eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
640 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
مى گفت: 🌸شهیدحسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات مى شوم. گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟! گفت: نه، ولی مطمئنم. 🌸چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به رفتم. فرشته ای دیدم که را مى نويسد. تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید. 🌸به من رسید، گفت: شهید بشی و بهشت بری؟ یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود. تا این در ذهنم آمد خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم. اما دیگر ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم....! 🌷 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
سلامت می گویم، ای توان زندگی درجان ذرّه ها ای آرزوی درختان ایستاده بسوی مشرق ای موعود! همه روز،آفتاب به امید آمدنت طلوع می کند. انتظار برایمان بس است ای عشق طلوع کن! https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨❤️ دﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﯽ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻗﻠﺐ ﮐﺴﯽ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻃﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸود💔 سلام مهربونااآا روزتون امام زمانی ❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👩🏻خانم خونه! 🤔 چکار کنیم تا همسرمون ذوق برگشتن به خونه رو داشته باشه؟ 👌 هم خودتون و هم خونه رو، برای اومدن همسرتون بیارائید...! 👈 یه بانوی نامرتب و یه خونه درهم، اشتیاق مرد رو برای برگشتن به خونه؛ نابود می‌کنه... 🔹 برای علاقه مند کردن مرد به خانه و زندگی، بهتر است او را در خانه راحت بگذارید 👈 مردان از زنان سخت گیر و حساس و زودرنج گریزانند 🌺🍃🌸❤️🌹❤️🌸🍃🌺 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
❤️✨❤️ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ آﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟خودت را با کسی مقایسه نکن آرامش میخواهی؟شکرگزار باش ❤️✨❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
✨﷽✨ 💠دوست دختر بهتر از همسر❗️ ✍خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود! 🚫باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد. بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود!!! 🔷مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد! 📛به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری دلم برات تنگ شده... 😍لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسرش شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت... پ,ن: متأسفانه دلیل بیشتر طلاق ها و مشاجره های زوج های جوان عدم توجه به نیاز های روحی همدیگر هست و تنها چند جمله محبت آمیز از شخص دیگه ای می تونه زمینه ساز خیلی از جدایی ها باشه. ❤️🍃🌹💐🌹🍃❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
-عشق ✅ امام صادق علیه السلام فرمود : هر زنى که به شوهرش احترام کند و آزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود. بحار ج ۱۰۳ ص ۲۵۳ ❤️🍃🌸🌹🌸🍃❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
#رمان_عقیق_پارت_سی‌و‌دوم 📚 آیه سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت:اوف نپرس دختر...آقا داره زن میگی
📚 همان شبی که میتوانست مثل باقی شبهای زندگی اش سیاه و فرو رفته در ظلمات باشد اما روشن ترین نقطه زندگی اش شد...ابوذر...پسری که فقط ۲۳ سالش بود اما از تمام مردهای زندگی اش مرد تر بود...نگاهی به آسمان کرد...خدایش را روزی آن بالا بالاها میدید و فکر میکرد مشغول کارهای روز مره خودش است... اما از آن شب به بعد ابوذر به او آموخت جایی این پایین پایین ها نزدیک رگ گردنت دارد خدایی میکند و آنقدری انتقاد پذیر است که به تمام گله هایت لبخند میزند....دستی به همان رگ کشید و اشکی از چشمهایش چکید: خدایا ازت گله دارم.... **** ابوذر ترجیح داد همراه پدرش به مغازه حاج آقا صادقی نرود...دلش کمی آرامش میخواست کنار استاد مهربانش...نگاهی به ساختمان باز سازی شده حوزه کرد... باز سازی ها جانی تازه به آن ساختمان قدیمی و زیبا داده بودند...شرمنده شد از خود خواهی هایش....میدانست مثل همه ی طلاب وظیفه دارد تا به باز سازی اینجا کمک کند و این را هم میدانست اگر کسی میخواست در برود حاج رضا علی خوب گوشش را میپیچاند و چقدر ممنون حاج رضاعلی بود که نیامدن هایش را گذاشته بود پای درمان همان ابوذر دردش! گوشهایش را تیز کرد...صدای مرغ عشق های حاج رضا علی می آمد ، لبخندی زد...خدا اصوات اینجا را هم لذت بخش قرار داده بود...با شنیدن صدای پیرمرد روشن ضمیر به سمت صدا برگشت: بـه سلام علکیم جاهل بالاخره شازده قدم رنجه کردن و التفاتی به فقر فقرا فرمودند! خدا میدانست چه شیرین بود برای ابوذر تکه و متلک شندین از این پیرمرد بی هوا دستهایش را بوسید و خیره به چشمهای پیرمرد گفت: حاج رضا علی تا دنیا دنیا است نوکرتم! حاج رضاعلی دستی روی سرش کشید و گفت: خوبی بابا؟ کجا بودی این چند وقته؟ ابوذر مثل جوجه اردکها پشت حاج رضا علی راه افتاد و گفت: پیرو همون موضوع که میدونید...حاجی من شرمنده ام خیلی این چند وقته سرم شلوغ بود!حاج رضا علی آب پاش را برداشت و دانه دانه گلدانهای حیاط را آب میداد: سرت سر چی شلوغ بود ؟ یه زن گرفتن که این همه کولی بازی نداره! ابوذر خندید و گفت: حاجی شما چه میدونید من چه اضطرابی رو این چند وقته تحمل کردم! _اضطراب؟ اضطراب برای چی؟ _سر اینکه نکنه نشه؟ که خب خدا رو شکر ایشون شخصا راضین ... حاج رضا علی چوبی برداشت و شاخه ای از شمعدانی ها را که خم شده بود به آن بست و در همان حال گفت: ابوذر اگه نمیشد چیکار میکردی؟ ابوذر جا خورد...سوال سختی بود و اعتراف کرد تا الان این را از خودش نپرسیده بود که اگر نشود چه میکند؟ _مجنون میشی و بیابانگردی میکنی؟ یا فرهاد میشی و به جون کوه ها میوفتی؟کدوم یکی؟ ابوذر لبخندی زد و به فکر فرو رفت...مجنون میشد یا فرهاد؟ مطمئناَ هیچ کدام! _هیچ کدوم حاج رضا علی...حالا که فکر میکنم...راستش...من فکر میکنم فقط تا چند وقتی ناراحت باشم! _بعدش چی؟ _بعدی نداره...زندگی میکنم! _یک هفته از کار و زندگی و حوزه زدی برای اضطرابی که نتیجه اش شده این جمله(بعدی نداره ، زندگی میکنم)؟ مواخذه های این پیر مرد هم دوست داشتنی بود! _حق با شماست حاجی! آب پاش را سر جایش گذاشت و ابوذر را دعوت به نشستن روی تخت چوبی داخل حیاط کرد...سکوتی بینشان برقرار شد و بعد ابوذر آرام پرسید: حاج رضاعلی ، میدونید من الان تو یه برزخم راستش تکلیفم با خودم مشخص نیست میدونید ، من تصوری در مورد زندگی بعد از مجردی ندارم!📚 @dokhtaranchadorii
📚 حاج رضا علی با صدای بلند خندید و گفت: تو چقدر ماجرا رو جدی گرفتی جاهل؟ جو گیر شدی اخوی! ابوذر متعجب نگاهش کرد! : منظورتون چیه؟ _منظورم همونه که گفتم...راست و حسینی تو چرا میخوای ازدواج کنی؟ حاج رضاعلی گفته بود راست و حسینی....یعنی ابوذر باید تمام تئوری های پا منبری را کنار میگذاشت و راست و حسینی نیتش را میگفت...به چه چیزهایی فکر نکرده بود...راست و حسینی میخواست برای چه ازدواج کند؟ سکوت کرد و سکوت کرد و سکوت کرد! حاج رضا علی مثل همیشه دستش را خواند:دیدی هنوز مثل بقیه ای ابوذر؟ بذار من حرف دلتو بگم...میخوای ازدواج کنی که ازدواج کرده باشی...زن بگیری که زن گرفته باشی ، میخوای ازدواج کنی چون دوستش داری و دوستش داری چون بالاخره باید یکی باشه که دوستش داشته باشی ، ته تهش چهارتا قربونت برم نثار هم کنید ، تو اورت بدی که های فلانی :تو تمام دنیای منی ، اون بگه دورت بگردم...آخر آخرش مثل همه آدمهای نرمال از وجود هم لذت ببرید و تمام....همینه؟ ابوذر خیره وجود روبه رویش بود... آنقدری که حاج رضاعلی با باطنش آشتی بود خودش با خودش نبود....راست میگفت....حاج رضا علی راست میگفت! بد جور به ذوقش بر خورده بود ولی حق خورده بود...حق بود حرفهای حاج رضاعلی ، حق! _همینه حاجی...همینه! حاج رضا علی خندید و گفت: نگفتم اینا رو که پنچر بشی...گفتم که یه خورده فکر کنی! ابوذر هم خندید...فکر میکرد...یعنی باید فکر میکرد...مشق شب استادش رد خور نداشت....به پشتی تکیه داد و به آسمان خیره شد ، زیبا بود...که کسی در زندگی‌ات باشد و اینطور توی ذوقت بزند و بعد بنشینی فکر کنی ، به اینکه کجای معادلاتت غلط بوده که جواب آخر با گزینه های پیش رویت یکی نیست؟ محمد خوب محیط بازار را از نظر گذراند و خب او هم مثل آیه اولین چیزی که به فکرش رسید گلوی ابوذر بود! شاید ویژگی این بازار بود که این خانواده را مدام به فکر گلوی ابوذر بیچاره می انداخت...لبخندی زد...متوکل تر از پسرش بود...امید داشت شد شد ، نشد هم بازهم شده...آنچیزی که خدا میخواست شده! روبه روی مغازه حریر متوقف شد و از پشت شیشه محیط مغازه را دید زد... بسم اللهی گفت و وارد مغازه شد...عباس مشغول وارسی فاکتور ها و تطبیق آن با جنسها بود...سلانی کرد که عباس سرش را بالا آورد: _سلام علیکم بفرمایید! _ببخشید با آقای صادقی کار داشتم کمی جدی تر از قبل جواب داد:بفرمایید خودم هستم! محمد به نظرش رسید باید با مردی به مراتب پیر تر از این مرد جوان ملاقات کند به همین خاطر گفت:فکر میکنم باید با آقای صادقی بزرگ ملاقات داشته باشم......📚 ..... @dokhtaranchadorii
⚠️ توی مهمونی ها و دیـد و بازدیدهای عیـد با غیبت کردن♨️ شوخی با نامحرم👥 لباسهای ... پوشیدن👗 ثوابِ صله رحم رو به گناه تبدیل نکنیـم😓 : https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
"رازهای داشتن یک زندگی عاشقانه!!!" 1⃣ از سازش با همسرتان نترسید. همیشه سعی کنید نظرات هر دو نفرتان را در ترازو بگذارید و آن طرفی را که سنگین تر است، انتخاب کنید و این را نشانه ضعف خودتان ندانید. 2⃣ هر وقت اتفاق بدی برایتان افتاد، به یاد بیاورید که با گذشت زمان فقط خاطره‌ای از این روزها باقی خواهد ماند و تلاشتان را برای مدیریت روابطتان بیشتر کنید. 3⃣ هر روز همسرتان را در آغوش بگیرید. نزدیکی و صمیمیت فیزیکی در رابطه شما تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. 4⃣ در همه زمینه‌ها به خصوص احساستان با یکدیگر شریک شوید. در غیر این صورت هیچ گاه به تفاهم نخواهید رسید. 5⃣ برای خودتان هم وقت بگذارید و کارهایی را که دوست دارید، انجام دهید. اگر شما برای رشد و پیشرفت خودتان وقت نگذارید، شریک زندگی خوبی نخواهید بود و بالطبع رابطه ایده آلی نخواهید داشت. 6⃣ هر چند وقت یک بار همسرتان را سوپرایز کنید. به عنوان مثال بدون هیچ دلیلی برای همسرتان هدیه بخرید. ❤️🍃🌹💐🌷💐🌹🍃❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
°#ریحانہ_بانو💚° موهاے طلایے و👸 لاڪ هاے هفٺ رنگ💅 من✋ امّا☝️در این معرڪه هیچ چیز را با چادرم•♡• عوض نمے ڪنم !❌ @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🌸🍃 ای یوسف گم گشته به کنعان برگرد بر جسمِ بدون روح، ای جان برگرد آخر تو بگو "مَتیٰ تَرانا وَ نَراک ؟!" مُردیم دگر، تو را به قرآن برگرد... https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨❤️✨❤️ 💖 استاد قرائتی : 🍁 اگر مادری دخترش را لباسی بپوشاند با وضعی بیاورد توی خیابان که این فردا که بزرگ شد اهل حیا [نباشد] و حجابش کمرنگ باشد تمام گناهانی که این دختر میکند روی دوش مادر مینویسند. 🍁 ... البته من نمیخواهم بگویم حالا لباس بچه دختر یک لباسی باشد که از حجاب فرار کند نه لباسش را یک لباسی بگیرید که حالا رنگش، نمیدانم دوختش، یک لباسی باشد که بچه هم دوست داشته باشد. 🍁 نمیخواهم بگویم لباس یک دختر کوچولو مثل لباس یک پیرزن باشد ولی میخواهم بگویم که آن مقداری که اسلام گفته مراعات کنیم تمام کارهای خیر دختر برای مادرش مینویسند تمام گناهانی را هم که مادرش درش شریک است... حواسمان جمع باشد. https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
✅زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است ✍پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: 💕 سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص می کند یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی می پسندد 📚کافی، ج۲، ص۶۴۳ ‌❤️🍃🌹💐🌷💐🌹🍃❤️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
حیا....☘ @dokhtaranchadorii
#پیشنهاد_پروفایل😍 دخترونه مذهبی☺️🍃 @dokhtaranchadorii
من شکایت دارم... از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست  از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛  چـــــرا نمی فهمی؟  این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد  حـــُرمــت دارد ! @dokhtaranchadorii
#پیشنهاد_پروفایل😍 دخترونه محجبه☺️🍃 @dokhtaranchadorii
دختردار که شدید؛😍🤗 روزی هزار بار در گوشش آهنگِ "یه دختر دارم شاه نداره" را بخوانید؛ اتاقش را پُر کنید از خرس و قلب‌های شکلاتی؛ هر روز ببوسیدش و هر از گاهی حرفِ اول اسمش را با گلِ رز قرمز در جعبه‌ای بچینید... آنقدر مهم بودنش را تاکید کنید که خودش هم به این باور برسد؛ که فقط زمانی جنسِ مخالف را واردِ زندگی‌اش کند که آن بخش از نیازِ محبت های دخترانه‌اش را فقط او بتواند تامین کند... متوجهید چه میگویم؟ حیف است احساس دختری را که با جان و دل بزرگش کرده اید؛ یک غریبه که هنوز از راه نرسیده با چند خرس و شکلات و پاستیل دست خورده کند... وقتی اینگونه باشید با اولین دوستت دارم دل دخترتان نمی‌لرزد... 🌸🌿🌸🌿❤️🌿🌸🌿🌸 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوبت جهاد ماست پیشنهاد دانلود حتما حتما دانلود کنید وتا آخر ببینید ... https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
بـانو ...  روزهاۍ عجیبۍ است ... زمانہ الڪ برداشتہ و سخت درحاݪ الڪ ڪردن است.. لحظہ اۍ هم صبر نمۍ ڪند یڪ روز چـــاڋر را الڪ ڪرد و امروز دارد چاڋرۍها را الڪ مۍڪند! بانــوی چــاڋرۍ دانہ هاۍ الڪ زمانہ ، ریـز است مبادا حیا و عفت و نجابت الڪ شود  و تو بمانۍ و یڪ پارچه ۍ مشڪۍ... @dokhtaranchadorii
ایران عزیزم تسلیت 😔😔 واقعا سخته در آغازین روزهای سال نو از واژه تسلیت استفاده کنیم . ولی جان باختن تعدادی از هموطنان عزیزمون در سیل اخیر ضایعه جانکاهی است 😔 @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا