eitaa logo
دنیای عجایب
13.6هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
8.2هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سالاک یا میوه مار میوه‌ای استوایی با ظاهری عجیب و غریب است که پوست فلس مانند و قهوه ای رنگ آن شبیه پوست مار است و به همین دلیل مردم محلی آن را میوه مار یا میوه پوست مار نیز می‌نامند. درخت سالاک گونه ای از درخت نخل است که بومی جاوه و سوماترا است و در مناطق دیگری همچون تیمور، مالزی، تایلند و سنگاپور نیز کشت و کار می‌شود. میوه مار شکل و اندازه ای شبیه به یک انجیر بزرگ و رسیده دارد و پوست سفت و خشک آن نازک و فلس مانند است. برای سلامت چشم و تقویت بینایی نقش بسزایی دارد. سالاک دارای کلسیم, فلاونوئید و املاح معدنی مختلفی است که به تقویت دستگاه گوارش کمک می‌کند و در بهبود بیماری‌هایی چون اسهال موثر است. این میوه همچنین سرشار از آنتی اکسیدان و ویتامین C می‌باشد که سبب جوانی و شادابی پوست و مو می‌گردد. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
کوسه ها بی استخوانند!! اسکلت کوسه‌ها با ماهی‌های استخوانی و مهره‌داران زمینی بسیار متفاوت است. کوسه‌ها و سایر ماهی‌های غضروفی، اسکلت‌هایی از غضروف و بافت همبند دارند. غضروف، انعطاف‌پذیر و بادوام است، اما تقریباً نصف تراکم طبیعی استخوان را داراست. این باعث کاهش وزن اسکلت و صرفه‌جویی در مصرف انرژی می‌شود. در نتیجه کوسه ها برای حرکت در آب نسبت به ماهی های استخوانی به نیروی کمتری نیاز دارند. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿۸۳﴾ 🔸 و (یاد کن حال) ایوب را وقتی که پروردگار خود را خواند که مرا بیماری و رنج سخت رسیده و تو (بر بندگانت) از همه مهربانان عالم مهربان‌تری. 🔅 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ ۖ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ ﴿۸۴﴾ 🔸 پس ما دعای او را مستجاب کردیم و درد و رنجش را برطرف ساختیم و اهل و فرزندانش را (که از او گرفته بودیم) با عده دیگر به مثل آنها باز به او عطا کردیم تا هم لطف و رحمتی در حق او کرده باشیم و هم اهل عبادت متذکر (لطف و احسان ما) شوند. 💭 سوره: انبیاء 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾ 🔸 و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی‌دارد. 🔅 وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ ۚ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ ﴿۱۹﴾ 🔸 و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو (نه با فریاد بلند) که زشت‌ترین صداها صوت الاغ است. 💭 سوره: لقمان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان واقعی و جذاب 🏴‍☠ 🍃🍃🍃🌸🍃
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان واقعی و جذاب #گرفتارِ_داعش🏴‍☠ 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... 🌕 @donyaye_ajayeb
در کارولینای شمالی، حکم آزار دادن و کتک زدن سگ ها، از حکم آزار دادن همسر، سنگین تر و طولانی تر است، در زندانهای این ایالت با افرادی که حیوان آزاری کرده اند برخورد بسیار بدی میشود... 🌎 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
فکر نمی‌کردم اشک در اثر پیاز انقدر خوشگل باشه 😉 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌍 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
400159959.gif
16.71M
آزمایش‌های محققان ژاپنی در دانشگاه توکیو نشان می‌دهد موش‌ها با همنوعان خود همدردی می‌کنند و دچار افسردگی می‌شوند! 🔹 در آزمایش محققان ژاپنی موش‌هایی که شاهد آزار موش‌های دیگر بودند علائم افسردگی از جمله گوشه‌گیری اجتماعی را نشان دادند. 🔹به گفته این محققان قرارگرفتن در معرض استرس جانبی، باعث زوال نورون‌ها در هیپوکامپ می‌شود که عامل اصلی افسردگی است و این امر در انسانها نیز صادق است./دیلی میل 🌍 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
برخی راهبان بودایی، خود را در زمانی که زنده هستند مومیایی می کنند! ابتدا 3 سال فقط حبوبات میخورند تا چربی بدنشان از بین برود و سپس با خوردن جوشانده گیاهان سمی در مکانی می نشینند تا بمیرند. 🌎 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
درمان قطعی و ریشه ناباروری_دیابت🧨 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 العافِیَةُ أَجمَلُ عَطاءٍ. سلامتی بهترین نعمت‌های خدادادی است. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🟣لینک کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/682820327Cb48b7a5454درمان مسائل آقایان ✅درمان مسائل بانوان ✅درمان زگیل تناسلی ✅درمان ناباروری ✅درمان آرزواسپرم ✅درمان دیابت ✅واریکوسل ✅درمان کبد چرب 🟩جهت درمان قطعی و ریشه ای فرم زیر راتکمیل کنید👇 https://formafzar.com/form/obr0a https://formafzar.com/form/obr0a ادمین کانال👈@clinicaghayanir ☎شماره تماس: 09908918921