eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
623 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 _چون تو زیبایی...واسه همینه که دنیا رو زیبا میبینی...زشتی ها رو میبری زیر رادیکال و با زیبایی های هرچند کمش کوتاه میای! و آیه فکر کرد:چون امیر حیدر زیبا بود و همین زیبایی باعث شده بود مردانه مرد باشد! _چون تو بزرگی و همین بزرگی جهانتو کوچیک کرده...میبخشی چون برات کوچیکه اتفاقاتی که میشد یه کینه ی بزرگ باشه! و به نظر آیه رسید:چون امیرحیدر بزرگ بود...همین است که یک روز بعد از نماز صبح بلند میشود میرود برای رفیقش از جان مایه میگذارد! _چون تو مهربونی... و آیه لبخندی زد:چون امیرحیدر پهلوان بود با آن مرام و گوش شکسته اش! _چون تو دوست خدایی و آیه در دل زمزمه کرد:چون امیرحیدر رو نگاه کردن یعنی یاد خدا افتادن! آیین نفسی تازه کرد و گفت:اینا کافی نیست برای عاشقت شدن؟ و آیه تایید کرد که کافی است برای عاشقش شدن! _الو آیه؟ میشنوی صدامو؟ _میشنوم... _خوبه...فکر کن آیه....به من فکر کن.... بدون در نظر گرفتن این رابطه ی پیچیده ای که بین ماست فکر کن....به من فکر کن آیه....گناه نیست به من فکر کردن به من فکر کن....من جدی جدیم...جدیم بگیر آیه... _من گیج شدم آقا آیین. آیین لبخندی زد و گفت: گیج شدن نداره... من بهت از علاقه ام گفتم و تو باید آیه وار فکر کنی! نفس عمیقی کشید آیه:باشه... _خوبه...شبت بخیر...خداحافظ _خداحافظ. قطع کرد آیه و خیره شد به بیرون پنجره و کوچه ساکت و دنجشان....حالا میان این همه احساس و این همه الفاظ گم شده بود...آیین در نظر او چه بود؟ هیچ وقت در باره ی او فکر نکرده بود.... آیین اما لبخند زنان به مهتاب این شب سرد خیره بود...شماره ی سام را گرفت و بعد از چند بوق صدای شادش را شنید _سلام آقای دکتر! _بهش گفتم سامی! سام صمیمی ترین دوست آیین بود....حق برادری داشتند به گردن هم...همراز...همدم و رفیق! با هیجان گفت:آفرین پسر...ازت انتظار نمیرفت! _سامی... میدونی...اونقدری برام ارزش داره که حتی حاضرم به خاطرش (من) نباشم! _حال و هوای شرق و دیار مجنون و فرهاد اثر کرده؟ آیین و این حرفها؟ _سامی شبیه یه ویروس ناشناخته میمونه این حس...خودتو با خودت غریبه میکنه....شرینه ولی یه دلهره پشت این همه شیرینه! سام بلند میخندد:تو از دست رفتی آیین. آیین هم میخندد.خنده دار هم بود...خیره ی آسمان و رقص نور ماه و دلربایی اش برای اهل آسمان....ماه هم حتما یک آیه بود! *** امیرحیدر وضو میگیرد و بعد گوشه ی اتاق قرآن میگشاید به حاجت استخاره..... خوب می آید....لبخندی میزند و قرآن را میبندد....خود را مجاب کرده بود راه سختی است راهش...📚 @dokhtaranchadorii