#داستانهای_ناب😊
#تلنگرانه🤔
نوجوانی بود که هر روز صبح به دیدن استاد می آمد و با اشتیاق و اِخلاص از مَحضر او استفاده می کرد .
یک روز استاد به نوجوان گفت : « چه چیز هر روز صبح زود تو را به اینجا می آورد . در حالی که دیگران در بستر خود خوابیده اند ؟ تو بسیار نوجوان هستی چرا خواب را بر خود حرام می کنی ؟ »
نوجوان در پاسخ گفت : « قربان یک روز مادرم از من خواست که در آتش هیزم بریزم . وقتی این کار را کردم متوجه شدم که ترکه های کوچک تر و نازک تر زودتر از هیزمهای کلفت و پیر می سوزند .
آنگاه به خود گفتم : « درست است که من نوجوانی بیش نیستم ، اما چه کسی می داند که مرگ زودتر به سراغ من که کوچک تر از دیگران هستم نیاید . پس نباید عمرم را در خواب بگذرانم و باید حتی در نوجوانی بیدار باشم ، قربان این افکار مرا هر روز صبح زود به دیدار شما می آورد ».
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
#داستانهای_ناب
#پندانه
وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام رو آماده کنن
فردی وارد شد و با لهجهای ساده و روستایی پرسید:
کرم ضد سیمان دارین؟
فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخر آمیز پرسید: کرم ضد سیمان؟
بله که داریم. کرم ضد تیر آهن و آجر هم داریم.
حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟
اما گفته باشم خارجیش گرونه ها...
مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت:
از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده، نمی تونم صورت دخترمو ناز کنم. اگه خارجیش بهتره، خارجی بده...
فروشنده لبخند رو لبهاش یخ زد....
چه حقیر و کوچک است آن کسی که دراین دنیا به خود مغرور است.
چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند.
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
#داستانهای_ناب
#پندانه
طوری زندگی کن که زندگی ات، ارزش نجات دادن داشته باشد
پسربچهای در حال غرق شدن بود.
مردی با دیدن این صحنه، جان خود را به خطر انداخت تا او را نجات دهد.
اوضاع طوری بود که همه فکر میکردند هر دوی آنها غرق میشوند و اگر غرق نشوند، حتماً در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد، ولی آن مرد با تلاش فراوان پسربچه را نجات داد.
مرد، خسته و زخمی، پسرک را به نزدیک ترین صخره رساند و خود هم از آن بالا رفت.
بعد از مدتی که هر دو آرام تر شدند، پسربچه رو به مرد کرد و گفت از اینکه به خاطر نجات من، جان خودت را به خطر انداختی متشکرم.
مرد در جواب گفت احتیاجی به تشکر نیست، فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگی ات ارزش نجات دادن را داشته باشد.
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
#داستانهای_ناب
#تلنگرانه
روزی ذوالنون مصری با اصحابش در کشتی نشسته بودند.
کشتی دیگر می آمد و گروهی از اهل طَرب در آنجا عیش و نوش می کردند.
شاگردان ذوالنون گفتند: ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود.
ذوالنون برپای خاست و دست ها را بلند کرد و گفت : بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده ای، اندر آن جهان نیز عیشِ خوش بده.
مُریدان مُتعجب شدند!!!
چون کشتی پیش تر آمد و اهل طرب چشم شان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش و نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
ذالنون، شاگردان را گفت: عیشِ خوشِ آن جهان، یعنی توبه در این جهان!
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
#داستانهای_ناب
#حکمتانه
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را مُتَحمّل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم...
حضرت سلیمان که بسیار از هِمت و پُشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
👈 تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...😇
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
#داستانهای_ناب
#تلنگرانه
در يكی از شب های سرد زمستان، يک نفر با مرد فقيری برخورد كرد، مرد فقير به سوی او دست دراز كرد و صدقه خواست.
ولی آن شخص بعد از كمی جستجو در جيب هايش پولی نيافت.
فقير همچنان خيره به او بود و انتظار می كشيد و خوش حال از اينكه قرار است به او كمک شود.
آن شخص ناراحت و پريشان شد از اينكه پولی نيافته تا به او كمک كند،
در همين حال دستان سرما زده مرد فقير را گرفت و رو به او گفت:
" برادر عزيزم پولی ندارم كه به تو كمک كنم، مرا ببخش "
فقير در حالی كه به او خيره شده بود، بغض كرد و گفت:
" تو بزرگترين هديه را به من داده ای، تو مرا "برادر" خطاب كردی و اين از همه چيز برای من با ارزشتر است
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯