#شهیده_زینب_کمایی_میترا 🌷
#شهیده_حجاب_و_کارفرهنگی
#به_نقل_از_مادر_شهید_زینب_کمایی👇
#بخش_اول
زینب بین بچههایم ( ۴ دختر و ۳ پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت. زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد #دنبال_نماز_روزه_قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم 💔 کرده بودیم.
🔸 زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. #زینب_کلاس_چهارم_دبستان_با_حجاب_شد. مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه میرفت. #در_مدرسه_او_را_مسخره_میکردند و اُمّل صدایش میزدند. از همان دوران روزه میگرفت با وجود #گرمای_زیاد_و_شرجی 🔥 آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت #ده_روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت.
#بانوی_شهیده🌷
#شهیده_حجاب
#کانالوقفنوکریمادرساداتهست!
#یازهراسلاماللهعلیها
#شهیده_زینب_کمایی_میترا 🌷
#شهیده_حجاب_و_کارفرهنگی
#به_نقل_از_مادر_شهید_زینب_کمایی👇
#بخش_دوم
شهیده میترا در سال ۱۳۴۷ در آبادان متولد شد. مادرش نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. می گفت: من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (سلام الله علیها) باشم.💐
یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد و همه را وادار کرد او را #زینب صدا 🎵 کنند.
🔹دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت. من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی 🚕 رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه میرفت، و با پولش کتاب برای مجروحین میخرید و هفتهای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها 📚 را به مجروحین هدیه میکرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانشآموزان پخش میکرد.
تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمندهها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را #درباره_حجاب پخش میکرد.
#بانوان_شهیده🌷
#شهیده_حجاب_و_کارفرهنگی
#کانالوقفنوکریمادرساداتهست!
#یازهراسلاماللهعلیها