eitaa logo
دختران💕 شاهرود 🇮🇷
247 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
کانالی جهت نشر آثار هنرمندانه دختران شاهرود #شاهرود آیدی ادمین کانال. @Kosar3413
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸به نام خدا🌸 محسن حُجَجی از نیروهای ایرانی موسوم به مدافع حرم بود. که در مرداد ماه سال 1396 در عملیاتی در گذرگاه مرزی الولید _ منطقه مرزی سوریه و عراق _ توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد و پس از دو روز به‌دست آنان سر از بدنش جدا شد و به‌قتل رسید و آسمانی شدند. این شهید بزرگوار ناجوانمردانه به شهادت رسیدند. و ما نباید یاد و خاطره ی این شهید را از یاد ببریم. و محل دفن این شهید نجف‌آباد، در استان اصفهان هست. 🌹 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
🌹به نام خدا🌹 شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود، یقیناً به او ملحق خواهد شد، شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
🍀بسم الله الرحمن الرحيم🍀 آنقدر از وجود تو می ترسیدند که در دل سیاهی شب آن هم نه از راه زمین، بلکه آسمان تو را پر پر کردند. این را بدان در ایران غیور مردانی به مانند تو زیاد هستند. تفکر سردار سلیمانی هر روز در دل و ذهن مردم زاده می شود و این دشمن خونخوار باید بداند که با هر بار کشتن یک سردار سلیمانی، صدها سردار سلیمانی دیگر متولد خواهند شد. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
ای عدل منتظر و ای حاضر ناظر... چشمها به تو دوخته شده و منتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهر در غم هجرانت می سوزند. چه سخت و گران است بر من اینکه ببینم همه ی خلق را و تو را نبینم .عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی. هر آدینه که می رسد دل بهانه ی تو را می گیرد و ما لبها را با ندبه و کمیل متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می نشینیم. ای ساقی فرج، چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده دستها آنقدر طلب نور کرده و خالی مانده دوشها آنقدر تازیانه ی سنگین اهانت را بر پیکره‌ی باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از دست داده. مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی و انتقام خون جدت حسین را بگیری... . أین الطالب بدم المقتول بکربلا. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
در اسفند سال 1335 قاسم سلیمانی در شهرستانی در استان کرمان به نام رابر چشم گشود. قاسم سلیمانی کارهای ارزنده ای در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرده است🌹 سردار سلیمانی در بامداد روز جمعه 13 دی ماه سال 1398آسمانی شد😔 اما یاد و خاطره ی این سردار بزرگ ایرانی همیشه زنده است🌺 🌹 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
وقتی صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش تو می رسد. گویی شهیدانند که آمده اند برای بیعت دوباره برای هشدار و تذکر و بیداری . بهمن که از راه می رسدشهیدان پیمان نامه ی خونین شهادت را برای تجدید امضای تک تک ما می آورند تا فراموش نکنیم که باغبان لاله ها امام مهربان بود و سایبان لحظه ها، نگاهش هنوز هم نگران باغمان است. هر بهمن امام است که دوباره بر بال ملائک به دیدارمان می آید و کوچه های باغمان را پر از نسترن و نیلوفر می نماید. گام هایش همه جا یاس می کارد و گل محمدی به خانه ها هدیه می کند. بهمن همیشه در راه است. فرارسیدن ایام مبارک فجر طلیعه ی آزادی ملت و محو استبداد و واپس راندن استعمار، بر ملت بزرگ ایران مبارک باد. . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
آن روز توی کوچه بودیم از هر طرف آدم می آمد چشم تمام مردم شهر از اشک شادی برق می زد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 در کوچه ریسه بسته بودند با سیم برق و لامپ رنگی الله اکبر هایشان بود آن روز یک جور قشنگی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 رو عجیبی بود آن روز وقتی امام آمد به ایران هر کس به استقبال او داشت یک شاخه گل با بوی باران . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
مى‌آيد؛ بر بام بلند آرزو و به جست‌وجوى شهيدانى كه مسيرش را با خون خويش مطهر كردند. خانه‌هاى قلبمان، شانه‌هاى مهربان او را مى‌جويند تا در سايه خورشيدى‌اش، طعم خوش آزادى را بچشند. اگرچه سيه مستان شب، با خنجر ظلم، سپيداران باغ را سر بريده‌اند، دست نوازش باغبانى چون روح خدا! . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
امام چه چهره ی درخشان و زیبایی دارد وقتی پای مبارکشان را به سرزمین زیبای مان ایران پهناور گذاشتند بوی گل و سوسن همه جای فرودگاه پیچید ،واقعا حس خوبی دارم با آمدن ایشان ایران را در ذهن خود آزاد دیدم که دیگر خون های ناحق بر روی زمین ریخته نمیشوند همه مردم به استقبال ایشان امده بودند، و همه واقعا خوشحال بودند با امدن ایشان خون های ناحق ریخته شده دوباره تپید ایشان دریای بیکران محبت بودن ایشان امام اول بودند، که دومی نداشتند و امید و چراغ هدایت برای تمام مردم بودند واقعا حس باورنکردنی در قلب ام دارم ، ایشان بسیار راستگو و فداکار و با محبت و .... هستند که هر چه بگویم کم گفته ام . پایان🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷 . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @dokhatarnshahroodi
🌷🌹🌷 مسابقه پاسداشت مدافعان سلامت 💠درسا جعفری فام 💠کلاس ششم 💠مدرسه امامت 💠 مسجد سلیمان 💠 خوزستان
/دوست شهیدم کمکم می کند/ دستم را روی سنگ قبر برادر شهیدم کشیدم و آن را با گلاب معطر کردم. سپس گفت و گو های من با او شروع شد. اول دلم می خواست او سر بحث را باز کند؛ اما گفتم که برای شروع کردن، من حرف های زیادتری دارم تا بزنم؛و اینکه از اول بحث تا آخر من سخن ورم و او فقط می‌شنود .اما اول بحث من با گریه شروع شد؛ می‌دانستم که راضی نیست من این همه اشک بریزم ؛حرفی در گوشم می گفت که او منتظر حرف های تو است. سپس باخودم گفتم بله او منتظر است تا من حرف هایم را صادقانه به او بزنم. سپس به او گفتم"خیلی وقت ها حرف دلم را بدون تکلم باید بفهمی؛ ولی حرف های صادقانه ای هستند که اگر بگویم بدون شک آرام میشوم ولی این کار دشوار است. ولی در هر حال به تو میگویم؛ البته اگر با مقدمه چینی بخواهم بگویم مطمئنم اصلاً به همان حرف های اصلی نمیرسم پس رک وراست حرفهایم را به تو میزنم." نجوای صدای او در گوشم می پیچید که انگار با همان خوشمزگی صحبت کردنش به من گفت" داداش من خیالت تخت! حرفهای تو حتی اگر از غم ها و روزمره گی هات هم باشه به دل من خوش میشینه و خریدار داره.." حالا فهمیده بودم که او با من همدردی میکنه و تو حرف زدن منو تنها نمیزاره چقدر این داداش ما با وفا بود. بهش گفتم "درد من اینه که به زمین و زمان گله دارم به هیچ چیز رضایت ندارم واقعیت اینه که دغدغه ما زمینی‌ها همش همینه حس می‌کنیم همیشه یه جای کارمون ایراد داره و گره های کوری که تو زندگیمون می‌افته دیگه باز شدنی نیست وخودمون هیچ جوره قادر نیستیم مشکلاتمون رو حل کنیم و همش به ناشکری و ناسپاسی از اون خالقی روی میاریم که تو مقرب درگاهش شدی به همان معبودی که می‌پرستی تو را قسم میدم از او خواهش کن که مشکلات و موانع زندگیم رو خودش از سر راهم برداره"او باز هم با همون صدای آرام بخش خودش به من گفت" ببین برادر من تو سلامتی این تن سالم و این رفاقت بین من و خودت رو دارا هستی؛ تو الان تو خواب هستی و اینها جلوی چشم هات جایی نداره ولی اگر ببینی و بلند شی ، واقعیت ها و دارایی هایی که داری رو با جان و دل قبول می کنی؛ ولی اگه این ها رو ندید بگیری باز هم به خواب برمیگردی و وقتی هم خفته‌ای چیزی از این دنیا حس نمیکنی پس با واقعیت ها روبرو شو و آنها را بپذیر و شکرگزار باش و انقدر تو خواب غفلت سیر نکن مانع اصلی زندگیت خودت هستی پس بلند شو و از بین این موهومات واقعیات زندگیت رو ببین؛ همون نَعَماتی که تو داری ولی چشم روی اون‌ها بستی حقیقتاً باید به اون‌ها دل ببندی پس نعمت‌هات رو ببین کاری به بقیه‌ دل چرکی ها و نا ملایمات زندگی نداشته باش" یکدفعه برگشتم تا ببینم واقعا توی این دنیاست که انقدر صدای رسا و واضح ش مثل زمزمه کردن تو گوشم اینقدر برای من نزدیک و حقیقیه... دوباره با خنده گفت" نترس من هیچ وقت پشت سرت حرف نمیزنم" صورتمو به سمت قبر برگردوندم و حالت صورتم از تعجب زده به جا خورده تغییر کرد با یه لبخند کوچک ادامه دادم "این شوخی تو ندید میگیرم داداش من، ولی از حرفها و نصیحت هایی که بهم زدی هیچ وقت چشم پوشی نمی کنم" من باز هم برای تشکر کردن کلام خوب را کافی ندانستم و خم شدم و سنگ قبری که عطر گلاب که تا الان به رویش مانده بود را بوسیدم. چقدر شیرین حرف زد. لبخند رضایت روی لبم نشست. سپس ادامه دادم" فکر و خیالات ای هم دارم ؛ولی این ها در ذهنم ساخته و ساز میشود؛ اینها قلبی نیستند ؛ولی وقتی در ذهن خود را مورد خواهش قرار می دهم، طلب برآورده شدن نیاز فراموشی از خدا می کنم ؛ قلبم هم برایم دلسوزی می کند و آرامم می کند؛ در آنجا جای چند تن آدم عزیز خودم و وجدانم هست ؛همین ها خوبند. اما ذهنم نمی فهمد که من نمی خواهم همه را در ذهن جا دهم ؛همه را به راحتی دعوت می کند و اگر بخواهد افکار را در گوشه‌ای می گنجاند. من نیز مجبورم همه را دقیق صریح و روشن درک کنم ؛ بله و من در آنجا مجبور می‌شوم کینه را در دل وارد کنم زیرا از آن همه فکر دیوانگی می یابم و نمیتوانم خوب را از بد تشخیص بدهم و بعضی اوقات گمان بدی در ذهنم شکل میگیرد که به کینه مبدل می شود و دلسوزی که داشتم شامل حال همه افراد نمی کنم برادر من تمام مشکلات من همینه..." باز هم صدای برادر شهیدم را می شنیدم که همان قدر دل دلنواز و گوش نواز بود. او به من گفت" برادرم درسته وقتی زیاد فکر تو سرت داشته باشی پریشون میشی؛ تو باید لابه لای این همه فکر از گوشه روزنه ذهنت اسم و یاد خدا را وارد کنی؛ چون نام خدا باعث میشه ذهنت فارغ از این همه فکر و خیال بشه. میدونم که آدم عاقلی هستی ؛ پس بیا و قلبتم رجوع کن؛ مطمئن باش با یاد خدا قلبتم رنگ آرامش را به خودش گرفته و حالا به صورت خوش این قضیه نگاه کن..." حالا من به قدری آرام شده بودم که وصف ناپذیر بود و آفتاب هم به وسط آسمان رسیده بود. سنگ قبر همان بوی خوب را میداد که از اول داشت...
به نام خدا :"پرچم بر فراز قلب ها ایستاده است " آنکه پرچمدار است دیگر سر از پا نمی شناسد ؛ پرچم را دست می گیرد و یک تن حصار دشمن را می شکند؛ آری این پرچم است که به او قدرت و شهامت می دهد؛ پرچمی که در دیدگان همه جا دارد؛ و پرچم که به مقام جان فدا شدن در راه وطن ارزش میدهد؛ پرچم؛ خیال پیروزی را در سرها می پروراند؛ و با شهادت هر رزمنده کرامت پرچم برافراشته در اوج آسمان ها به پرواز در می آید؛ و بر روح پاک شهید، فراز جاودانی می خواند؛ و هر جا نقشی از پرچم باشد فراز جاوید ایران طنین انداز است؛ درست همان جایی که رزمنده ای جان به جان آفرین تسلیم می نمود، دستهای به خون غلتیده برای نگاه داشتن پرچم سمت او می آمدند؛ و از طرفی پرچم نیز جان می گرفت و بر دست ها جابجا میشد و بالا می رفت. 🔸 لیلا ترابی 🔹 پایه دوازدهم 🔸 دبیرستان شاطریان تهران
دلنوشته‌ بیان‌خاطرات دفاع مقدس از زبان رزمندگان و جانبازان پدرم در کنارم بنشین و از آن روزها بگو، روزهای جنگ، از جبهه و روزهای توپ و خمپاره. از روزی خداحافظی با مادر بگو ، وقتی در چارچوب در ایستاده بودی و به چشمهای نگران مادر نگاه کردی، با نگاهی محکم و همراه با امید ،و به او گفتی که قرار است در راه سبز دفاع از میهن گام برداری و مادر هم باید در کنار گامهای تو محکم و زینب وار بایستد. پدرم برایم بگو از آن لحظه ای که پوتین رزم به پاکردی و روی شیطان نفست پا گذاشتی و در مسیر نبرد با شیاطین زمانه گام برداشتی. از همسنگرانت بگو از آنها که در جبهه دلدادگی به حضرت حق پیروز شدند و جام شهادت را نوشیدند و آسمانی شدند. پدرم بریم بگو برای من و هم‌نسلان من که امروز ایران آباد و آزاد ما نتیجه شجاعتها و از خودگذشتگی های شما و امثال شماست. نام شرکت کننده:نرجس خلیلی