eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
641 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی ملائک به زن بی حجاب می خندند طبق روایت ، یکی از لحظاتی که ملائک می خندند ، هنگامی است که زن بد حجاب و بی حجاب می میرد و بستگانش او را در قبر می گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می پوشانند تا بدنش دیده نشود .فرشتگان می خندند و می گویند : تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی تحریک می شد و به گناه می افتاد( محرمان او غیرت به خرج ندادند و ) او را نپوشاندند ، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند ؛ او را می پوشانند . ۱ 🔹پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : زنان بد حجابی که در عین این که پوشیده اند ، برهنه اند ( لباس بدن نما می پوشند) ، با ناز و کرشمه راه می روند ( و مردان را فریب می دهند ) و سرهایشان مانند کوهان شتر است ( موها را روی سر جمع می کنند ) اینان داخل بهشت نمی شوند و بوی آن را هم استشمام نمی کنند . ۲ ۱. فوائد الرضویه ۲. کنز العمال 📚 بهشت اخلاق @dokhtaranchadorii
👩ازت خوشم اومده...میخام باهات شم... 🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆 💬✍ دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت : خیلی مغروری ازت خوشم میاد. هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد، من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم.😉 👤پسرگفت : شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم ☺️ 👩دختره که از حسودی داشت میترکید گفت : خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته...😏😒 👤پسره گفت : نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.😇 👩دختره گفت اووووه چه رمانتیک😯 این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده❔ عکسشو داری ببینمش❔☺️ 👤پسر گفت : عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست.😇 👩دختره شروع کرد به خندیدن😂 ندیده عاشقش شدی؟😏 نکنه اسمشم نمیدونی؟😏🙁 👤پسر سرشو بالا گرفت گفت : آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم...😊 🌸اسمش مهدی فاطمه است...🌸 ❣دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه❣ 🔴 👫🚫 @dokhtaranchadorii
پسر انقلابی یعنی چشمش پایین مقابل نامحرم جلو دشمن سینه سپر بخاطر غیرت کتک بخوره همه مسخرش کنن که چقد املی ولی تو دل خودش بگه که بنده خدا ها نمیدونن من با امام زمانم پیمان بستم? @dokhtaranchadorii
✅سوال می شود که شما چرا توصیه به چادر می کنید در حالی که در قرآن صراحتا از چادر اسمی نیامده است. جواب:👇👇👇 این سه ملاک را رعایت کنید هر چه می خواهید بپوشید: 💟1:آن چه که می پوشید تمام اعضای بدن شما، از سر تا به پا را بپوشاند(بجز دستها تا مچ و گردی صورت) هر چه می خواهید بپوشید 💟2:تمام برجستگی های بدن شما را بپوشاند. هر چه می خواهید بپوشید 💟3:توجه نامحرم را به شما جلب نکند. هر چه می خواهید بپوشید درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است و همه مراجع تقلید هم می گویند: برای زنان کافی است که حجاب کامل را با هر لباس مناسبی، در برابر مرد نامحرم رعایت کنند ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بهشتی(ره)؛ از موج تخریب ها و تهمت ها نهراسید و غم به دل راه ندهید. بدانید هر کس که "خط" دارد حتماً " دشمن" دارد. به بهانه هفتم تیرماه سالگرد شهادت شهید بهشتی و 72 یار انقلاب 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
🌹 خاطرات_شهدا 🌹 جلوی دادگستری شعار مےدادند «مرگ بر بهشتی». شهید بهشتی هم مےشنید . یڪی ازش پرسید «چرا امام ساڪت است ؟ ڪاش جواب این توهین‌ها را مےداد». شهید بهشتی گفت : «قرار نیست در مشڪلات از امام هزینه ڪنیم ، ما سپر بلای اوییم ، نه او سپر ما». شهید_دڪتر_بهشتی یادشهدا_با_ذڪر_صلوات ✍ نشر بمناسبت سالروز شهادت دڪتر بهشتی و هفتادو تن از یاران وفادارشان 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 امشب شب شهادت صادق آل‌ پیامبر است شبی که خورشید مدینه ی علم و دانش چهره فروزان اهل بیت و وارث علوم رسالت در ظلمتکده دوران منصور به خون دل نشست #شهادت_امام_صادق_ع_برشما_تسلیت_باد 🏴🏴 @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #سلام_‌بر_‌ابراهیم °○❂ 🔻 قسمت #پانزدهم 🍀 زند
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ حوزه‌ی حاج آقا مجتهدی (راوی: ایرج گرائی) سال‌هاي آخر قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار، مشغول فعاليت دیگری بود. تقریباً کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی‌گفت. اما کاملاً رفتار و اخلاقش عوض شده بود. ابراهیم خیلی معنوی‌تر شده بود. صبح‌ها یک پلاستیک دستش می‌گرفت و به سمت بازار می‌رفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. يك‌روز با موتور از سر خیابان رد می‌شدم. ابراهیم رو دیدیم. پرسيدم: «داش ابرام کجا می‌ری!؟» گفت: «می‌رم بازار» سوارش کردم. بین راه گفتم: «چند وقته این پلاستیک رو دستت می‌بینم چیه!؟» گفت: «هیچی کتابه» بین راه، سر کوچه نایب‌السلطنه پیاده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهیم اینجا نبود. پس کجا رفت!؟ با كنجكاوي به دنبالش آمدم تا این‌که رفت داخل یک مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهمیدم دروس حوزوی می‌خوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی که رد می‌شد سؤال کردم: «ببخشید، اسم این مسجد چیه؟» جواب داد: «حوزه‌ی حاج آقا مجتهدی» با تعجب به اطراف نگاه ‌کردم. فکر نمی‌کردم ابراهیم طلبه شده باشه. آن‌جا روی دیوار حدیثی از پیامبر (ص) نوشته شده بود: «آسمان‌ها و زمین و فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش می‌کنند: علماء،کسانی‌که به دنبال علم هستند و انسان‌های با سخاوت» (مواعظ العددیه ص 111) شب وقتی از زورخانه بیرون می‌رفتم گفتم: «داش ابرام حوزه می‌ری و به ما چیزی نمی‌گی؟» یک‌دفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد، فهمید دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: «آدم، حیفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه‌ی رسمی ‌نیستم. همین‌طوری برای استفاده می‌رم. عصرها هم می‌رم بازار ولی فعلاً به کسی حرفي نزن.» تا زمان پیروزی انقلاب، روال کاری ابراهیم به این صورت بود. پس از پیروزی انقلاب آن‌قدر مشغولیت‌های ابراهیم زیاد شد که دیگر به کارهای قبلی نمی‌رسید. 🍃🌹🍃 پایان قسمت شانزدهم 🍃🌹🍃 @dokhtaranchadorii
❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ پیوند الهی (راوی: رضا هادی) 💥 عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سر کار به خانه می‌آمد. وقتي وارد کوچه شد برای یک لحظه، نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد. چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این‌بار تا می‌خواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آن‌هاست. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام‌و‌علیک‌کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود. اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از این‌که دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: «ببین! تو کوچه و محله‌ی ما این چیزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده‌ات رو کامل می‌شناسم. تو اگه واقعاً این دختر رو می‌خوای، من با پدرت صحبت می‌کنم که...» جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: «نه، تو رو خدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید و...» ابراهیم گفت: «نه! منظورم رو نفهميدي. ببین! پدرت خونه‌ی بزرگی داره، تو هم که تو مغازه‌ی او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌کنم. ان‌شاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می‌خوای؟» جوان که سرش رو پائین انداخته بود، خیلی خجالت زده گفت: «بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی می‌شه.» ابراهیم جواب داد: «پدرت با من، حاجی رو من می‌شناسم. آدم منطقی وخوبیه». جوان هم گفت: «نمی‌دونم چی بگم، هر چی شما بگی» بعد هم خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و این‌که اگر کسی شرایط ازدواج رو داشته باشه و همسر مناسبی پیدا کنه، باید ازدواج کند. در غیر این‌صورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جواب‌گو باشد و حالا این بزرگترها هستند که باید جوان‌ها را در این زمینه کمک کنند. حاجی حرف‌های ابراهیم رو تأیید ‌کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم‌هاش رفت تو هم! ابراهیم پرسید: «حاجی! اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده!؟» حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: «نه!» فرداي آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... یک ماه از آن قضیه گذشت، ابراهیم وقتی از بازار برمی‌گشت شب بود. آخرکوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت؛ به‌خاطر این‌که یک دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده. این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می‌دانند. 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🍃🌹🍃 پایان قسمت هفدهم 🍃🌹🍃 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات. @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا