• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت35
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
منے که همیشه سعے کردم جز مادرم و خواهرم با هیچ خانم دیگهاۍ صحبت نکنم چطوری با ایشون صحبت کنم ... اص..اصلا از کجا شروع کنم !
بعد از حدود ⁵ دقیقه اومدن و رو نیمکت رو به روم با استرسے که از حالت و رفتارش معلوم بود نشست
سرشون پایین بود که لب باز کردم :+خانم محترن اصلا دوست ندارم بحث رو طولش بدم یا کلے مقدمه چینے کنم و براۍ همین با اجازتون میرم سر اصل مطلب ..
حدودا ³ سال پیش قرار شد همراه رفقام راهے سوریه بشیم ¡
اول میخواستم بدون اینکه به خانوادهام بگم برم و از اونجا بهشون زنگ بزنم چون میدونستم مخالفت میکنند اما همون موقع پیش خودم گفتم اینطورۍ هیچ ارزشے نداره و خدا هم شاید قهرش بگیره ، ¹ ساعت تا حرکت مونده بود به رفیقام گفتم منتظرم بمونن ⁴⁰ دقیقه دیگه میام ..
رفتم خونه و در زدم مادرم ..
مادرم در رو باز کرد و به خیال اینکه دانشگاه بودم منو نشوند رو مبل همون موقع براۍ بابام گفتم :که چند ساعت دیگه باید برم ؛ اول میخواستم بدون اجازتون برم چون میدونستم مخالفت میکنید .. حلال کنید
بدون اینکه منتظر جوابے یا واکنشے از آقاجونم باشم رفتم سمتش تا بغلش کنم که خیلے سرد برخورد کرد .. و اولین بارۍ بود که از پدرم سیلے خوردم ...
از دستم دلخور بود ، گفت نمیزاره برم ..
اونجا بود که شکستم دیگه هیچے از حرف های پدرم رو متوجه نمیشدم ؛ بدترین روز عمرم تو این چند سال اون روز بود ..
تمام مدتے که حرف میزدم اشک بدون اختیار خودم از چشمهام جارۍ بود .. سعے کردم غرورمو حفظ کنم ! اما نشد ..
خانم جلالے هم به حرفام گوش میدادن و چشمهاشون پر از اشک بود
که ادامه دادم :+رفیقام زنگ زدند که بابام جواب داد چون واقعا توان صحبت کردن نداشتم
گفتن که مجتبے کجاست و دیر شده بابا هم گفت :_مجتبے نم..نمیاد !
صداشون باعث شد ساکت بشم :_ببخشید چرا دارین برام اینارو میگین ؟
انتظار این سوال رو نداشتم :+نمیدونم ... یعنے بعدا میگم براتون ..
+تو این دو سه سال ذکر روز و شبم این بود که یه جورۍ بتونم برم ، رسید به امسال حدود ⁴ ماه دیگه یه چند تا از رفقام راهی سوریه میشن من هم همین مسئله رو برا پدر و مادرم مطرح کردم
پدرم باز قبول نکرد اما اینبار برام شرط گذاشت گفت ..
گفت که تا ازدواج نکنم اجازه نمیده برم
به هر جون کندنے بود قبول کردم که بیام الان هم .. الان هم اومدم بهتون بگم که .. میخواستم بگم ..
چطورۍ عرض کنم اگر شما مشکلے ندارید بنده بیام خواستگاریتون !
بعد از این حرفم نفس عمیقے کشیدم تا از اضطرابم کم بشه که ...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
سقا میرزا.mp3
11.47M
داداش قربونت برم
پاشو با هم بریم . .💔:)
#روضهٔابالفضل
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
داداش قربونت برم پاشو با هم بریم . .💔:) #روضهٔابالفضل
مردونگی کن پاشو میدونم
که بیدستی ..
بیدست هم باشی میگن :
پشت حسین هستی💔.
شیفتْشَب!
تنها نشسته بودم تو بینالحرمین.. .
زانوهامو بغل کرده بودم تا خود صب تو حرم بودم...
ولی مثل همیشه خواب بود:)
دلم آن خواب را میخواهد آن رویای بیتکرار
_محضدلتنگی، دلتنگیِمحض_
🥀از روزی ڪه فهمید #توجهنامحرم
به #تیپوظاهرش جـلب کرده
با یه تغـییراتی از این رو به اون رو شد..
آقا ابراهیمِ هادی رو میگمااا🙂
🔻مجازیوحقیقےنداره..!
ماها اینروزا چیڪار میڪنیم..🚶♂
#حاج_قاسم
🌱| @dokhtaranzeinabi00
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ صحنههایی زیبا از حاج قاسم و خانواده شهدا، قبل و بعد از شهادت
به سالگرد شهادت سردار دلها
#قهرمان_من
#حاج_قاسم
🌱| @dokhtaranzeinabi00
#تباهیات 🖐🏻
توےِپروفایلهاوبیوگرافےهامونمیزنیم:
فرزندانقلاب ؛ سربازآقا ؛ پسرڪجھادے🧔🏻
شھیدھ🕊 ؛ شھیدگمنام و ...🤥
_امـا!
بہهمینراحتےهمدیگروناراحتمیکنیم😔
وهمچنینقضاوت ..!👊🏻
بہنظرتونشھیدهممیشیمبااینکارامون؟!😶
چقدر شهیدیم❓
#چقدرواقعاًگمنامیم❓
🌱| @dokhtaranzeinabi00