eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
602 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
#تݪــنگـــراݩه ⚠️ یادماݩ بآشد ↴ گناه ڪه‌ڪردیم°•○ آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ×°• میشود↷ 🌱°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج) به شهادت رسید فدای مهدے(عج)•° 🌹 #شهیداحمد_مشلب @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖خاص بودن یعنی⇩⇩ بـا شهـــــــدا بودن☝️ در مسیر شهـدا بودن🚶 عطر شهـــــدا را داشتن✨ رنـــگ شهــــــدا را داشتن💫 اخلاص شهـــــــدا را داشتن🌹 مورد عنـــــایت شهـــــدا بودن❤️ تـا در دام #شهــــادت افتادن🕊 نه در دام دنیـا و شیطان افتادن!!♨️ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیمه_پنهان_ماه #همسر_شهید_مصطفی_صدرزاده #قسمت_آخر ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
❤️🍁 دل نخواهم عشق نخواهم مولایمان ڪو...؟! 💔 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
🍃 #بسم_الله_الرحمن_الرحيم •| امام صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: حیا و ایمان، هم‌سنگ و هم‌دوش یکدیگرند، هنگامی که یکی از آن برود، دیگری در پی آن می‌رود. (کافی، ج 2) . . 💕 تو رِیحانه ی خدایی 💕 . . @dokhtaranchadorii
💢💢💢💢💢 ♦ وصیت نامه شهید ☝مواظب حجاب خود باشيد كه اين مهم‌ترين چيز است. در اجتماع ما كسى به فكر و اخلاق نيست! ولی شما به فكر باشيد و برخورد كنيد. ☝سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيسـت! و چيزهايى كه می پوشند واقعا حجاب نيست.. ممكن است چادر  بپوشند ولی چادرشان داراى مد و زرق و بـرق است!! داریم به سراغ بدعت‌ها می‌رویم... ‼حجاب مى‌پوشند ولـی ! حجاب بر سر دارند ولی با مدل‌های جدید و صورت آرایش کرده!! ⁉ اینها از کجا می‌آید؟! ☝احترام چادری را كه بر سر دارید نگه دارید ما بايد از فاطمه زهرا "سلام الله علیها" الگو بگيريم 🌷شادی روح مطهرش صلوات. الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @dokhtaranchadorii
شلمچہ بوےچـاڋرِخاڪۍزهرا(س) وچـاڋرِتو،بوےخاڪ شلمچہ گرفته ... زهرایۍبمان ...بانو ... مواظب باش بانوےشهرمن ...⛔️ @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_73895704.mp3
5.57M
⏯ #صوت_شهدایی 🍃خبر چه سنگینه 🍂خبر پر از درده 🍃 غم رفیقامون 🍂بیچارمون کرده 🎤 #سیدرضا #نریمانی 👌زیبا ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مثل بقیه نباش! #تصویری #پیشنهاد‌_دانلود ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
✅ ایثار و عدم دلبستگی به دنیا لباس پلنگی پوشیده بود... خیلی زیبا شده بود. رفت و بدون لباس پلنگی برگشت. گفتم لباست کو؟ گفت یکی خوشش اومد منم دادمش به اون! ابراهیم همیشه بهترین چیزهای خودش رو میداد به دیگران.. #قهرمان_من ؛ #شهید_ابراهیم_هادی 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#سلام_امام_زمانم{🌸❤️} منـــــــم و دورے از چشــم تــو و خــــون جگـــرے چـــه شــود بـر مــن مسڪیــن بنمــایـے نظـــرے یـا علـیـڪے بــه سلامـــم دهـے و یـــا ڪه زِ لطف نــام مــن هـــم تـو بــه هنگــام قـنـوتـت بـبـرے اللهم‌ عجل‌ الولیک‌ الفرج☘💚 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
❤️💗❤️ هیچ دو بیتی جا ندارد تا بگویم چقدر سید علی را دوست دارم💞 #عشق‌فقط‌سید‌علی ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
✅ برق_نگاه_شهدا . 🌸خوب که به چشمانش نگاه کنی در برق نگاهش می‌بینی خیلی حرف دارد... حرف هایی از جنس خدا ... از جنس مردانگی ... از جنس شهادت ... . 🌸 خوبتر که نگاه کنی ... شرمنده می‌شوی از اینکه همیشه نگاه مهربانش به تو بوده و تو از آن غافل بوده‌ای... #شبتون_شهدایی 🌱 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
شهدا عاشق اند معشوقشان خداست شاگردند؛ معلمشان #حسین(ع)است معلم اند...🌱 درسشان #شهادت است مسلح اند؛ سلاحشان #ایمان است... مسافرند، مقصدشان لقاءالله است مستحکم اند، تکیه گاهشان #خدا ست #شهید_محمدحسین_مومنی 🌹 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
خداوند حجاب را از جنس محبت♥️ آفرید!!  شاید هواۍ سرد بهانہ ایست تا تو باحجاب شوۍ! دردانہ پروردگارت... شاید گاهۍخدا دلش برایت تنگ مۍ شود.... آرۍ خدا گاهۍدلش براۍحجاب تو تنگ مۍشود. هواۍسرد مجبورت ڪرده باحجاب شوۍ! اۍڪاش از نگاه نامحرم هم سردت مۍشد ...!!!! @dokhtaranchadorii
#تــݪنگــــــر⚠️ عڪس پیڪربۍسرشهیدحاج ابراهیم همت خواهر و برادر خوبم!💚 هر وقت وسوسہ شدۍ نگاهت رو بہ چیزۍ بدوزۍ ڪه میدونۍ برات هیچ فایده اۍ جز گناه نداره...😔 هر وقت احساس ڪردۍڪه نمۍتونۍ نگاهت رو ڪنترل ڪنۍوهرز میره...😢 یادت بیار یہ روزۍ🗓 یہ جایۍ🌍 یہ آدمایۍ💔 چشماشونو دادن تا ما راحت و آسوده چشم به این دنیا گشودیم... و راحت و آسوده داریم زندگۍ مۍ ڪنیم... @dokhtaranchadorii
🌺بـــــرادرم... او در گرماے تابستان چادر🍃 سر ميڪند،سخت است ؛ ولے تنها 3 ماه سخت است ، چادر آزادے حرڪت و دستانش را مے گيرد ، .سخت است ولے نه زياد ؛ سر ڪردن مسئوليت مے آورد و انتظار 🌺،  ☝️ولے تـــــمام اينها سخت تر از ڪار تو نيست ؛ سخت تر از ڪار تو نيست ڪه بايد در تمام طول سال سر به زير راه بروے و از ميان مدادرنگے هاے متحرڪ کوچه ها و خيابان ها، از ميان بانوانے ڪه نتوانسته اند خودنمايے شان را ڪنترل ڪنند ، سالم رد شوے🌸 ... ازڪار تو سخت تر نيست ڪه در اين هجوم بے مهاباے وسوسه هاے دلفريب و پليدے هاے نا جوانمردانه ❌بايد پاڪـــــ باقے بمانے💛 ! و " خـــ📿ــداوند " مرد را قوے آفريد زيرا وظيفه ات بسے سنگين تر است👌 ؛ و اگر در اين آزمون ها پيروز شدے مردے خدايـــــے ميشوے❤️🍃 ... ✌️🏻 @dokhtaranchadorii
وقتے که شهید شُد بدنش تڪہ تڪه شد ••• آرۍ تڪه های بدنش را داد که چآدر خاکے مادر تڪه تڪه نشود|✖️| همیشھ میگُفت: از خواهرانـ میخواهم که حجابشان را مثل حضرٺ زهرا رعایٺ ڪنند نہ مثلـ حجآب های امروزیــ🍂 چون این حجآب ها بوے زهرا نمیدهـند...🎈 { #طلبه_‌شهید_محمد_هادی_‌ذوالفقاری @dokhtaranchadorii
‌ آیت‌الله خامنه‌ای: «اینجور هم نبود که [چمران] یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عکاس درجه‌ی یک بود - خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفته‌ام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛ چون همیشه من عکاس بوده‌ام - هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.» ۸۹/۴/۲ ✨ 🌷 ✨ ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
♥️دختران حاج قاسم♥️
❂○° #سلام_‌بر_‌ابراهیم °○❂ 🔻 قسمت #نهم 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " #شهید_ابراهیم_هادی
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ شرط‌بندی (راویان: مهدی فریدوند، سعید صالح تاش) 💥 تقریباً سال 1354 بود. صبح یک روز جمعه مشغول بازی بودیم. سه نفر غریبه جلو آمدند و گفتند: «ما از بچه‌های غرب تهرانیم. ابراهیم کیه؟» بعد گفتند: «بیا بازی سر 200 تومان!». دقایقی بعد بازی شروع شد. ابراهیم تک و آن‌ها سه نفر بودند، ولی به ابراهیم باختند! همان روز به یکی از محله‌های جنوب شهر رفتیم. سر هفتصد تومان شرط بستی. بازی خوبی بود و خیلی سریع بردیم. موقع پرداخت پول، ابراهیم فهمید آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور کنند. یک‌دفعه گفت: «آقا! یکی بیاد تکی با من بازی کنه، اگر برنده شد، ما پول نمی‌گیریم!» یکی از آن‌ها جلو آمد و شروع به بازی کرد. ابراهیم خیلی ضعیف بازی کرد، آن قدر ضعیف که حریفش برنده شد! همه‌ی آن‌ها خوشحال از آن جا رفتند. من هم که خیلی عصبانی بودم، به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام! چرا این‌جوری بازی کردی؟!» با تعجب نگاهم کرد و گفت: «می‌خواستم ضایع نشن! همه‌ی این‌ها روی هم صد تومن تو جیبشون نبود!» هفته‌ی بعد، دوباره همان بچه‌های غرب تهران با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آن‌ها پنج نفره با ابراهیم سر 500 تومان بازی کردند. ابراهیم پاچه‌های شلوارش را بالا زد و با پای برهنه بازی می‌کرد. آن‌چنان به توپ ضربه می‌زد که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را جمع کند! آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد. 💥 شب با ابراهیم رفته بودیم مسجد. بعد از نماز، روحانی مسجد احکام می‌گفت. تا این‌که از شرط بندی و پول حرام صحبت کرد و گفت: «پیامبر (ص) می‌فرماید: «هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست می‌دهد.»(مواعظ العددیه ص 25) و نیز فرموده‌اند: «کسی که لقمه‌ای از حرام بخورد، نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذیرفته نمی‌شود.» (الحکم الظاهره ج 1 ص 317) » ابراهیم با تعجب به صحبت‌ها گوش می‌کرد. بعد با هم رفتیم پیش حاج‌آقا و گفت: «من امروز سر والیبال 500 تومان تو شرط‌بندی برنده شدم.» بعد هم ماجرا را تعریف کردو گفت: «البته این پول را به یک خانواده‌ی مستحق بخشیدم.» حاج آقا هم گفت: «از این به بعد مواظب باش؛ ورزش بکن، اما شرط بندی نکن.» 💥 هفته‌ی بعد دوباره همان افراد آمدند. این دفعه با چند یار قوی‌تر، بعد گفتند: «این دفعه بازی سر هزار تومان!» ابراهیم گفت: «من بازی می‌کنم اما شرط‌بندی نمی‌کنم.» آن‌ها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحریک کردن ابراهیم و گفتند: «ترسیده. می‌دونه می بازه!» یکی دیگه گفت: «پول نداره!» و ... . ابراهیم برگشت و گفت: «شرط‌بندی حرومه! من هم اگه می‌دونستم هفته‌های قبل با شما بازی نمی‌کردم. پول شما را هم دادم به فقیر. اگر دوست دارید بدون شرط‌بندی بازی می‌کنیم.» که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد. 💥 دوستش می‌گفت: «با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توصیه ‌کرد که شرط بندی نکنید، اما یک‌بار با بچه‌های محله‌ی نازی‌آباد بازی کردیم و مبلغ سنگینی را باختیم. آخرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شرط‌بندی خیلی از دست ما عصبانی شد. از طرفی ما چنین مبلغی نداشتیم که پرداخت کنیم. وقتی بازی تمام شد، ابراهیم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: «کسی هست بیاد تک به تک بزنیم؟» از بچه‌های نازی آباد کسی بود به نام «ح. ق.» که عضو تیم ملی و کاپیتان تیم برق بود. با غرور خاصی جلو آمد و گفت: «سَر چی؟!» ابراهیم گفت: «اگه باختی، از این بچه‌ها پول نگیری.» او هم قبول کرد. ابراهیم به قدری خوب بازی کرد که همه‌ی ما تعجب کردیم. او با اختلاف زیاد حریفش را شکست داد، اما بعد از آن حسابی با ما دعوا کرد! 💥 ابراهیم به جز والیبال در بسیاری از رشته‌های ورزشی مهارت داشت. در کوهنوردی یک ورزشکار کامل بود. تقریباً از سه سال قبل از پیروزی انقلاب تا ایام انقلاب هر هفته صبح‌های جمعه با چند نفر از بچه‌های زورخانه می‌رفتند تجریش. نماز صبح را در امام‌زاده صالح (ع) می‌خواندند، بعد هم به حالت دویدن از کوه بالا می‌رفتند. آن جا صبحانه می‌خوردند و برمی‌گشتند. فراموش نمی‌کنم. ابراهیم مشغول تمرینات کشتی بود و می‌خواست پاهایش را قوی کند. از میدان دربند یکی از بچه‌ها را روی کول خود گذاشت و تا نزدیک آبشار دوقلو بالا برد. این کوهنوردی در منطقه‌ی دربند و کولکچال تا ایام پیروزی انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهیم فوتبال را هم خیلی خوب بازی می‌کرد. در پینگ‌پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راکت بازی می‌کرد و کسی حریفش نبود. 🍃🌹🍃 پایان قسمت دهم @dokhtaranchadorii
❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ کشتی (روایان: برادران شهید) 💥 هنوز مدتی از حضور ابراهیم در ورزش باستانی نگذشته بود که به توصیه‌ی دوستان و شخص حاج‌حسن، به سراغ کشتی رفت. او در باشگاه ابومسلم در اطراف میدان خراسان ثبت نام کرد. اوکار خود را با وزن 53 کلیو آغاز کرد. آقایان گودرزی و محمدی، مربیان خوب ابراهیم در آن دوران بودند. آقای محمدی، ابراهیم را به خاطر اخلاق و رفتارش خیلی دوست داشت. آقای گودرزی خیلی خوب فنون کشتی را به ابراهیم می‌آموخت. همیشه می‌گفت: «این پسر خیلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زیر می‌گیره، چون قد‌بلند و دستای کشیده و قوی داره مثل پلنگ حمله می‌کنه و تا امتیاز نگیره ول‌کن نیست. برای همین اسم ابراهیم رو گذاشته بود پلنگ خفته.» بارها می‌گفت: «یه روز، این پسر رو تو مسابقات جهانی می‌بینید، مطمئن باشید!» سال‌های اول دهه‌ی 50 در مسابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهیم همه‌ی حریف‌ان را با اقتدار شکست داد. او در حالی که 15 سال بیشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد. مسابقات در روزهای اول آبان برگزار می‌شد ولی ابراهیم در این مسابقات شرکت نکرد! مربی‌ها خیلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهمیدیم مسابقات در حضور ولیعهد برگزار می‌شد و جوایز هم توسط او اهداء شده. برای همین ابراهیم در مسابقات شرکت نکرده بود. سال بعد ابراهیم در مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کیلو در قهرمانی باشگاه‌های تهران شرکت کرد. در سال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها وقتی دید دوست صمیمی‌خودش در وزن او، یعنی 68 کیلو شرکت کرده، ابراهیم یک وزن بالاتر رفت و در 74 کیلو شرکت کرد. در آن سال درخشش ابراهیم خیره‌کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74 کیلو آموزشگاه‌ها شد. تبحر خاص ابراهیم در فن لنگ و استفاده‌ی به موقع و صحیح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتی‌گیری تمام عیار تبدیل شود. 💥 صبح زود ابراهیم با وسائل کشتی از خانه بیرون رفت. من و برادرم هم، راه افتادیم. هر جائی می‌رفت دنبالش بودیم! تا این‌که داخل سالنِ هفت تیرِ فعلی رفت. ما هم رفتیم توی سالن و بین تماشاگرها نشستیم. سالن شلوغ بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد. آن روز ابراهیم چند کشتی گرفت و همه را پیروز شد. تا این‌که یک‌دفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشویقش می‌کردیم. با عصبانیت به سمت ما آمد. گفت: «چرا اومدید این‌جا!؟» گفتیم: «هیچی، دنبالت اومدیم ببینیم کجا میری.» بعد گفت: «یعنی چی؟! این‌جا جای شما نیست. زود باشین بریم خونه.» با تعجب گفتم: «مگه چی شده!؟» جواب داد: «نباید این‌جا بمونین، پاشین، پاشین بریم خونه.» همین‌طور که حرف می‌زد بلندگو اعلام کرد: کشتی نیمه‌نهائی وزن 74 کیلو آقایان هادی و تهرانی. ابراهیم نگاهی به سمت تشک انداخت و نگاهی به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد می‌زدیم و تشویقش می‌کردیم. مربی ابراهیم مرتب داد می‌زد و می‌گفت که چه کاری بکن. ولی ابراهیم فقط دفاع می‌کرد. نیم‌نگاهی هم به ما می‌انداخت. مربی که خیلی عصبانی شده بود داد زد: ابرام چرا کشتی نمی‌گیری؟ بزن دیگه. ابراهیم هم با یک فن زیبا، حریف را از روی زمین بلند کرد. بعد هم یک دور چرخید و او را محکم به تشک کوبید. هنوز کشتی تمام نشده بود که از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خیلی عصبانی بود. فکر کردم از این‌که تعقیبش کردیم ناراحت شده. وقتی در راه برگشت صحبت می‌کردیم، گفت: «آدم باید ورزش را برای قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن.» من هم اگه تو مسابقات شرکت می‌کنم، می‌خوام فنون مختلف رو یاد بگیرم. هدف دیگه‌ای هم ندارم. گفتم: «مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟!» بعد از چند لحظه سکوت گفت: «هر کس ظرفیت مشهور شدن رو نداره. از مشهور شدن مهمتر، اینه که آدم بشیم.» آن روز ابراهیم به فینال رسید؛ اما قبل از مسابقه‌ی نهائی، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برایش اهمیت ندارد. ابراهیم همیشه جمله‌ی معروف امام راحل را می‌گفت: «ورزش نباید هدف زندگی شود.» 🍃 پایان قسمت یازدهم 🍃🌹🍃 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات. @dokhtaranchadorii