eitaa logo
کانون دخترانِ بهشتِ امام رضا(ع)🌱
427 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
481 ویدیو
6 فایل
حتی اگر به آخر خط رسیده ای اینجا برای عشق💝 شروعی مجدد است کانون دختران بهشت شاهدشهر راه ارتباطی با ما : @Fateme_haghani @F_adl8
مشاهده در ایتا
دانلود
دو شب قبل اردو مسئول کمیته خادمین شهدا پیام داد که باید بریم جنوب...! هی تاریخ ها رو زیر و رو کردم و دیدم یا به اردو می‌خوره یا به نشست. با خودم گفتم بیخیال اردو بابا، اونجا که کاری نیست بزار برم جنوب... ولی پیامی ندادم به مسول کمیته. روز قبل اردو هیات داشتیم و قرار بود من زمینه بخونم و اسما شور. زنگ زدم که یه جوری بهش بگم که نمیام هیات و زمینه رو هم خودت بخون که اسما پیش دستی کرد و گفت: نمیتونه بیاد هیات و شور رو هم من بخونم! منم به دلایلی گفتم باشه... (حیف که اشتباه فهمیده بودم اسما جان...! وگرنه می‌رفتم جنوب...) خلاصه با قلبی شکسته و آهی سوزان دیگه جواب مسئول کمیته رو ندادم که نه هم نگفته باشم؛ تا شاید یه معجزه‌ای بشه 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
الحمدالله دختران ما همه مثل شرلوک هلمز به دنبال حقیقت هستن! 🕵️‍♀️ اما از دیشب که پیگیر مابقی افشاگری بودین احساس میکنم دارم از دستتون کچل میشم پس افشاگری هامو‌ ادامه‌ میدم...! 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
فرداش رفتم هیات؛ هعععی من الان باید تو راه جنوب می‌بودم نه دم در هیات! آقایون داشتند می‌اومدند بیرون، برعکس همیشه که حسینیه‌ی بمب ترکیده رو تحویلمون می‌دادند! این بار علاوه بر تمیز بودن برامون دمنوش هم دم کرده بودند! البته با یه حرکت جوجیکسو دمنوش رو تحویل دادند که خیلی هم درد داشت! آقایی که فامیلی‌شون رو هم خداروشکر نمی‌دونستم گفتن که ما دمنوش دم کردیم وقت نشد بخوریم شما استفاده کنید که اسراف نشه! یعنی قشنگ گفت؛ می‌خوایم بریزیم دور شما بخورید! خب پدر من بهتر هم می‌تونی بگی! بچه‌ها کم کم اومدند. به به! کابوسی که خواب دیده بودم تعبیر شد! سیستم نبود و نبودن اسما هم که تعبیر شده بود! مجبور بودم با این صدای خروسیم بدون سیستم بخونم که به مرور خروسی‌تر هم بشه! عالیه! خلاصه هیات گذشت و منم ذهنم خیلی خسته شده بود و چون خیلی داد زده بودم برای خوندن سرم درد می‌کرد؛ انقد خسته بودم که همه‌ی خاطرات بدم توی ذهنم تداعی می‌شد و انگیزه‌ی قتل پیدا کرده بودم! دوس داشتم یه نفر رو بکشم که متاسفانه در دسترسم نبود! شب اردو توی گروه شورامون صحبت می‌کردیم و حقانی اذیتم می‌کرد و تصمیم گرفتم بجای اون شخصی که در دسترسم نیست حقانی رو بکشم! 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
قرار بود حقانی ساعت شش و نیم بیاد شهریار منو برداره بریم شاهد‌شهر که از اونجا با سرویس سرگروه‌ها بریم اردو. یعنی دیگه بعد نماز نمی‌تونستم بخوابم، شبش که چون حال خوبی نداشتم، نتونستم زود بخوابم‌. سرجمع ۴ ساعت خوابیدم و با بی‌حوصلگی شدید‌تری از خواب بیدار شدم، همش میگفتم هنوزم دیر نشده می‌تونم نرم اردو و همین الان زنگ بزنم مسئول کمیته تا یه اتوبوس هماهنگ کنه راهی جنوب شم اما دیگه برای کنسل کردن اردو دیگه خیلی دیر شده بود. خلاصه حاضر شدم و به حقانی پیام دادم شش و نیم میرسی؟ جواب نداد؛ فهمیدم خوابیده، زنگ زدم بیدارش کردم و گفت: خواب مونده خودش یه راست میاد تهران. فاطمه‌خانم هم که مادرشون از خواب بیدار شده بودند و نمی‌تونستند فعلا بیان بیرون، با این تفاسیر تنها کسی که با سرویس می‌رفت من بودم! و بنابراین کنسل کردن اردو توی این لحظه کنسل بود...! اسنپ زدم، هیشکی قبول نکرد، تپسی رو هم زدم، داشتم به این فکر می‌کردم که اصلا پیدا نشدن اسنپ و تپسی یه نشونست که من نرم اردو! فکرم به پایان نرسیده بود که تپسی قبول کرد! یادم رفت اسنپ رو لغو کنم و گویا همون موقع اسنپ هم قبول کرده بود. یعنی قشنگ می‌خواستند بزنند تو دهن فکرم! سوار تپسی که شدم دیدم اسنپ هم منتظره و سریع اونو لغو کردم...! اسنپ بدبخت چند بار پشت هم زنگ زد و من قطع کردم، واقعا حوصله نداشتم جواب بدم... اونم بعد از ۵، ۶ بار زنگ زدن بیخیال شد. آره خلاصه از جهنم هیزم خواستید در خدمتم...! یه سوت بزنید، سه سوته میارم براتون! 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
هدایت شده از بغض قلم
اهالی الله‌اکبر از کدخدا نمی‌ترسند🇮🇷✊
هدایت شده از KHAMENEI.IR
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 💐 📱 خاطره رهبر انقلاب از سردادن بانگ الله اکبر همراه فرزندانشان در سال ۵۷ ✏️ رهبر انقلاب: سال ۵۷، تهران الهام‌بخشِ دیگرِ شهرها شد؛ هم در راه‌پیمایی‌ها، هم در تولید شعارها. این شعارهای هماهنگی که میدیدید در همه‌جای کشور پخش میشود، از تهران الهام داده میشد. این تکبیر روی پشت بام را تهرانی‌ها ابتکار کردند و به جاهای دیگر خبر دادند. بنده خودم در مشهد نشسته بودم، شب یکی از دوستان تهرانی که جزو مبارزین بود ــ خدا رحمتش کند ــ تلفن کرد گفت «بشنو»؛ تلفن را گرفت به سمت صدا، من دیدم صدای «اللّه اکبر» می‌آید؛ گفت شما هم «اللّه اکبر» بگویید، بنده هم با بچّه‌هایمان ــ کوچک بودند ــ رفتیم بالای پشت بام و شروع کردیم «اللّه اکبر» گفتن. ۱۴۰۲/۱۱/۳ ✍ بسته‌ی 💐 Farsi.Khamenei.ir
چون درخواست داشتید وشب عید افشاگریمو ادامه میدم😎😎😎😎 @Norolhoda_ir @dokhtaranebehesht
رسیدم میدون شاهد‌شهر و بچه‌ها رو دیدم. هوا خیلی سرد بود و مینی‌بوس هم رسیده بود‌. رفتیم سوار شدیم. به بچه‌ها گفتم: صندلی اول نشینن که خودم بشینم و وارد جمع نشم چون اصلا حوصله نداشتم! اینه بهترین اجرایی اردو!😎 حقانی و فاطمه‌خانم هم خودشون رو رسوندن و راه افتادیم، رسیدیم حسینیه. ظهیرالدینی جلوی در ایستاده بود و انرژی خیلی زیادی داشت. به همه سلام می‌کرد‌. یه جوری انرژی داشت انگار ساعت ۵ عصره و یه لیتر هایپ خورده! یکی نیس بهش بگه حاجی ساعت ۸ صبح جمعه است حتی روحانی هم الان خوابه! تو چه جوری انقد انرژی داری؟ اینو باید می‌ذاشتند اجرایی نه من😉 خلاصه سلام علیک کردیم و بچه‌ها گرد نشستن منم خیلی ریز فرار کردم.... ظهیر الدینی تو آشپزخونه بود و داشت صبحانه آماده می‌کرد. صدام کرد، گفت: بیا اینا رو درست کن، من برم سر اونا رو گرم کنم. آفرین دخترچیز فهم! از اون اولم منو باید می‌ذاشتند تدارکات که اصلا تو دید نباشم! خلاصه خیار گوجه‌ها رو آماده کردیم و گذاشتیم سرسفره. رفتم پیش فاطمه خانم بشینم که صبحانه بخورم. متوجه شدم عطیه خانم(استاد کلاس اول) اومدند. رفتم سلام علیک کردم و بعد یادم افتاد ماژیک‌ها رو نزاشتم روی میز استاد. سریع رفتم ماژیکا رو آوردم و از اونجایی که ماژیکای هیات ما هروقت استاد‌ها رو می‌بینند رنگشون می‌پره؛ خواستم امتحان کنم ببینم خوبه یا نه. گفتم: یه (بسم الله الرحمن الرحیم) بنویسم ببینم چجوریه، با ماژیک اول نوشتم بسم الله، دیدم خوبه خیالم راحت شد، ماژیک دوم رو برداشتم و ادامش رو نوشتم، خوشحال و خندان ماژیک رو گذاشتم سر جاش و برگشتم دیدم فاطمه‌خانم و محدثه‌خانم و عطیه‌خانم دارند میخندن بهم، گفتم چیشده؟ گفتند ببین چی نوشتی! دیدم نوشته بودم: (بسم الله الرحیم!) بالاخره موفق شدم یه آيه جدید بیارم😂! باید بگم اسمم رو توی گینس بنویسند و به عنوان آخرین پیامبر بعد از پیامبر خودمون معرفیم کنند! 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸
سلام دوباره به مناسبت ۲۲ بهمن و به عشق ایران قوی❤️❤️ ادامه افشاگری ها رو براتون میزارم😎 🌸 @Norolhoda_ir 🌸 🌸 @dokhtaranebehesht 🌸