eitaa logo
دختـرانِ‌سرزمـینِ‌مـن؛پاکـدشت
174 دنبال‌کننده
314 عکس
110 ویدیو
0 فایل
پیرو راه #امام_زمان من یک ایرانی ام🇮🇷 یک مسلمان🙂 من یک دخترم و اینجا سرزمین من است🧕 #پاکدشت «گروه جهادی شهید کابلی» اگر شماهم دوست دارید عضوی از ما باشید فقط کافیه فرم زیر رو پرکنید😍 https://formafzar.com/form/qx4ng
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ سلام 😁امروزم اومدیم با چند تا خاطره از خواهرای گلمون. جونم براتون بگه رفقا 😉 امروز داشتیم قدم میزدیم جلوی غرفه که دوتا دختر خانوم خوشگل حدودا ۱۵ ،۱۶ ساله دیدیم که یکیش معلوم بود شالشو بچهای ما بستن اما اون یکی وضع حجاب چندان خوبی نداشتن. اونی که حجاب درستی نداشت دست اون با حجابه رو میکشید میگفت بیا برییییییم دیرمون میشهههههه اونم میگف نهههه میخوام تو این غرفه بمونممم😂 منو دوستم رفتیم نزدیک و بعد سلام و احوال پرسی و تبریک عید😉باهاشون شروع کردم صحبت کردن و از اینکه حجابشو رعایت کرده تشکر کردم و چند تا دعای خیر هم براش کردم☺ اون دختر خانومه هم با لبخند نگامون میکرد دوستش دوباره دستشو کشید گفت مهدیههههه بیا بریم.دوستم گفت عههه اسم ایشونم مهدیه هس(اشاره به من😁) یهو چنان دوتامونم (من و اون خانم باحجاب)ذوق کردیییییم که نگوووو😂یهو هردوتامون باذوق پریدیم بغل هم و گفتم عههههه تو هم مهدیه ای ؟؟؟منم مهدیه هستم😂😂😂😂😍😍 بعدش شروع کردم با ذوق از این گفتم که چقدر بخاطر این حجابش شهید دادیم و چقدر خانواده ها داغدار شدن و چقدر باید مواظب حجابمون باشین😊بعدش با خوشحالی دوباره همدیگه رو بغل کردیم و اونا رفتن♡
سلام وقتتون بخیر😊 امرورم اومدیم با یه خاطره باحال امروز یذره با فاصله تر از غرفه وایساده بودم که دیدم دوتا دختر خانومی که شالشون رو شونشون بود از جلوم رد شدن به قیافشون میخورد از این دعوایی ها باشن😂 ترسیدم گفتم بگم نگم؟ گفتم تا تذکرش وظیفه منه از اون به بعدش کار امام زمانه دستمو گذاشتم رو شونه یکیشون برگشت و اون یکی از شانس خوبم گوشیش زنگ زد😄 سلام و احوال پرسی کردیم و دست دادیم و شروع کردم دورهمیمونو معرفی کردن که گفتن شرمنده خیلی دوس داشتیم شرکت کنیم ولی وقت نداریم و اینا گفتم باشه مشکلی نیس خیلی خوشحال شدیم دیدیمتون فقط عزیز دل شالتو بکش سرت نگام کرد(راستش یذره ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم😉) گفت چرا؟؟ گفتم چون ما وقتی وارد یه جامعه میشیم باید یچیزیایی رو رعایت کنیم که حجاب یکیشونه درسته؟ گفت نههههه🤭😂 همون لحظه یکی از دوستان اومد کنارم وایساد(یجورایی قوت قلب گرفتم😜) ادامه دادم گفتم حالا اینجا یه جامعه اسلامی هست و ما چه ایران چه هرجای جهان که باشیم باید در قبال خواسته هامون از جامعه و قانون یچیزایی رو هم رعایت کنیم😊 یذره نگا کرد گفت باشه من حجابمو رعایت میکنم☺و شالشو کشید سرش لبخند زدم و گفتم مرسی عزیز انشاالله با حضرت فاطمه محشور بشی گلم و بعد یه خداحافظی حسابی از هم جدا شدیم😊