eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
623 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴به پسر پیغمبر ندیدم! 🔶گاهی حسودیمان می‌شد از اینکه بعضی اینقدر خوش‌خواب بودند. سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیده‌اند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک می‌کردی، پلک نمی‌زدند. 🔶ما هم اذیتشان می‌کردیم. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتین‌هایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمی‌کردیم صاف می‌رفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!» 🔶دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیده‌ایم: «پوتین ما را ندیدی؟» با عصبانیت می‌گفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره خُر و پُف‌شان بلند می‌شد، اما این همه ماجرا نبود. چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند می‌شد این دفعه می‌نشست: «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب می‌شنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد!» 🍃🍃🌸 @dokhtaranchadorii
آتش دشمن سنگین بود نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ... حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند روحیه نیروها عوض شد... به یاد 📕 رفاقت به سبک تانک 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج.. آتش دشمن سنگین بود نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ... حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند روحیه نیروها عوض شد... به یاد 📕 رفاقت به سبک تانک 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج.. آتش دشمن سنگین بود نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ... حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند روحیه نیروها عوض شد... به یاد 📕 رفاقت به سبک تانک 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج..
☺️ ✍یکبار سعید خیلی از بچـه‌ها ڪار ڪشید. دستـه بود. شـب برایش گرفتند. حسابی ڪتڪش زدند.😂 🌼من هم ڪه دیدم نمی‌توانم نجـاتـش دهم، خـودم هم زیر پتـو رفتم تا شاید ڪمی ڪمتر بخورد! 🌼سعید هم نڪرد، به آن جشـن پتـو، از وقـت نمـاز صبـح، گفت.😅 همه شدند نمـاز خواندند!!! 🌼بعـد از اذان فـرمـانـده گـروهـان دید همه بچـه‌ها خـوابنـد. بیدارشان ڪرد و گفت: 🌼اذان گفتند چـرا خـوابیـد؟⁉️ گفتند ما نمـاز خواندیم!!! 🌼گفت گفتند، چطـور نمـاز خواندید؟؟ گفتند سعیـد شاهدی اذان گفت! 🌼سعید هم گفت مـن بـرای اذان گفتم ! 😂 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌷 ؟! 🌷الله اکبر. سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض اینکه قامت می بستی و دستت از دنیا کوتاه می شد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش، پچ پچ کردنها شروع می شد. مثلا می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد نماز اعتراض کردی، بگویند ما که با تو نبودیم!! 🌷اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش، جمع نماز باشد!! مثلاً یکی می گفت:«واقعا اینکه می گویند نماز معراج مؤمن است این نمازها را می گویند، نه نماز من و تو را!!!!!» دیگری پی حرفش را می گرفت که:«من حاضرم هر چى عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم.» و سومی:«مگر می دهد پسر!!؟؟» و از این قماش حرفا.... 🌷....و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن:«ببین! ببین! الان ملائک دارند قلقلکش می دهند.» و اینجا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آنجا که می گفتند:«مگر ملائکه نامحرم نیستند؟» و خودشان جواب می دادند:«خوب لابد با دستکش قلقلک می دهند!!!!» 😁✵ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii