📝 #ادامه_یادداشت
🔻دفعه اولی که حاج آقا راستگو را دیدم در تلویزیون بود. زمان جنگ. اوایل دهه شصت. در برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر هر روز از شبکه یک پخش میشد. آن وقتها دو شبکه داشتیم که برنامههایشان از ساعت پنج عصر شروع میشد و ۱۰ شب تمام میشد. همان ایام پخش برنامهاش، حاجآقا راستگو را در مسجد محلهمان هم دیدم. خیلی ذوق زده شدم. همین حاجآقایی که در تلویزیون نشانش میدهند هم محلهمان بود. اولش خجالت کشیدم بروم جلو و سلام کنم ولی آنقدر بچهها دورش بودند و میگفتند و میخندیدند که من هم جرأت کردم و جلو رفتم و لابهلای بچهها با او احوالپرسی کردم. حالا از نزدیک بهتر میتوانستم او را ببینم. شاد و بشاش و خندان و پر انرژی. قد و قواره جمع و جوری داشت و همین کمک میکرد که بچهها راحتتر با او حرف بزنند. تا بچهها را میدید با لبخند تحویلشان میگرفت و انگار نه انگار یک روحانی جا افتاده است. حاجآقای راستگو اهل کلاس گذاشتن نبود و دمخور شدن با نوجوانان را خلاف شأن روحانیت نمیدانست.
بعداً بارها و بارها دیدم هرجا که هست به بچهها احترام میگذارد و در برابر بچههای محله ما و بقیه محلهها تواضع میکند. عمو راستگو بچه محل همه ما بود. اگر آن روزها حاجآقای قرائتی برخلاف سنت حوزه، برای بزرگترهای خانههای ما پای تخته سیاه میآمد و درسهای قرآن میگفت عمو راستگو هم برای همه بچه محلهای ایران پای تخته سیاه میرفت و درسهای قرآن را با زبانی ساده و شیرین بیان میکرد.
میرفت پای تخته سیاه و جدول و معما و سوال قرآنی و روایت و نقاشی و بگو و بخندی داشت با بچههای محله ایران که هنوز شیرینی اش در روح و روانمان مزه دارد.
#مرحوم_محمد_حسن_راستگو
#عمو_راستگو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@dokhtarane_zahrayi