۳۱۵ صلوات؛
هدیه به شما نازدانه و صبر زینبیات.
[ راه وصلِ به ارباب؟!
خانوم سهساله ]
رنگ، رنگ غربت است
و هوا، هوای غریبی..!
سری به نیزه میرود و
دخترکی مدام نامِ پدر میخواند.
آه رقیه؛
رقیهی نجیب،
رقیهی صبور!
صبر، ارثیهی عمهجانت به توست
ای انیس غمهای عمه زینب .
غم دارند
همه غم دارند.
کاش باران ببارد،
تا که این بیحرمتیها را بشوید و
با خود به دل خاکِ مظلوم کربُبلا فرو ببرد
و برای همیشه در تاریخِ کربُبلا ثبت کند این معصومیتها و مظلومیتها...!
کاش باران ببرد و
لبهای خشکیده و ترک برداشتهی
این سهسالهی معصوم را نوازش کند.
اما دریغ از حتی قطرهای.
باران تو و بیوفایی ؟
محال است.
محال.
[ غریب گیر آوردند؛
شما و اهل و عیال بیگناهت را..! ]
#میـم_جاماندھ
- مبتلا -
ماه امشب اما؛ خبر از درد جگر سوزِ یتیمی دارد .
حرمت نگاه نداشتند...!
جادههای بیابانی را میگویم؛
دستانِ سیلیزن هم
تازیانهها هم
خارها هم
سنگها هم
ریگها هم.
همه و همه دست به دست هم
دادند تا در بیرحمی آن هم برای
طفلی سهساله سنگ تمام بگذارند .
بیرحمی کردند.
بیرحمیِ تمام.
#میـم_جاماندھ
حُب شما عزیز دُردانهی
دوست داشتنی و معصوم
با قلب دخترانهم
عجیب، عجین شده است :)
من که خیلی دوسِت دارم.
- مبتلا -
- دور افتادهام . من از شما دور افتادهام؛ بیکس و غریب، آنقدر دور که هرچه انتهای جادهی سیاهی شب م
-
تا اَبد این جمله که:
حال تحویل نگیرند؛
مگر باید رفت ؟!
تا [ اَ ب د ] .
ما بی تو نه غریب بودیم
نه بی تو عذاب کشیدیم
نه دردِ فراق فهمیدیم چیه؛
خدایا ما رو به امام زمان مبتلا کن.