#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست و چهارم
ما مستاجر بودیم و با این حال اجاره یک خانه را هم برای هیئت می داد. اجاره این خانه به هزینه های خودمان اضافه شده بود! در آن خانه ضمن برگزاری هیئت، کار های فرهنگی انجام می داد و مراسم می گرفت. در همان محل یک بانی پیدا کرد که زمینش را برای مسجد وقف کرده بود. برای این که در آن محل مسجد بنا کندخیلی تلاش کرد. خودش در اوقاف کار های ثبت زمین را انجام دادو مجوز ساخت مسجد را گرفت. واقف، یک باغ در کهنز داشت که گفته بود اگر باغ به فروش برود همه ی پول باغ را برای ساخت مسجد خواهد داد. مصطفی هر چه به بنگاه های اطراف سپرد، موفق به فروش باغ نشد. تا این که به سراغ چند نفر از اقوام پولدار رفت. کلی تبلیغ باغ را برای آن ها کرده بود تا بلاخره توانست باغ را بفروشد. ابتدا در زمین مسجد یک سوله ساختند. طلبه جوانی به نام سید بطحایی که به همراه همسرش برای تبلیغ آمده بودند، در این سوله فعالیت می کردندو سید نماز های جماعت را می خواند. صبح ها با بچه ها قرآن کار می کردند، بعد از ظهر همسرش کلاس نقاشی برای بچه ها داشت.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست پنجم
ما مستاجر بودیم و با این حال اجاره یک خانه را هم برای هیئت می داد. اجاره این خانه به هزینه های خودمان اضافه شده بود! در آن خانه ضمن برگزاری هیئت، کار های فرهنگی انجام می داد و مراسم می گرفت. در همان محل یک بانی پیدا کرد که زمینش را برای مسجد وقف کرده بود. برای این که در آن محل مسجد بنا کندخیلی تلاش کرد. خودش در اوقاف کار های ثبت زمین را انجام دادو مجوز ساخت مسجد را گرفت. واقف، یک باغ در کهنز داشت که گفته بود اگر باغ به فروش برود همه ی پول باغ را برای ساخت مسجد خواهد داد. مصطفی هر چه به بنگاه های اطراف سپرد، موفق به فروش باغ نشد. تا این که به سراغ چند نفر از اقوام پولدار رفت. کلی تبلیغ باغ را برای آن ها کرده بود تا بلاخره توانست باغ را بفروشد. ابتدا در زمین مسجد یک سوله ساختند. طلبه جوانی به نام سید بطحایی که به همراه همسرش برای تبلیغ آمده بودند، در این سوله فعالیت می کردندو سید نماز های جماعت را می خواند. صبح ها با بچه ها قرآن کار می کردند، بعد از ظهر همسرش کلاس نقاشی برای بچه ها داشت.
@dokhtaranchadorii
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست و ششم
ولایت مداری
همسر شهید:
در زمان فتنه 88 من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اغتشاشات تهران دائم در ماموریت بود. شبانه روز درگیر بود و کمتر دیده می شد. هم و غمش حفظ نظام بود و بار ها به خاطر همین دغدغه اش مجروح شد و سخت ترین آن وقتی بود که با قمه و چاقو او را زده بودند. با حال و روز بدی که داشتم خودم را به سختی به بیمارستان رساندم، پشت پرده روی تخت بود. پوتینش را در آورده بود. نا خودآگاه پایم به پوتینش خورد. خون، درون پوتین موج زد! آنقدر از او خون رفته بود که پوتین هایش پر خون بود. من حسابی ترسیده بودم و او مرا دلداری می داد. حفظ نظام جمهوری اسلامی خط قرمز مصطفی بود. او در قاموس خود خط قرمز های دیگری هم داشت که مهم ترین خط قرمز و محدوده حساس زندگی او ولایت فقیه و رهبری بود. امام خامنه ای (مدظله العالی) آنقدر برای مصطفی مهم بود که برایش جان می داد. ولایت مداری و ولایت محوری مصطفی خاص و زبان زد بود. در خصوص بیانات ایشان عکس العمل نشان می دادو هرگز نسبت به دستورات آقا بی اهمیت و بی تفاوت نبود. یکی از مواردی که از ولایت مداری مصطفی می توان مثال زد، اهمیت او به کودکان و نوجوانان بود. همان طور امام خامنه ای (مدظله العالی) می فرمایند:«ما می خواهیم از این نسلی که امروز مثل ماده خامی و مثل ذخیره ای در اختیار یکایک ماست، چه ساخته شود؟ آینده ای را که آنها خواهند ساخت و پرداخت و پیش برد، چگونه تصویر کرده ایم؟
@dokhtaranchadorii
روےِ دلت چاڋرے بڪش...
اینجا به اندازه اے ڪه " مـــرد "
ندارد ، نامحرم دارد ...
اے دل حجـــــاب ڪن ...
وضعِ جهان ببین و لباست سیاه
ڪن...
یا در ڪناره باش و به منزل مقام
ڪن...
یا در میان جمع درآے و حجـــــاب
ڪن ...
از مرد ترس نیست برادر ، نگاه
ڪن !
نامردها ببین و هزاران شمار
ڪن...!
آرے حجاب ، حجاب و حجاب
ڪن ...
@dokhtaranchadorii
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
🔷💠🔷💠
💠🔷💠
🔷💠
💠
❧❃•حجـــاب
↫°رساندݩ زن بہ رتبه عالۍ
معنویت
❧❃•حجــاب
↫°سرچشمه ڪمال زن است
💠
🔷💠
💠🔷💠
🔷💠🔷💠
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
@dokhtaranchadorii
@shahed_sticker۲۸۷.attheme
80.5K
#تم_شهدایی
#شهید_رسول_خلیلی
#تم_رفیق_شهید
#تم
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#اخلاق_شهدایی ❤️
تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود
و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش
معنا و مفهوم نداشت .
بدن ورزیده و آمادهای داشت .
درست زمانی ڪه همه خسته بودند
شوخیهای حسین گل میڪرد .
شهید مدافع وطن ...
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#شهید_حادثه_تروریستی_اهواز
#سالروز_شهادت_شهدای_حادثهتروریستی
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
📖 #خاطرات_شهدا
🌹 #رفتم_ڪه_مچشو_بگیرم
از صبـح میرفت تو انبار تا بعد از ظهر ؛ با خودم گفتم شاید حسین میره اونجا میخوابه . خواستم برم مچشو بگیرم . رفتم داخل انبار ، انتظار داشتم ڪولر گازی داشته باشه .
وارد ڪه شدم خفه شدم ، گرما و شرجی بودن هوا یه حالت ڪوره پز خانه درست ڪرده بود . یه لحظه هم تحملش سخت بود . (توی گرمای 60-70 درجهای اهواز)
باورش برام سخت بود ڪه حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط ڪار میڪنه . سر تا پا خیس عرق بود ؛ داشت مداحی میخوند و مشغول مرتب ڪردن انبار بود .
با عصبانیت بهش گفتم بیا بریم ، آخه اخلاص هم حدی داره ، الانه ڪه فشارت بیفتهها . گفت : داداش این وسایل مال بیتالماله و من طبق وظیفهای ڪه دارم مسئولم اینجا رو مرتب ڪنم .
رفتم خونه ساعت 2 عصر شده بود ، خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم . وقتی بیدار شدم اولین ڪارم این بود ڪه به حسین زنگ بزنم و حالش رو بپرسم . گوشی رو برداشت و سریع گفت : من الان سرم شلوغه بعدا زنگ میزنم . گفتم : ڪجایی مگه ؟ گفت ڪار انبار هنوز تموم نشده .
گفتم : به خدا اگه همین الان نری آسایشگاه ، زنگ میزنم به فرمانده و میگم ڪه این پسر دیوونه شده . راستش نقطه ضعفش همین بود نمیخواست ڪسی از ڪارایی ڪه میڪنه مطلع بشه ، تا اینو شنید سریع گفت باشه .
✍️ راوی : همڪار شهید مدافع وطن
#شهید_حسین_ولایتی_فر
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
°•|🌿🌹
#پاسدار
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_عزیزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 رؤیت #نور_شهادت در چهرهیشهید
◽️مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشکهایی که برای امام حسین(ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند؛ به دوستانش نیز گفته بود احترام این آقا را خیلی داشته باشید.
◽️بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیتالله به محض اینکه مهدی را میبیند گریه میکند..
◽️مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت حضرت زینب(س) باید همیشه عزادار بود.
◽️در آخر نیز به توصیه خودش تربت کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی 👈 مادر شهید
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
°•|🌿🌹
#مدافع_وطن
#تکاور
#شهید_حسین_ولایتیفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
#مزار_شهید_گمنام
#دوست_شهید
◽️سر مزار شهید گمنام نشسته بودیم، حسین میگفت من پارسال کربلام و از این شهید گرفتم.
◽️از کرامات این شهید صحبت میکرد. سرباز شهیدی که موقع دفن پیکرش سر در بدن نداشته و در همون روزهای آغاز جنگ به شهادت رسیده..
◽️بعد از چند دقیقه ما بلند شدیم و رفتیم ولی حسین همونجا موند، حین رفتن پشت سرم رو نگاه میکردم...
(حرکات حسین رو زیر نظر داشتم) حرف زدنشو با شهید میدیدم؛ میدیدم که چطور با این شهید گمنام عشق بازی میکرد.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
seyedrezanarimani-@yaa_hossein.mp3
6.63M
🎵یه ماهه سینه می زنم به عشق اربعین آقا ...
🎙سیدرضا نریمانی
#شور #اربعین
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
شهید عزیز : خاطراتی آموزنده ودلنشین از شهید مدافع حرم، محمود رادمهر
#شهید_عزیز
#مصیب_معصومیان
#انتشارات_شهید_کاظمی
#دفاع_مقدس
#جوان
✏️بریده کتاب
می گفت پدر و مادر امامزاده های سیار هستند. ☺️
🙏هر وقت حاجت دارید، بروید پیششان و عرض حاجت کنید. آنها که دعا کنند، حتما مستجاب می شود. صفحه۹۰
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
توی ماشین مدام این مداحی را گوش میداد:🚗
" جوونیم و با احساسیم بهروی حرم حساسیم بیبی دوعالم ماها همه واسه تو عباسیم. "✌️
این را آقای یزدخواستی خوانده بود.
یک شب که داشتیم می رفتیم هیئتش توی مسیر آن را دم گرفت.🍁
دم در هیئت گفت: " کاش امشب این رو بخونه! "😔
اتفاقا وسط شور مداح گفت: " نمیدونم چرا به دلم افتاد این رو بخونم "
و شروع کرد به خواندن.🎤
هرموقع هم که مداحی " آبروی دوعالم " را میگذاشت بهم میفهماند که میخواهد
توی خودش باشد و سکوت کند و ببارد.😢
از وقتی مداحی " هوای این روزای من هوای سنگره " را شنید دیوانه ام کرد؛.
از بس پای آن سوخت و گریه کرد.😭 میدانست درکش میکنم.💔
#شهیدبیسر
#محسن_حججی
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست و هفتم
اگر حقیقتا به آرمان های اسلامی و ملی و عظمت ایران و ایرانی و جبران راهی که دست های استبداد سیاه در این صد و پنجاه،دویست سال اخیر ما را در آن کشانده است، فکر می کنیم؛ اگر اینها برایمان مهم است و به آینده به معنای حقیقی کلمه اهمیت می دهیم، پس بایستی به تربیت کودک و نوجوان خیلی بپردازیم...» بیانات رهبری 1377/2/23
عمده افرادی که راس پایگاه بودند دارای سن و سال بالایی بوده و تحمل شیطنت های نوجوانان را نداشتند و گاهی پیش می آمد که آنها را به خاطر بازیگوشی هایشان دعوا می کردند. مصطفی از فرمانده پایگاه خواست تا اجازه تاسیس یک پایگاه را برای نوجوانان را بدهند. با این راه حل، نوجوانان، هم در برنامه ها حضور داشتند و هم باعث آزار و اذیت بزرگان پایگاه نمی شدند. خودش می گفت:«من زیاد فکر کردم و می دانستم که این بازیگوشی اقتضای سن آنهاست و آن ها گناهی نکرده اند و از طرفی بزرگ تر ها هم با توجه به وضعیت و سن و سالشان گناهی ندارند که این رفتار بچه ها را تحمل کنند . بعد شخصی را مثال زد که در محل به بچه گربه ها غذا می داد و هر زمان که غذا را به سمت آن ها می برد همه دورش جمع می شدند. چطور برای گربه ها می شود دلسوزی کرد اما برای انسان ها نمی شود! اگر کاری نکنم بچه ها با این تشر های بزگتر ها می روند و دیگر پشت سر خود را نگاه نمی کنند.
@dokhtaranchadorii
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست و هشتم
اهمیت به نوجوانان
همسر شهید:
با این که خودش هم سن و سالی نداشت، تمام این امور بچه ها را به دست گرفت. برای آن ها لباس خاکی خرید و چون توان پرداخت هزینه ی آن را نداشت، قسط بندی کرده بود و اقساط آن تا همین اواخر هم ادامه داشت. از همه چیز خود برای این بچه ها مایه می گذاشت. مثلا اگر آن ها را اردو می برد از پول خودش برا یآن ها هزینه می کرد. چهارشنبه سوری همه را جمع کرد کنار رودخانه ای که از کهنز می گذشت و بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران با کنترل دقیق، شور و هیجان آن ها را تحلیه می کرد. این طور نه کسی از صدای ترقه ها اذیت می شد و نه آنها بلایی سر خود می آوردند. در کنار این برنامه های تفریحی، برنامه های معرفتی و تربیتی نیز برای آنان در نظر می گرفت. بچه ها اگر مشکل مالی داشتند با مصطفی مطرح می کردند؛ با خانواده مشکل داشتند، با مصطفی مطرح می کردند و هر کمبود و نقصی که در زندگی و تحصیل برایشان ایجاد می شد، مصطفی را حلال مشکلات خود می دانستند. این رسیدگی مصطفی به بچه ها باعث شده بود که همه او را بزرگتر خود بدانند و او هم آن ها را بچه های خود بداند. مدتی بر همین منوال گذشت، این بهایی که مصطفی به نوجوانان داده بود از نظر بعضی ها غیر قابل تحمل شده و تصمیم گرفتند که یا کلا پایگاه نوجوانان را منحل کنند و یا مسئولیت آن را به شخص دیگری واگذار نمایند، تا بتوانند آن ها را بیشتر کنترل کنند!.....
ادامه دارد...
@dokhtaranchadorii
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت بیست و نهم
یه روز بود که کار را از مصطفی تحویل گرفته بودند و این سه روز در خانه به شدت ناراحت بود، تب شدید کرده بود و هرکاری می کردیم تبش پایین نمی آمد. من از کلاس های حوزه جاماندم و دیگر مستعاصل شده بودم. اما مصطفی می گفت:« تا من به جمع بچه ها برنگردم خوب نمی شوم؛ دوای درد من بچه ها هستند.» از طرفی بچه ها هم که طاقت دوری او را نداشتند لباس ها خاکی خود را جلوی درب پایگاه روی هم ریخته بودند و تهدید کرده بودند اگر آقا مصطفی برنگردد، آن ها را آتش می زنیم و دیگر پایگاه نمی آییم. این شد که دوباره مسئولیت بچه ها به مصطفی واگذار شد. یکی از عوامل موفقیت مصطفی در این امر تربیت نوجوانان پایگاه این بود که برای آن ها ارزش قائل بود و به آن ها میدان می داد تا استعداد و خلاقیت خود را باور کنند . یکی از همین بچه ها برادر خودم بود که علاقه زیادی به سخت افزار داشت، اما پدرم اجازه نمی داد به کیس کامپیوتر دست بزند. روزی هارد کامپیوتر مسجد خراب شد و مصطفی آن را به برادرم داده بود و از او خواسته بود تا آن را تعمییر کند. سه روز برادرم روی هارد کامپیوتر کار کرد و بلاخره تعمیرش کرد. مصطفی می گفت:«خودم هم استرس داشتم که هارد دیگر قابل تعمییر نشود اما به استرسم غلبه کردم و به خود گفتم: نهایت امر این است که یک هارد برای کامپیوتر مسجد می خریم.» الآن برادرم همه ی کار های سخت افزاری کامپیوتر های مسجد و پایگاه را انجام می دهد و این بخاطر بهایی بود که مصطفی به برادرم داده بود.
@dokhtaranchadorii
❤🍃✨🌈
🍃
✨
🌈
#سرباز_مولا
خب دیگه این روزها خیلی ها رفتن مدرسه و دانشگاه....🎒📚
💠مهم نیست که چه پایه ای باشی
💠مهم نیست چه رشته ای باشی
💠کدوم دانشگاه مهم اینه که تو
#سرباز_مولا باشی.....
ببین همون اول که میری سر کلاس بگو مولای من ! من سرباز شما هستم🍂
اگه درس میخونم برای اینه که نگن بچه شیعه بی سواده...😌☺️
نگن بچه شیعه هیچی نداره...😉
کسی جرأت نکنه به وطن مون دین مون یا ناموس مون بد نگاه کنه...✌️🏻
چرا!
چون من یه بچه شیعه ام💪🏻
دینم محمدے😇
ولایتم حیدرے💪
شورم حسینے🙃❤️
و مکتبم مهدوے🙂✋
باید فقط به #عشق_مولا اونقدر درس بخونی و بگی درس میخونم تا یاورت باشم درس میخونم که یه اختراع خوب کنم👨🔬
یه کمکی به مسلمون ها بکنم😇
درس میخونم تا دینم رو ترویج بدم🕋
تا بتونم به فرمان رهبرم یه پزشک خانم یا آقا باشم👩🏻🔬👨🏻🔬
و یا حتی اگر بهترین شغل یعنی خونه داری رو انتخاب میکنم یه مادر باسواد باشم....☺️
مولای من!
می خوام توی هر لباسی که باشم برای مسلمون های جهان
برای تو مفید باشم..🔬🔭
میخوام به همه ثابت کنم من عقب مونده نیستم کلی علم دارم کلی توانایی دارم💪🏻💎
می خوام از اسلام تصور دین دانا ها رو بسازم....🔮
مولای من هدفم تویی هدفم اینه که #سرباز شما باشم...💌🖇
پس کمک کن تا به هدفم برسم آخه خودتون گفتید هدفت رو خدایی کن خدا خودت هوا تو داره🍃📿🔮
پس!!!!!
بدون هر تستی که درست میزنی📖✍🏻
هر سوالی که جواب میدی👨🏻🏫👩🏻🏫
هر امتحانی که نمره خوب میاری🗒 #نگاه_مولاست...
#نگاه_مولا_روزی_تون....🎁
بگو خدای من!
این بدن این مغز این چشم این گوش
و...👂🏻👀
فدای یاری #مولا🦋🕸
با تمام تنم جهاد میکنم....💫
#ظهور_نزدیک_است....
@dokhtaranchadorii
📋 #جزوه | شاداب، فعال، کاری و مثبت
🗓 بالاخره سال تحصیلی جدید هم آغاز شد 😎
📝 آقا انتظار دارد که یک نوجوان در محیط مدرسهاش چگونه باشد؟
📖 #برپا
💫 نسخه باکیفیت چاپ را برای نصب و انتشار در مدارس، مساجد، هیئات و... به آسانی از سایت یا #نرمافزار_موبایلی نو+جوان دریافت کنید.👇
🌱 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=14541