eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
639 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 قسمت جذام ... !!! به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت 2 بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم هام رو بستم ... هنوز چشم هام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ... - بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... دوباره چشم ها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ... وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... _خدایا ... من رو کجا فرستادی؟😭 ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا؟ ... چشم های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداخته ای به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می شد ... از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ... _جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... می خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... اون حس به حدی زنده 🔥و حقیقی بود ... که وحشت، 😭😰رو با تمام سلول های وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی می زد که ... حس می کردم با چند ضرب دیگه، از هم می پاشه ... خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ... پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... تا اون لحظه ... هرگز چنین آتــــ🔥ــش و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته ای ... که انگار، خودش هم از درون می سوخت و شعله می کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ... هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمی تونستم بفهمم چرا باید اونجا می رفتم ... قلبم آرام تر 💫شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیــ👹ـــطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:شهید سيدطاها ايمانی🌸 🍃🌸 @dokhtaranchadorii
🌷هرشب یک صفحه از قران به نیابت ازشهیدعلی خلیلی🌷 رزق امشب: ❣️جزء دو صفحه 28 👇 ‌‌✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#قرار_عاشقی صفحه_۲۸ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چ مثلِ ♡•چــاڋر•♡ 👇👇👇 _بیمارستان از مجروحین پر شده بود… حال یڪۍخیلۍبد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزے شدیدے داشت… _وقتۍ دڪتر مجروح را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل! دڪتر اشاره ڪرد را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا ڪنم!! _مجروح ڪه چند دقیقه اے بود ڪه به هوش امده بود... گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاورے…😞 ما براے این چادر میرویم!!😊 چادرم در مشتش بود ڪه شد…😓😔 _از ان زمان به بعد در بدترین و سخت شرایط هم چادرم را ڪنار نگذاشتم....😭😌 💞💞💞 (راوے خانم موسوے یڪۍ از پرستاران ) @dokhtaranchadorii
⚠️ ای برادر !! به کجا می روی؟! ، کمی درنگ کن !! آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من ، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گماشته ایم ، از یاد خواهی برد ؟! ما نظاره می کنیم که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد ، و اما مسئولیت ، ادامه دادن راه ماست ..... 📕 پنجاه سال عبادت ، ص63 @dokhtaranchadorii
°💜 یـــھ مثلــی هست ڪھ میگه ↯ 【سرم بره قولم نمیره】 قوݪ مݩ بھ شهدا چادرمھ↻ سرم بره چـــادرم نمیره @dokhtaranchadorii
🍃 ✅حجاب تجلی نگاه خداست...😍 . 🍃🌹((لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزَیدًنٌَکُم))ْ🌹🍃 ✅حجاب یعنی همان شکرنعمت که نعمت راافزون میکند... ✅حجاب افزون میکندنعمت حیارا... 💞😍 . @dokhtaranchadorii
🌹🍃 قدم هایت درخیابان ڪار دنیارا لنگـ میکنند... مردهاے شهر راه بازمیکنند تا تو ردشوے🚶 در تاڪسے بدون اینکہ حرفی بزنی ، سرت پایین است...جا راطوری تنظیم کنند کہ تو اذیت نشے....🙈 اینجاست کہ فرشـــته هاهم دست بہ سینہ بہ تماشاۍ تونشستہ اند😮 و خدا میداند چقدر در دلشان بہ تو بالهای سیاهت حسادتــ مےڪنند😍 و من شڪ ندارم کہ همین بود کہ مایه ی فخرِخــــــدا بہ شد....😌 انّی اعلــــــــم ما لاتعلمون...💌🎀💜 💌 تو برگزیده اے😊😊 بہ چادرت شڪ نکن.. تمام اعتقاداتم پیش روے توست و آن هم این ڪہ تو را براے چادر انتخاب ڪرده اند.....😍😍😍 @dokhtaranchadorii
در زمانی ڪه شان و ارزش جز به لباس و ماشین نیست... تو چاڋرے بمان وثابت ڪن ارزش واقعی زن این نیست ... لباس آدم پرچم ارزش هاے اوست ... @dokhtaranchadorii
شھادت از جنس دخترانھ تا این زمان نمیدانستم شھادتی باشد ڪه فقط خاص ماست،مال ماست... ◄دخترانه ے دخترانه نمیدانستم همین چـاڋر و روسرے ڪه هر روز در مواجھ با غیر سر میڪنیم، شھادت ساز است... ◄مثل ایمان، ◄مثل عقیده، ◄مثل طرز تفڪر از امروز به چاڋرم به گونه اے دیگر نگاه خواهم ڪرد. چاڋرم را مثل ایمان و عقیده ام حفظ خواهم ڪرد. تلاشم را خواهم ڪرد. @dokhtaranchadorii