eitaa logo
دختران زهرایی
404 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
138 فایل
قرارگاه(حضرت زهرا سلام الله علیها) مسجد حیدریه ارتباط باما @HAFi313 @dokhtarane_zahrayi لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ ریان ابن شبیب.mp3
3.34M
ریان ابن شبیب جد ما رو غریب گیر آوردن ریان ابن شبیب آبو واسه حبیب دیر آوردن 🎙 #️⃣ «لبیک یاحسین»
امان از گودال..😭 هرگوشه این عکس خودش روضه اس💔 وتاختن! اونا که ملکِ ری رو باختن !
اِخـتِـلآفـۍسـت‌مـیـٰآنِ‌چَـشـم‌وَقَـلَـم . . مۍنِویسَم‌‌؏ِـشق‌وَمۍخٰوآنَم‌‌حُسِین💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لیالي الجروح.mp3
1.44M
ياليالي الجروح هلي واريد بمصاب خلي اضج بالنحيب حبيبي حسين🖤 (ع)
هدایت شده از قرارگاه مسجدحیدریه
🔹پیاده روی طریق المهدی(بلوار پیامبر اعظم ص) 🔹هر هفته سه‌شنبه‌ها از ساعت ۱۷ 🔹عمود ۸۵ موکب انصار الحجه(عج) 🔹پذیرای قدوم شما هستیم 🔸قرارگاه مسجدحیدریه، قم‌ المقدسه 🇮🇷 @masjedeheydarieh
دیگر تمام شد... ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشت دنیای بی حسین(ع)!!💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🥀صلی الله علیک یا اباعبدالله🥀 روز اول از چله پرفیــض و باعظمـت زیارت عاشــورا، هدیه به روح شهــید والامقام، نوید صفــری به نیت سلامتی و ظهــور مولا صاحب الزمان(عج) و حاجت روایی همه اعضای کانال پ. ن: عکسی کمتر دیده شده از شهیدعزیز نویدصفری شهیدآنلاین| چله همگانی زیارت عاشـورا هدیه به شهـیدنویدصفری https://eitaa.com/shahidonline
نماهنگ انقدر خستم.mp3
5.17M
انقدر خستم انگاری اندازه هزار نفر خستم منم از ناله و از چشمای تر خستم بس که میزنم روی سینه و سر خستم 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣ «لبیک یاحسین ع
الله اکبر! الله اکبر! صدای اذان صبح در کربلا میپیچد نماز جماعت به امامت امام برپا میشود بعد از نماز، امام در مورد شهادت صحبت میکند و توصیه به صبر میکند با اشاره امام، همه برمیخیزند امام نیروهایش را سه دسته میکند و در جناحین و قلب لشکر مستقر میکند زهیر فرمانده دسته راست حبیب فرمانده دسته چپ و خود امام فرمانده قلب لشکر میشود همه ی پروانه ها آماده اند تا جان را فدای شمع وجود حسین ع کنند امام پرچم لشکر را به دست برادر میدهد، او علمدار کربلا میشود امام فرمان میدهد، خندق هایی که دیشب در اطراف خیمه ها کنده اند و پر از هیزم کرده اند را آتش بزنند قسمت اول
نزدیک طلوع آفتاب است سوارکاری بسوی خیمه ها می آید شمشیر به همراه ندارد، فقط یک نامه آورده است جلو می آید و میگوید :《من نامه ای برای محمد بن بَشیر دارم، آیا شما او را می شناسید؟》 محمد بن بشیر در صف یاران امام ایستاده است و این پیک یکی از بستگان اوست، ابن بشیر جلو می آید و سلام میکند - نامه درمورد چیست؟ + فراموش کرده ای که پسرت به جنگ رفته بود؟ این نامه آمده و خبر داده اند پسرت اسیر شده، بیا با هم برویم برای آزادی او تلاش کنیم - من فرزندم را به خدا سپردم قسمت دوم
امام صحنه را میبیند ، نزد ابن بشیر می آید و میفرماید:《من بیعتم را از تو برداشتم، میتوانی برای آزادی فرزندت بروی》 چشمان محمد بن بشیر پر از اشک میشود و میگوید:《تو را رها نمیکنم و بروم، به خدا چنین کاری نمیکنم》 نامه رسان میداند ابن بشیر چقدر پسرش را دوست دارد، به همین دلیل این سخنان را متوجه نمی شود با تعجب و نا امیدی خداحافظی میکند و میدان را ترک میکند قسمت سوم