eitaa logo
-دختران امام زمانے-
1.2هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
214 فایل
-رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود می رودعمر ولی،خنده به لب باید زیست:)) - اینجا؟ . دل‌نوشته های ِچندتا دختر ِدهه ِهشتادی 🤍 . کپے حـلالت رفیق🌿 [ وقف ِآقای ولی عصر ِ] هـر آنچـه که باید بدانے . https://eitaa.com/joinchat/1160249525C3151e8d2cc
مشاهده در ایتا
دانلود
_وااااای باشه باشه برو دارم کار میکنم خم شد سمتم و گفت : _ تاکی میخوای بمونی من ؟! _ تو نیست صاف ایستاد و داد به میزم و دست به سینه گفت : _چرا منه _چرت نگو _ درسا تو باید کنی ۲۸ سالته به حالتی که بهش بفهمونه ی ادامه ی این بحثو ندارم گفتم : _خب باشه بااابااا من نمیخواااام دوس ندارم ساکت شد و زل زد بهم نگاهی بهش انداختم {آخه تو کی شدی بچه ! که حالا اومدی و به من میگی باید کنم} صورتمو برگردوندم و کف دستم و زدم به که گفت : _درساااا _ آرمین بسه این کشش نده اشاره کردم و گفتم : _ برو پایین با گفت... اگه ادامشو میخوای بیا چنل زیر 👇🏼👇🏼🌸 https://eitaa.com/joinchat/2670657717Ce7301fb335
😈خانوووووووووم...... شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😯 انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش گذاشت.. دخترونه♡ 👉🏻{• @dokhterone •}