✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_چهارم
❀✿
یلدا پشت هم باصدای خفھ میگوید:...ببخشید....حر..حرفتو...گوش...نڪردم...
بے اراده بغضم میگیرد...طفلڪ یلدا!... یحیے مےایستد و یلداراهم همراه خود بلند میڪند،دودستش رادور ڪمرش حلقھ میڪند و بیش از پیش اورا بھ خودش فشار میدهد.چقدر رابطھ شان عجیب است. یلدا صورتش را بھ سینھ ی یحیے میچسباند و میگوید:...چرابهم نگفت...چرا نگفت....
چانھ ی یحیے میلرزدچشمانش را محڪم میبندد و جوابے نمیدهد.یلدا باصدای خش دارش میپرسد: تو میدونستے؟اره؟....چرا بهم نگفتے.... اگر..اونموقع میدونستے...
یحیے دستش را روی ڪتف یلدا میڪشد
_ عزیزم!مطمئن نبودم....حس میڪردم اشتباه میڪنم و...یچیزی شنیدم... ببخش...
و بعد پیشانے یلدارا میبوسد... بابغض.بغضےشڪسته ومردانھ.
❀✿
عمھ ی سهیل ڪھ زنے پیر و افتاده و وراج است.دریڪے از مهمانے ها روبه یلداازدهانش میپرد ڪھ نامزد قبلے سهیل ازتو خوشگل تر بود.یلدا توجهے نمیڪند و تنها لبخند میزند.تااینڪھ چندبار دیگر این جملھ رااززبان ڪوچکترهای مجلس میشنود! اخرسر مشخص شد ڪھ سهیل پیش از یلدا، شش ماه با دختری بنام روشنڪ عقد بوده. سهیلابراین باور بود ڪھ اتفاقے نیفتاده و چیز مهمے نیست! درجواب اشڪهای یلدا ابروهایش را بالا داد و گفت : حالا ڪھ فهمیدی چھ اتفاق مهمے افتاده!؟..سهیل هم جای دلجویـے از ناراحتے یلدا گلھ ڪرد. یلدا هم یڪ ڪلام روی حرفش ماند و فقط گفت جدایے..عقیده داشت زندگے ای ڪھ با پنهان ڪاری و دروغ شروع شود و با پررویـے ادامھ پیدا ڪند بھ درد نمیخورد.یحیے تا اخر پشتش ایستاد و از نظرش حمایت ڪرد.بھ او غبطه میخوردم...ڪاش ڪسے هم پشت من مے ایستاد....
.یلدا ضربھ ی روحے بدی خورد.اما تعطیلات عید بھ او ڪمڪ ڪرد تا مثل سابق شود... پنجم فروردین...چیزی درمن شڪست...
❀✿
ژاڪتم را روی شانھ میندازم و اهستھ پشت سرش میروم. صبح برای تفریح بھ لواسان امدیم. باغ نسبتا بزرگ عمو ڪھ سھ درداشت...حالا درست ساعت یڪ و نیم یحیے از خانھ بیرون زده و من هم برای ڪنجڪاوی پشت سرش راه افتاده ام.درختان بلند و شاخ و برگهای فراوان فضارا ترسناڪ ڪرده.سرش را پایین انداختھ و همینطور جلو میرود. صدای جیرجیرڪ ها دل را ارام میڪند. ازیڪ سراشیبے پایین میرود و ازجلوی چشمانم غیب میشود.میدوم و بالای سراشیبے مے ایستم. دریڪ گودال میشیند و زانوهایش رادرشڪم جمع میڪند
ڪمے عقب مے روم و میشینم. نمیخواهم مرا ببیند...بنظرمیرسد گودال راڪسے از قبل ڪنده. ماه ڪامل بالای سرمان انقدر زیباست ڪھ هرچشمے را جادو میڪند.بھ اطراف نگاه میڪنم.میترسم!؟ نمیدانم!... یڪدفعه صدای گریه ی یحیے بگوشم مےخورد.آهستھ و یڪنواخت.باتعجب داخل گودال را نگاه میڪنم...سرش را روی خاڪ گذاشتھ و شانھ هایش میلرزد.دیوانه!چش شده!؟... چنددقیقھ میگذرد ، تلفن همراهش را از داخل جیب گرمڪنش بیرون مے اورد و
و بعدازچندلحظھ چرخ زدن دربرنامھ ها یڪ صوت پخش میشود....یڪ چیز....یڪ....#یڪ_معجزه!
" اهای شما ڪھ تڪ بھ تڪ رفتید و ڪیمیا شدید
#مدافعان_حرم دختر مرتضے شدید...
"صدای گریھ اش بلند تر میشود"
#التماس_دعا ؛ نگاهے هم به ما ڪنید
التماس دعا ؛ بھ حال ما دعا ڪنید ....
هنوز باب شهادت رو نبستن ای رفیقا
بیاید باهم خدامون رو قسم بدیم به زهرا
" وجودم میلرزد... یاشاید بهتراست بگویم قلبم!چھ میگفت؟!... چقدرصمیمے! چھ میخواند!.. یحیے بھ اسمان نگاه میڪند و داد میزند: #خدااااااااااااا
قلبم مے ایستد، اشڪ بھ چشمانم مے دود. چطور شد؟!.... زجھ میزند.گویے درعذاب است. التماس میڪند، هق هقش گوش عالم را ڪر میکند....سرش راروی خاک میگذارد... بھ پای چھ ڪسے افتاده...صدای نوا را بلند ترمیڪند.. "
بارون بارونھ...حال و هوای دل من
زنجیر دنیاست بھ دست و پای دل من
ڪاشڪے بشنوی #اقا صدای دل من
#کلنا_فداک_زینب...
❀✿
اشڪ چشمم رامیسوزاند.نمیدانم چرا گریھ میڪنم.دست خودم نیست.باپشت دست اشڪم را میگیرم..اما...یڪے دیگر صورتم را خیس میڪند. حالے عجیب دارم...حسے ڪھ در رگ هایم میدود... نمیفهمم.بس ڪن محیا!چت شده!عقب میروم...ازجا بلند مے شوم...و بھ طرف خانھ میدوم...از یحیے دور میشوم...
ازیحیے!همانطور ڪھ میدوم اشک میریزم.راه گلویم بستھ شده.یک چیز در سینھ ام سنگینے میڪند... چرا میدوم.... ازچھ فرار میڪنم؟! از چھ میترسم؟....ان مرد چھ گفت؟! چھ ڪسے را صدا ڪنیم؟!.... #زهرا را ! بغض نفسم را به بند میڪشد... بھ پشت سر نگاه میڪنم....ازچه فاصلھ گرفتم؟!... از ان خلوت عجیب!... یا...از خودم!؟
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
@dokhtaranchadorii
برپابشودمحشرڪبرے شب جمعہ
🕊آید زحرم نالہے #زهـرا شب جمعہ
باقامٺ خم،چادرخاڪے،رخ نیلـے
🕊تاصبح ڪندزمزمہ برپاشب جمعہ
#یا_زهرا_س
#یا_سیدالشهدا_ع💔
#شب_زیارتےارباب_بےڪفن
@dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
🍃🌸 #من_یک_دخترم ...
من یک دخترم ؛
دختری با پوشش #زینب و با صلابت #زهرا.
من یک دخترم
که برایم قدم زدن میان یزیدیان در کوفه با چادر افتخار است.
الگوی همه باشم فرقی برایم نمی کند.
الگویم زهرا باشد دنیایم معنای دیگری دارد..
مادرم چه زیبا به ما چادر را رساندی؛ از ان حادثه تلخ اسفناک کربلا که به دخترت آموختی چادر در آن گرما کم از شمشیر نمی اورد..
ماهمه شنیدیم از دلاوری ها؛ فداکاری ها ،عشق ها، جان ها... در #کربلا
اما سخن اینجاست زینب کی بود؟ چه کرد؟
#عاشقم؛
عاشق یک یادگاری
یک پارچه مشکی
که از #مادرانم به من رسیده است.
که من فقط و فقط #وارث آنم.
#چادر را به سر میکنم ،فقط به احترام انکه من را افرید تا زیبایی های خود را درمن به نمایش بگذارد . من از روزی که ان را به #امانت گرفتم باید امانت داری کنم.
@dokhtaranchadorii
#،روایتگری
❇️به یاد ۱۷۵ شهید غواص که تشنه لب مثل ابوالفضل العباس به #شهادت رسیدند.
#توسل_به_اهل_بیت یعنی
کاری که بچه ها تو عملیات #والفجر_۸ کردند!!!
_حسین یوسف الهی،
_ابراهیم هندوزاده،
_منوچهر شمس الدینی،
_کیانی و...
_حسن یزدانی(که ۳۰ بار از این آب رد شد و برگشت میشه ۶۰ بار)
شب #عملیات شده،
همه آماده اند،تذکرات داده شد
گزارش هواشناسی هم گرفتند،
اصلا قرار نبود بارون بباره ولی خدا معادلات هواشناسی رو میریزه بهم و بارون میگیره!!!
یک لکه سیاه بالای #اروند وحشی
اونهایی که رفتند راهیان نور میدانند #اروند یکی از رودخانه های وحشی دنیاست!!!
ولی توافق انجام شد که این عملیات انجام بشه.
بچه های #غواص زدند به آب ناگهان وسط اب با یک موج خوردند به ساحل خودمون!!!
و چون هوا خراب بود و رود وحشی شده بود.
دوباره زدن به اب
دوباره یه موج قوی تر بچه هارو زد به #اب!!!
حاج احمد گفت:
"بچه ها به حاجی پیام بدید رودخونه اجازه رد شدن نمیده..."
پیک پیام حاج احمد رو به حاج قاسم رسوند
بغض حاج قاسم رو میگیره
اینجاست که میگه:
" از قول من به حاج قاسم و همه ی بچه های غواص سلام برسونید بگید این اب رو به پهلوی شکسته #مادرم #زهرا قسم بدین آروم میشه!!!
لب خشکت می ناب است کاکام
دلم از غصه بی تاب است کاکام
به دندان نیز مشک را گرفتم
دگر کوتاهی ز اب است کاکام
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#شهیدانه🌺
هـرکه شـد گُـمنـامتر،
#زهـرا خـریدارش شـود.
بر درِ این خـانه از
نام ونشـان باید گذشـت...
شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم♥️🍃
@dokhtaranchadorii
⚫️🕯✨🕊
🍃
شمع #خموش ما را ، از خانه بردند
تابوت مادرم را #شبانه بردند
مدینه در #نوای أمن یجیب است
مادر به خـــانه برگرد ،بابا #غریب است
شهر #مدینه دگر، #زهـــرا ندارد
باغی که گل نـــدارد، صـــفا ندارد
💫شهادت بانوی دوعالم ،حضرت فاطمه زهرا (س) را خدمت آقا امام زمان عج و همه شیعیان عزیز تسلیت عرض میکنیم🏴
@okhtaranchadorii
#شهید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست کہ بگویی؛
گلولهای خورد و مُرد.
#شهید رضایت نامه دارد...🥀
و رضایت نامهاش را اول
#حسین و علمدارش
امضا میڪنند
و بعد مُهر #زهرا میخورد...!
#شهادتمآرزوست
@dokhtaranchadorii