🍃خدایا
ما اگه گناه میکنیم
از سر نفهمیه
با تو سر لج نداریم به خودت قسم...💔
استاد #پناهیان
@dokhtaranchadorii
@SEYEDREZANARIMANI1_35754031.mp3
زمان:
حجم:
8.71M
🍃مداحی زیبا🍃
💠همیشه کنارم هستی
🎤 #سیدرضانریمانی
#پیشنهاد_دانلود
📢گنجینه صوتی سید رضانریمانی
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#شهید_اربعین
📌شهید مدافع حرمی که مزارش در مسیر زوار اربعین است.
پیکر او طبق وصیت خودش در وادی السلام نجف،واقع در #عمود_۳۹۴ نزدیک مزار هود و صالح به خاک سپرده شده.
زیارت مزار #هادی_ذوالفقاری یادتان نرود❗️
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت چهلم
من داشتم از پله های یادمان شهدا بالا می رفتم که متوجه شدم جلوی پله ها ایستاده و دارد با شهدا صحبت می کند برگشتم تا با هم بالا برویم. با لحنی آرام شهدا را تهدید می کرد و می گفت:«که اگر کار مرا درست نکیند آبروی شما را می برم! به همه می گویم شما هیچ کاری نمی توانید بکنید....» بعد هم رفت گوشه ای نشست و با شهدا صحبت کرد. تقریبا ده روز بعد من به همراه خانواده ام به شمال رفتم و اونیامد. روزی که برمی گشتیم با من تماس گرفت و گفت که در قرودگاه منتظر پرواز است. خیلی ناراحت شدم ولی از جهتی خبالم راحت بود که به اشپزخانه می رود. خیلی گریه کردم اما توجهی به گریه های من نکرد و خداحافظی کرد و برای اولین بارعازم سوریه شد. اما روحیات مصطفی برای آشپزخانه سازگار نبود.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت چهل و یکم
آشپزخانه بهانه ای بود برای رسیدن به هدف دیگری که در سر داشت. او اصلا آشپزی بلد نبود. حتی یک نیمروی ساده را هم نمی توانست درست کند. آشپزخانه خواسته های روح بلند پرواز او را بر آورده نمی کرد. لذا بدون این که کسی با خبر شود از آشپزخانه می رود.
همه افرادی که برای ماموریت آشپزخانه رفته بودند 25روز بعد برگشتند، اما خبری از مصطفی نشد. پیگیری های من هم حاصلی نداشت تا این که بعد از 45 روز برگشت. در این مدت دو مشکل عمده داشت، اول اینکه عربی بلد نبود تا بتواند گروهی پیدا کند و عضو آن ها بشود و آنان را متوجه کند که برای مبارزه آمده است و دوم مقامت های زیادی که برای حضور ایرانی ها در جنگ وجود داشت. چون سیاست بر این بود که هیچ ایرانی ای در این معرکه نباشد تا تهمت دخالت نظامی به ایران زده نشود. او در این مدت از طریق یکی از دوستان اهل نجف با رزمندگان عراقی آشنا شده و با آنها همراه شده بود.
ادامه دارد.....
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت چهل و دوم
برخی از ماجراهایی که در این 8سال زندگی مشترک مان رخ می داد، باب میلم نبود، ولی اگر آدم کسی را دوست داشته باشد به خاطر او همه کاری می کند. اوایل درباره خطر هایی که داشت به من چیزی نمی گفت. حدود سه ماه کنارمان بود و این بار به عراق رفت تا با رزمندگان عراقی به سوریه اعزام شود.
می گفت:«رزمندگان عراقی 24ساعت می جنگند و 48ساعت استراحت می کنند و من در این 48ساعتی که بیرون از میدان جنگ هستم اذیت می شوم.» به همین دلیل به محلی که رزمندگان حزب الله لبنان به مردم سوریه آموزش می دادند می رفت و در کنار آن ها بود. در حرم حضرت زینب (س) با رزمندگان فاطمیون آشنا می شود و ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون را قانع می کند که از این به بعد با آن ها اعزام شود. دومین حضورش 75روز طول کشید.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#دختران_زهرایی
چــادر🌹
بـراے من
نماد عفافــ است..
و حجاب،
نماد نه گفتن به
تمام آرزوهاے رنگارنگــ دنیایے،
نماد فاطـمہ وار زیستن و خدایے شدن!😍✌️
#دختران_محجوب 🌹💚
@dokhtaranchadorii