواب و راه رفتن و گریه کردنش فیلم و عکس بگیره، نشر معارف شیعهس؟!
#حجاباستایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچههیئتییعنیاینشکلی..😅😍
💗🌷@dokhtaranZpesaranA
مسیری که پدرهامون ازش به مدرسه میرفتن
یه لحظه سردم شد😅
📲@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا قیامت اسیر او می شد
هرکه سلطان طوس را میدید
مولوی، شمس را رها میکرد
گر که شمس الشموس را میدید
چیست تازه برات؟ ای حافظ!
گر بگیری برات مشهد را
عشق شاخه نبات جای خودش
امتحان کن نبات مشهد را...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
📲@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد ما را احدی جز تو
ندانست حسین
به فدای تو که هم دردیو
هم درمانی ...
#السلام_علیک_یااباعبدلله
💚🌿@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرارمیکنم
تویحرمبهمجابده...💔🥺
🌿🙂@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منشیعهامحیدرآقامه....¹¹⁰((🥹🫀✨
🤍👀@dokhtaranZpesaranA