eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
609 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 قسمت تشن، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض😢 راه نفسم رو بست ... خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون صدا ... چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم ... اشک امانم رو بریده بود ...😭 - آقا جون ... این همه ساله می خوام بیام ... حالا داری تشنه ... من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟... هر کی تشنه یه چیزیه ... شما تشنه لبیک بودی ... و من تشنه گفتنش ... وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم ... اما ... - این بار چقدر با خیمه 🏕تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟ ... از جمع جدا شدم ... چفیه توی صورت ... کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم ... ضجه می زدم و حرف میزدم ... - خوش به حالتون ... شما مهر سربازی امام زمان توی کارنامه تون خورده ... من بدبخت چی؟ ... من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ ... لبیک شما رو 🌤🌤مهدی فاطمه🌤 قبول کرد ... یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید ... منی که چشم هام کوره ... منی که تشنه لبیکم ... منی که هر بار جا می مونم ... به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم ... توی حال خودم بودم ... سر به سجده و غرق خاک ... گریه می کردم که دست ابالفضل ... از پشت اومد روی شونه ام... چی کار می کنی پسر؟ ... همه جا رو دنبالت گشتم ... کندن از خاک مهران ... کار راحتی نبود ... داشتم نزدیک ترین جا به کربلا ... داغ دلم رو فریاد می زدم ... بلند شدم ... در حالی که روحی در بدنم نبود ... جان و قلبم توی مهران جا مونده بود ... چشم ابالفضل که بهم افتاد ... بقیه حرفش رو خورد ... دیگه هیچی نگفت ... بقیه هم که به سمتم می اومدن ... با دیدنم ساکت می شدن ... از پله ها اومدم بالا ... سکوت فضا رو پر کرد ... همهمه جای خودش رو به آرامش داد ... - علی داداش ... پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره ... دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم ... و محو وجب به وجب خاک مهران شدم ... حال، حال خودم نبود ... که علی زد روی شونه ام ... صورت خیس از اشکم چرخید سمتش ... یه لحظه کپ کرد ... - بچه ها ... می خواستن یه چیزی بخونی ... اگه حالشو داری ... جملات بریده بریده علی تموم شد ... چند ثانیه به صورتش نگاه کردم ... و میکروفون رو گرفتم ... نگاهم دوباره چرخید سمت مهران ... - بی سر و سامان توئم یا حسین ... تشنه فرمان توئم یا حسین ... آخر از این حسرت تو جان دهم ... کاش که بر دامن تو جان دهم ... کی شود این عشق به سامان شود؟ ... لحظه لبیک من و ، جان شود؟ ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:شهید سيدطاها ايمانی @dokhtaranchadorii
قسمت سرباز مخصوص دردهای گذشته ... همه با هم بهم هجوم آورده بود ... اون روز عاشورا ... کابووس های بی امانم ... و حالا ... دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... ✨همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ... وکیل امام حسن عسکری ...✨ از اتوبوس که پیاده شدم ... جلوی آرامگاه، خشکم زد ... همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت ... در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد ... و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود ... کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان "عج" در کارنامه اش دو داشت ... شهید "حشمت الله امینی" ... این اسم ... فراتر از اسم بود ... آرزو و آمال من بود ... رسیدن و جا نموندن بود ... تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت ... آرزویی که توی مهران ... با التماس و اشک، فریاد زده بودم ... اما همه چیز ... فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود ... اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید ... حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... اما چرا؟ ... چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ ... همون طور ایستاده بودم ... توی عالم خودم ... که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام ... - داداش ... اسم دارم به خدا ... مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام ...😄 خندید ...😁 - دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی ... حالا که اینطور عاشقش شدی ... صحن رو دور بزن ... برو از سمت در خواهران ... خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره ... با دلخوری بهش نگاه کردم ... - اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و ... برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش خیلی وقته گذشته ... داداش ... هم خودت پا داری ... هم موبایل ... زنگ زدی جواب نداد، خودت برو ... تازه این همه خانم اینجاست ... _به یکی از خانم ها پیغام دادم ... ما رو کاشت ... رفت که بیاد ... خودش هم که برنمی داره ... بعد از نماز حرکت می کنیم ... بجنب که تنها بیکار اینجا تویی ... یه ساعته زل زدی به ساختمون ... آرامگاه رو دور زدم ... و رفتم 🚶سمت حیاط پشتی که ... نفسم برید و نشستم زمین ... - یا زهرا ... یا زهرا ... چشم هام گر😭 گرفت و به خون نشست ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:شهید سيدطاها ايمانی🌸 @dokhtaranchadorii
قسمت (قسمت آخر) چشم های کور من پاهام شل شده بود ... تازه فهمیدم چرا این ساختمان ... حیاط ... مزار شهدا ... برام آشنا بود ... چند سال می گذشت؟ ... نمی دونم ... فقط اونقدر گذشته بود که ... نشستم یه گوشه و سرم رو بین دست هام مخفی کردم ... خدایا ... چی می بینم؟ ... اینجا همون جاست ... خودشه... دقیقا همون جاست ... همون جایی که توی خواب دیدم... آقا اومده بود ... شهدا در حال رجعت ... با اون قامت های محکم و مصمم ... توی صحن پشتی ... پشت سر هم به خط ایستادن ... و همه منتظر صدور فرمان امام زمان ... خودشه ... اینجا خودشه ...😭😖😭 زمانی که این خواب رو دیدم ... یه بچه بودم ... چند بار پشت سر هم ... و حالا ... اونقدر تک تک صحنه ها مقابل چشمم زنده بود ... که انگار دقیقا شهدا رو می دیدم که به انتظار ایستاده اند ... - یا زهرا ... آقا جان ... چقدر کور بودم ... چقدر کور بودم که نفهمیدم و ندیدم ... این همه آرزوی سربازیت ... اما صدای اومدنت رو نشنیدم ... لعنت به این چشم های کور من ... داخل که رفتم ... برادرها کنار رفته بودن ... و خانم ها دور مزار سرباز امام زمان ... حلقه زده بودن ... و من از دور ... به همین سلام از دور هم راضیم ... سلام مرد ... نمی دونم کی؟ ... چند روز دیگه؟ ... چند سال دیگه؟ ... ولی وعده ما همین جا ... همه مون با هم از مهران میریم استقبال آقا ...😭✋ اشک و بغض ... صدام رو قطع کرد ... اشک و آرزویی که به همون جا ختم نشد ... از سفر که برگشتم یه کوله خریدم ... و لیست درست کردم... فقط ... تک تک وسائلی رو که یه سرباز لازم داره ... برای رفتن ... برای آماده بودن ... با یه جفت کتونی ... همه رو گذاشتم توی اون کوله ... نمی خواستم حتی به اندازه برداشتن چند تا تیکه ... از کاروان آقا عقب بمونم ... این کابووس هرگز نباید اتفاق می افتاد ... و من ... اگر اون روز زنده بودم و نفس می کشیدم ... نباید جا می موندم ... چیزی که سال ها پیش در خواب دیده بودم ... و درک نکرده بودم ... ... ظهوری که بعد از گذر تمام این مدت ... هنوز منتظرم ... و آماده ... سال هاست ساکم رو بستم ... شوقی که از عصر پنجشنبه آغاز میشه ... و چقدر عصرهای جمعه دلگیرن ... میرم سراغش و برش می گردونم تویو من ... پنجشنبه آینده هم منتظرم ... تا زمانی که هنوز نفسی برای کشیدن داشته باشم ... 🌷و ما ز هجر تو سوختیم؛ ای پسر فاطمه .... 😭 خدایا بپذیر؛ امن یجیب های این نسل سوخته را .... یاعلی مدد ....التماس دعای فرج ✍نويسنده: شهيد مدافع حرم سيدطاها ايماني ....... @dokhtaranchadorii
🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓 سلام بر دختران حضرت مادر (س)❤️ 🌷به نیابت از شهید مصطفی صدرزاده که در روز تاسوعا به حضرت عباس (ع) اقتدا نمودند و به شهادت رسیدند قرار ختم زیارت عاشورا داخل کانال بزاریم... ❣️ دوستان عزیز لطفا تعداد زیارت عاشورایی که قرائت می کنید به آیدی زیر ارسال کنید👇🏻 @shahidehfatemehhadi التماس دعای ظهور😊💐 منتظریم رفقا... ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
❤️🌹 #قرار_عاشقی 🌹❤️ 🌷هر روز یک صفحه از قران به نیابت ازشهیدعلی خلیلی🌷 رزق امروز: ❣️جزء دو صفحه 33 #شهید_غیرت #رفیق_شهیدم ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#قرار_عاشقی صفحه_۳۳ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸✨🍃 ✨ 🍃 رو به شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح☀️✨ بردن نام حسین بن علی می چسبد 😍 💌 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🌸🍃 #اللهم_الرزقنا_کربلا 🕊 #حرم_رویای_من #همه_دنیای_من @dokhtaranchadorii🌈
براے چادر باید به آسمان نگاه ڪرد🌈 براے چادر وحجابت به ڪنایھ اطرافیانت نگاه نکن‼️ آسمانے شدن بها دارد.. ❣ ✨بهشت✨ را به بها میدهند نه به بهانه... @dokhtaranchadorii🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدایی که مثل امام حسین علیه السلام شهید شدن🌹😔 1-شهید حاج محمد ابراهیم همت🌷 دیدار محبوب در جزیره مجنون؛ سه راهی شهادت وقتی حاجی در حال بازگشت به طرف قرارگاه بوده تا در آنجا فکری به حال خط مقدم بکند در‌‌ همان سه راهی مرگ به شهادت می‌رسد. 😔🕊 پس از رفتن حاج همت به سمت عقب یکی دو ساعتی طول نکشید که خط ساکت شد.‌‌😐😳 همان خطی که حدود یک ماه لحظه‌ای درگیری در آن قطع نشده بود و این سبب تعجب همه شد.😳 ما منتظر ماندیم. گفتیم شاید باز هم درگیری آغاز شود. 😢 صبح فردا هوا روشن شد اما باز هم از حمله دشمن خبری نشد.🙄 اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. 😔😢😢 بی‌خبر از آن بودیم که در جزیره سری از بدن جدا شده😭😭 و حاج همت بی‌سر به دیدار محبوب رفته و دستی قطع شده‌‌😭😭😰 همان دستی که برای بسیجیان در خط آب آورد.😞😭 جزیره با شهادت حاجی از تب و تاب افتاد. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم. یاد شهدا با صلوات🌺 🆔 @dokhtaranchadorii
#السلام علیک یا اباصالح المهدی به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رُخت ای ماه! بیا! صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله! «اللهم عجل لولیک الفرج..» @dokhtaranchadorii 🏴
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... ❤️#مولاجانم ▪️ #آجرك_الله_يا_بقية_الله #بأبي_أنت_و_امي_ونفسي_وأهلي_ومالی میشود جگرگوشه هایت را با دستان خودت آماده کنی ... میشود با غم نگاه راهیشان کنی ... میشود بروی و در خیمه بنشینی... میشود برای دیدن بدن های پر از زخمشان بیرون نیایی... میشود فقط برای حسین باشی و حسین ... میشود اما فقط باید مادر عون و محمد باشی زینب! که بشوی ب تمامی حسین... سلام الله عليهما #عزاداریم_نذر_ظهور_مهدیست ▪️يا رب الحسين بحق الحسين ▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة . #آجرک_الله_یا_بقیه_الله #العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان @dokhtaranchadorii 🏴
❤️🌹 #قرار_عاشقی 🌹❤️ 🌷هر روز یک صفحه از قران به نیابت ازشهیدعلی خلیلی🌷 رزق امروز: ❣️جزء دو صفحه 34 #شهید_غیرت #رفیق_شهیدم ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#قرار_عاشقی صفحه_۳۴ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_محرم السلام علیک یا قاسم ابن الحسن(ع)😭 روز_ششم_محرم @dokhtaranchadorii 🏴
امروزباید حسن حسن بگوییم و به یاد قاسم به قد و قامتش به رگ غیرت و دلاوریش به لباس رزمی که برقامتش اندازه نبود به شهد شیرین شهادت در رکاب مولایش اشک غربت بریزیم و #فرج را گدایی کنیم... ▪️روز ششم محرم ▪️روز حضرت قاسم ▫️ماه محرم ماه دعای فرج @dokhtaranchadorii 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است؛ تکلیف اول است شهیدانه زیستن... ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸﷽🌸 #تلنگر سرِ دوراهي گناه و ثواب به حُبّ #شهادت فكر كن؛ به نگاه امام زمانت فكر كن ... ببين مي تواني از گناه بگذري؟! از گناه كه گذشتي ، از جانت هم مي گذري ... ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
خوشبختی یعنی... ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید مثل عبدالله مدام در حال تجافی (نیم‌خیز) باشیم که هر وقت برقِ شمشیر رو، بالاسرِ ولیِ خدا احساس کردیم، بدویم به سمت قتلگاه و دستامونو سپر بلاش کنیم... #حاج_حسین_یکتا #توئیت #محرم ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#پروفایل_حسینی ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
🌹عشقِ شگفت‌انگیزِ #شهید به امام حسین(ع)💔👌 #امام_حسین #اشڪ #گریه #عزاداری تصویر باز شود👆💔🍂 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
"بسم رب الشهداء و الصدیقین" ◀️ دعـا کـن فـقـط! هر شـب وسـطِ های های گریه هایش😢می زد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم💔" ؛ . وقتی از ارباً اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند😔، وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر (ع) می گفت😔، وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس (ع) می گفت😭، . وقتی از بی سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد😭 و . حتی از اسارت حضرت زینب (س)😔. یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: . "مسخره کردی ما رو هر شب هر شب دوست داری یه شکلی #شهید بشی!😑 . لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط! " ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا