#رمان_عقیق_پارت_آخر
📚 کنارم نشست و بعد چشمهایش رابست و بعد از چند لحظه قرآن را گشود....هیجان زده خیره نگاهش کردم و منتظر بودم ببینم چه میشود؟ لبخندی زد و نگاهم کرد...و بعد زمزمه کرد:مشکات!
اندکی آشنا آمد برایم...در سوره ی نور آمده بود به گمانم...هان یادم آمد متعجب گفتم:مشکات؟ اسم بچمونو بزاریم چراغدون؟
بلند خندید وگفت:چراغدون نه...معنی ظاهریش میشه چراغدان...در تفاسیر اومده منظور همون امام علی(علیه السلتم)... آخرشم حرف تو شد...علی!
لبخندی میزنم و ذوق میکنم....امیرریعنی علی حیدر یعنی علی و آیه یعنی علی و مشکات یعنی علی...راستی خدا چه شاعرانه نوشتی نثر زندگی ام را!
از ذوقم سر و صورت امیرحیدر را غرق بوسه میکنم و او به قهقه زدن میافتد... دست از کار که میکشم صورت مضحکش روحم را شاد میکند...طرح لبهایم مثل مهر خاتم روی صورتش جا خوش کرده بود بی هوا گوشی اش را برمیدارم و از خودمان و این لحظات شیرین عکس میگیرم....امیرحیدر سمت دستشویی میرود و من دوباره به عکسهایمان خیره میشوم و بلند بلند میخندم.....عکسهای خودمان رد میشود و میرسم به عکسهایی که در نیروگاه همراه همکارانش گرفته بود....عکسهای جالب بود....در این میان مرد میانسالی بود که به شدت به نظرم آشنا می آمد....دور اما نزدیک....امیرحیدر از دستشویی بیرون می آید و کنارم مینشیند....بی هوا میپرسم: این آقاهه کیه حیدر؟
نگاه عکس میکند و میگوید:ایشون آقای مقدمه...جدیدا رییسمون شدن چطور؟
متعجب اول به حیدر و بعد به عکس نگاه میکنم...خدا خدا میکردم حدس و گمانم درست باشد و این شباهت ها واقعی... هول میپرسم:اسمش؟ اسمش چیه؟
تعجب میکند از دستپاچگیم و میگوید: عیسی...عیسی مقدم...چی شده آیه؟
ناباور نگاهش میکنم...مگر میشد؟... دوباره به عکس نگاه میکنم...نه اشتباه نمیکردم...خودش بود....همان عمو عیسی با صورتی پیرتر مطمئن بودم با صدای بلندی میگویم:خدایا شکرت...خدایا شکـــــرت!
امیرحیدر متعجب نگاهم میکند و میگوید:چت شده زن؟ چی شده آخه؟
وارد لیست مخاطبین میشوم و شماره خانمان را میگیرم و در همان حال میگویم:عمو عیسی است...شوهر مامان عمه خودشه!
مبهوت میشود ومن نیز مبهوت قدرت خدا...چه خوب که مامان عمه این همه سال منتظر بود...چه خوب که نام این مرد میانسال عیسی بود...چه خوب خدا خدایی میکرد و چه خوش رنگ بود زندگیمان....گاه می اندیشم چه خوب میشد سفت خدا را بغل کنی و روی ماهش را ببوسی بابت خلق این همه
زیبایی...شکرت عزیزم شکرت....یاعلی!
ساعت ده و هفده دقیقه ی صبح
بیست و دومین روز زمستان سرد سال هزارو و سیصد و نود و چهار
کوثر امیدی(نیل2)
پایان📚
@dokhtaranchadorii
📝 دلــ💔ــنوشته ...
✋ سلام آقاجانم !
💠 باز جمعه اي ديگر
باز انتظار فرج...😔
⚜ وقتي که آمدن شما در گرو خوب شدن من است ، چه کسي #منتظر است؟ من ؟ يا شما ؟ 😔
‼️ نکند تمام اين سال ها منتظر رسيدن ما بوده ايد؟
نکند هر جمعه منتظرمان بوده ايد؟ و هر غروب جمعه با اين حسرت که اين جمعه هم گذشت و ما به خود نیامدیم، بساط نور حضورتان را جمع کرده، در گوشه اي منتظر بيداريمان مانده ايد؟ 😢
❗️ نکند تمام اين مدت شما چشم به راه ما بوده ايد، برايمان امن يجيب...خوانده ايد، و در خلوت خود بخاطر محروميتمان گريسته ايد؟! 😔
❌ نکند شما منتظر بوده ايد و ما تنها در خواب خوش غفلت شما را صدا کرده ايم و زمزمه اللهم عجل لوليک الفرج ما آهنگ لاي لاي خواب هايمان بوده است؟!
نکند در تمام اين سالها ..
آه! حتي. مغز استخوان از درک اين همه #مظلوميت تير مي کشد ! 😔
اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا 💔
#تلنگرانه ⚠️
#شیعه_ها_مولامون_غریب_نمونه_یه_وقت 😔
@dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #کلیپ فوق العاده زیباوتکون دهنده👌😭
🌹اگراشکتون جاری شد: التماس دعا برای فرج امام زمان (عج)
🌷 #استاد_رائفی_پور
@dokhtaranchadorii
.
میگفت:
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود...
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛
اون شب رخت و خواب آزارم می داد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد...
رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم.
اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم...
اما روحم شفا پیدا کرد...چه مریضی لذت بخشی...
#شهيد_چمران
#چمران_مرد_خدا
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیمه_پنهان_ماه
#همسر_شهید_مصطفی_صدرزاده
#قسمت_چهارم
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
ایده قشنگ و جالب یکی از رانندگان اسنپ برای امربه معروف و تبلیغ و ترویج حجاب😍
#ارسالی_از_اعضای_کانال
@dokhtaranchadorii
تویه مسجد نشسته بودم...
سخنران بعد از نماز در مورد عصر ظهور و وظایف شیعه در زمان غیبت حرف میزد.... رسید به جایی که گفت:
شما اینهمه میزنید تویه سرتون اقا بیا اقا بیا!واسه اومدنش چکار کردید؟؟؟
بقیه حرفاش رو گوش ندادم...
حسابی رفته بودم تویه فکر...
دودوتا چارتا میکردم ببینم تویه پرونده اعمالم کاری واسه ظهور اقا کردم؟
بد جوری دلم گرفت چون هرچی میگشتم چیزی پیدا نمیکردم...
سرمو گذاشتم روی مهر ...
بغضم ترکید و های های گریه کردم ...
تویه همون حال و هوا بودم که خانومی حواسمو پرت کرد...
سرمو بلند کردم دیدم یه خانم مسنی کنارم نشسته و داره باهام صحبت میکنه اولش نفهمیدم چی میگه ولی بعد که دقیق تر شدم دوباره گفت دخترم چرا گریه میکنی؟
شما جوونا دلتون پاکه...
گفتم دل پاک به چه دردم میخوره وقتی کاری واسه اقاجونم نکردم؟؟
یه لبخندی زد و گفت چرا انجام دادی....
بعد دستشو کشید رویه سرم و لبه ی چادرمو گرفت و گفت:
پس این چیه سر کردی؟
با تعجب نگاش کردم وبعد انگار متوجه منظورش شدم و بلند گفتم:چادرم! اره چااادرم! بازم این دفه نجاتم داد!
دوباره سجده کردم و ایندفه با اشک شوق خدا رو شکر کردم که حداقل ظاهرم رو واسه ظهور اقا حفظ کردم......
@dokhtaranchadorii
خواهرم میدانی شیرینی چادر در چیست؟
اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی😍
این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید☺️
و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که حیا و عفتت میباشد را حفظ میکنی
با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای؟
میدانی جلوی چه میزان گناه را گرفته ای؟
به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشن ❤️
@dokhtaranchadorii
AUD-20190607-WA0000.mp3
5.6M
🎵 #صوت_شهدایی
🔺اسم زیبا #تو دارم بر لب
🔹میخونم #لبیک_یا_زینب✌️
🔻من هستم سربازِ گردانِ
🔹 #دختر پادشاه عرب
👈تقدیم به #مدافعان_حرم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادة_فی_سبیلک
-----------------------------------------------------
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
💠 ارادت #شهدا به #شهید_ابراهیم_هادی
از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند که ارادات و علاقه قلبی به #ابراهیم_هادی داشتند.
🌷 #شهید_مهدی_عزیزی همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، کتاب را خوانده بود و هر وقت از کنار تصویر او رد می شد سلام میکرد.
🌷 #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل میرفت و با ابراهیمش خلوت میکرد.
🌷 #شهید_عباس_دانشگر هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید.
🌷 #شهید_هادی_ذوالفقاری که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری
ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود.
🌷 #شهید_علی_امرایی بیشتر کتابهایی که درباره شهید هادی بود خوانده بود و در کنار مزار یادبودش عکس یادگاری گرفته بود.
🌷 #شهید_حمید_اسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت.
🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده به عشق ابراهیم هادی، نام جهادیاش را سید ابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه میکرد و مینوشت: «وقف در گردش» و به دیگران میداد.
🌷 #شهید_حسین_معزغلامی نیز از شیفتگان ابراهیم هادی بود و هر هفته به مزار این شهید میرفت.
🌷 #شهید_محمد_کامران از هم محلهایهای ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت.
🌷 #شهید_مرتضی_عطایی از مسئولان ایرانی فاطمیون نیز عاشق ابراهیم بود. یکی از مسئولان لشکر فاطمیون تعریف میکند: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داشتیم. تعداد زیادی از کتابها از جمله «سلام بر ابراهیم» به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و آنها علاقهمند به زندگی شهید شدند.
🌷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️❤️
به کمک دوستانش و به تأسی از #شهید_ابراهیم_هادی هیئت خیمه العباس را راه انداخته بود
هرکسی با یک #شهیدی خو گرفت
روز محشر #آبرو از او گرفت
#دوست_شهید_من
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
12_Narimani_fadaeian-ramazan9614(9)_(www.rasekhoon.net).mp3
8.17M
🎧 #صوت_شهدایی
🌾رسمش نیست
🔸 #رفیق هیئتیتو تنها💕 بذاری
🌾رسمش نیست بری
🔸 #فداشی و منو👤جا بذاری
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
#بسیار_زیبا👌👌
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
+ باردار بود. همسرش بهش گفت بيا نريم كربلا؛ ممكنه بچه از دست بره.😢
كربلا رفتند، حالش بد شد و دكتر گفت بچه مرده!😢😭😞
مادر با آرامش تموم گفت: " درست می شه. فقط كارش اينه كه برم كنار ضريح امام حسين (ع)؛ بعد خودشون هوای ما رو دارند. "😌
كنار ضريح امام حسين (ع) یه مدت گريه كرد.😭
خواب ديد كه بانویی يه بچه رو توی بغلش گذاشته.😔
از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همون بچه ایه كه مرده بود نيست؛😳 معجزه شده!!...😢😭
مادر حاج ابراهيم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت:
خانم! امانتی تون رو بهتون برگردوندم...😭😭😭
#...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیمه_پنهان_ماه
#همسر_شهید_مصطفی_صدرزاده
#قسمت_پنجم
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
حجــة الاســلامـ پنــاهیان:
علٺ ڪینہ نظــام سلــطہ ازحجــاب آن اسٺ ڪہ افــزایش هـــرزگۍموجب ڪاهــش مقاومٺ مۍشود
بۍحجاب شدن هنــر نیسٺ
غیــر محجـبھ درعــالمـ زیاد اسٺ
این حجاب اسٺ ڪھ حــرف
ٺــازه جهــــان امــروز اسٺ !
#ڪمۍ_نزدیڬ_بہ_خــدا🌺
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿