#کلام_شهید
#لهجه_مشهدی😊
یعنی مُو بارها شده به #خدا گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق #توبه نده ...😐
مُو هَمی #رضا_سنجرانی رِه دوست دِرُم ♥️
با هَمی مدلی که هست ...
دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری #شهید شُم ...
که تو به بقیه #ثابت کنی که بابا؛ هر کسی میتونه #لحظه_آخر درست بشه ...
اگر همه #قدیس بشن که #شهادت دست نیافتنی میشه ...
حاج رضا؛ خیلی دلتنگتیم ...
کمکمون کن از #باتلاق گناهان این دوره و زمونه خلاص بشیم ...
#شهید_رضا_سنجرانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
شادی روحش #صلوات
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
چطوری دوست شهید پیدا کنیم؟.mp3
2.38M
چطوری دوست شهید پیدا کنم😍
از دوستان خواهش میکنیم لطفا گوش بدید
مخصوصا بزرگوارانی که دوست شهید ندارن
باور کنید دوست شهید دنیاتون رو عوض میکنه...
گفت:
تا روزی که جنگ باشه...
منم هستم...
میخوام ازدواج کنم💍
تا دینم کامل شه...
تا زودتر شهید شم🙄
مادرشم گفت:
"محمدعلی مال شهادته…
اونقده میفرستمش جبهه…
تا بالاخره شهید شه...
زنش میشی..؟؟
قبول کردم☺️
لباس عروسے نگرفتیم...
حلقه هم نداشتم...
همون انگشتـر نامزدی رو برداشتم💍😌
دو روز بعد عقد...
ساکشو بست و رفت😔
یه ماه و نیم اونجا بود...
یه روز اینجا...😢
روزی که اعزام میشد گفت:
تو آن شیرین ترین دردی
که درمانش نمیخواهم ❤️
همان احساس آشوبی
که پایانش نمیخواهمـ😍
"زود برمیگردم"
همه چیو آماده کرده بودم؛
واسه شروع یه زندگے مشترڪ💕
که خبر شهادتش رسید...😭
حسرت دوباره دیدنش...
واسه همیشه موند به دلم...😔
حسرت یه روز...
زندگی کامل با او....💔
#زندگی_به_سبک_شهدایی🌷
#دلتنگی_های_همسرانه💔
#به_روایت_همسر_شهید_محمدعلی_رثایی🕊
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_366
فڪش منغبض شدہ،من را ڪہ مے بیند اخم هایش از هم باز میشوند! صورتم گُر مے گیرد!
سریع صورتم را بر مے گردانم و انگشت هایم را درهم قفل میڪنم!
صداے روزبہ را از پشت سر مے شنوم ڪہ ڪافے من را صدا میڪند.
مهدے آخرین جرعہ ے دمنوشش را مے نوشد:ڪم ڪم بریم؟!
سرے تڪان میدهم و بلند میشوم،ڪیفم را روے دوشم مے اندازم و همراہ مهدے قدم برمیدارم.
سعے میڪنم بہ روزبہ نگاہ نڪنم،سنگینے نگاهش را احساس میڪنم.
از ڪنارش ڪہ عبور میڪنم باز همان بوے خوش سیگار در بینے ام مے پیچد!
جملہ اش در ذهنم تڪرار مے شود!
"فقط وقتایے ڪہ ذهنم آشفتہ ست یا عصبے ام مے ڪشم!"
در دلم مے گویم:"چند صباحیست قلبِ من هم برایت آشفتہ شدہ...خیلے آشفتہ!"
همراہ مهدے از ڪافہ خارج میشویم و عطرِ سیگار هم پشت سرمان مے آید!
همین ڪہ سوار ماشین میشویم،عطر سیگار مے پرد!
مهدے ڪہ ماشین را روشن مے ڪند،از پشت شیشہ ے پنجرہ مے بینمش.
یڪ دستش را در جیب شلوارش بردہ و با دست دیگر سیگار را بین لب هایش تنظیم میڪند!
با اخم ڪم رنگے همراہ با لبخندے ڪم رنگ تر نگاهم میڪند،میخواهم رو برگردانم ڪہ لب هایش را ڪشدار حرڪت میدهد!
حرڪات لب هایش را میخوانم!
"آشفتہ تم!"
سریع رو بر میگردانم و نگاهم را بہ نقطہ اے نامعلوم مے دوزم،در دلم جوابش را میدهم.
"من بیشتر!"
سورہ ے نهم میانِ برقِ چشم هایمان نازل شد!
آشفتگے یا عشق!
انگار همہ چیز دارد رو بہ راہ میشود!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❤️تماشا مے شوے آیہ بہ آیہ در قنوت من
تویے شرط و شروطِ من،اگر گاهے مسلمانم❤️
این مگسا که توی اتوبوس مسافرتی گیر میفتن و تو یه شهر دیگه بیرون میان
تکلیفشون چی میشه؟ چی به سر خونوادشون میاد😢😂
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
آنقدر بدم میاد ازاینایی که از سادگی و صداقت بچگیامون سواستفاده می کردن
و حرف می کشیدن ازمون!😢
الان که بزرگ شدم میفهمم چه مسائل فوق سری ای رو لو دادم !!!☹️😂😂
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
پروفایل دوستای من:
بعد عقد: عکس دست و حلقه
بعد عروسی: آقاییم دنیامه
برای در آوردن لج مادرشوهر: من و آقامون حالمون خوبه حسودا در چه حالن
بعد از دعوا با شوهر: بابام دنیامه
وقتی مادرشوهر واسهشون سوسه میاد: و من شر حاسد اذا حسد
و همچنان ادامه دارد...😂😂
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
میخوام براتون صدا آمبولانس در بیارم
😀😮😀😮😀😮😀😮😀😮😀😮😀😮
تا ابتکارات بعدی خدا نگهدار😂
(حالا نمیخواد لبتو اینجوری کنی😂)
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
بي حجابان عاشق حسين ؛ نخوانند
عصر عاشورا بود
حجاب از سر زنان و دختران حسيني ربوده شد
هنگامي كه فاطمه صغري (كه احتمالا همان رقيه است) بعد از شهادت پدر و سيلي خوردن از دست شمر و اصابت كعب ني به بازو و پاره شدن گوش ؛ عمه اش زينب را مي بيند ؛ از هيچكدام از اينها شكايت نمي كند.
شكايت فاطمه صغري به عمه اش اين است كه مي گويد :
" يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار "
اي عمه جان آيا پارچه اي هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم
*****
[منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 61 ؛ بقية الباب 37 سائر ما جري عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلي شهادته صلوات الله عليه]
و حضرت زينب سلام الله عليها در اولين جمله خطبه ي آتشين خود به يزيد مي فرمايد:
أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ- تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ- وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا- قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ...
اي پسر آزادشدگان! آيا از عدالت تو است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي و دختران پيامبر اسلام را به اسيري ببري و سوق دهي؟ تو چادرهاي ايشان را برداشتي، صورتهاي آنان را باز نمودي
[منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 134 ؛ باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلي رجوع أهل البيت ع إلي المدينة ...]
برادرم ! باور كن حتي يزيد به حجاب زنانش حساس بود ...
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii