eitaa logo
دنیای عجایب
13.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💯🌸 حجاب، از صفات بارز حضرت زهرا است روایت هست پیامبر مهمان نابینایی داشتند، حضرت زهرا میدانستند که این فرد نابیناست اما در هنگام پذیرایی حضرت حجاب کامل داشتند. پیامبر از حضرت پرسیدن که 🤭چرا با وجود نابینایی این فرد باز هم حجابت را رعایت کردی ؟ اوکه تو را نمی‌بیند؟ حضرت در جواب ایشان فرمود او مرا نمیبیند ، منکه اورا می‌بینم. پیامبر لبخندی زدند و فرمودند الحق که دختر خودم هستی. الگو های ما همین افراد هستند🤩🤩 اگر زنان جامعه همگی حجاب را رعایت کنند😍 جامعه ای پاک خواهیم داشت🌸 و جامعه ما همان باغی میشود که درختان تنومند در خاک ریشه کرده و ثمراتی می‌دهند💕 که ان باغ را از تمامی باغ های دیگر استثنا میکند 💯اگر زن حجاب داشته باشد.. بنیاد خانواده تحکیم میشود و ثمرات ان بهتر و مفید تر خواهد بود 💢از آن طرف بی حجابی باعث گرایش جوانهای ما به گناه می شود و نتیجه اش می شود همین که می بینیم: ⛔️ارتباطات گسترده پسر و دختر های جوان و در نتیجه بی ثباتی در خانواده و به فساد کشیدن انها ، روابط نامشروع و... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه 🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود شوهر دادن به همین سادگی …. نه کسی نظر منو پرسید نه صلاحم رو در نظر گرفت آقام کارگری ساده بودو در آمد کمی داشت پس وقتی زن های محلی منو برای اون پیر مرد پولدار در نظر گرفتند نه نگفت.... 🍃🌸
دنیای عجایب
#برشی_از_یک_زندگی #رویای_زندگی 🌱 از حالتش متوجه شدم می خواد یه چیزی بگه به روی خودم نیاوردم.تا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 چهار ماه گذشت و از اوس عباس خبری نبود یاد روز آخری که اومد پیش من میفتادم با اینکه جلوی همه وانمود می کردم اصلا به یادش نیستم…حال اون روزش از یادم نمی رفت و بازم دلم براش می سوخت … ولی دوباره یادم می افتاد که با زن دیگه ای زندگی می کنه مغزم درد می گرفت …دو روز بعد من آماده شدم و با ملیحه و اکبر راهی خونه ی خان بابا شدیم نیره هنوز تو عالم خودش بود و گفت نمیام منم اصرار نکردم وقتی خواستیم از در بریم بیرون صدای زنگ در اومد اکبر درو باز کرد اصغر پسر حیدر بود… اومد تو و گفت جایی می خواستین برین زن عمو گفتم میریم خونه ی خان بابا …نفس راحتی کشید و گفت آخیش خیالم راحت شد پس شما می دونین چون آقام گفت یه دفعه ای بهتون نگم پس صبر کنین الان میان دنبالمون همه با هم میریم پرسیدم چی شده ما از چیزی خبر نداریم همین جوری داشتیم می رفتیم اونم گفت خان بابا فوت کرده حالا دیگه آه و افسوس فایده ای نداشت که ای کاش زودتر رفته بودم ، کاش قبل از اینکه ما رو ترک کنه باهاش حرف می زدم..راستی چرا ما آدما این طوری هستیم ؟حیدر با ماشین اومد دنبال ما و گریه کنون رفتیم به طرف خونه ی خان بابا ….چهار راهی که الانم تو تهرون به اسم خان بابا چهار راه گلکار میگن ، سیاه پوش بود همه ی کسبه و خونه های اطراف باغ سیاه زده بودند و توی باغ قیامت بود …انگار همه صاحب عزا بودن و بهم تسلیت می گفتن…حتی گلهای باغ هم فهمیده بودن …نمی دونم از قبل این طوری خشک شده بودن یا با رفتن صاحبشون لابلای برگهای خشک و بی طروات سر خم کرده بودن …دلم اونقدر گرفته بود که حتی نمی خواستم گریه کنم فقط اشک راهشو پیدا می کرد و پایین میومد ….جای خالی اون دو نفر برای من غیر قابل تحمل بود …توی باغ سوزن میانداختی پایین نمی رفت …. اون همه آدم برای خان بابا اومده بودن …ولی نه از اوس عباس خبری بود و نه از فتح الله می گفتن اون دو روز پیش رفته و هنوز برنگشته … ماشا الله اومد جلو و گفت : زن داداش خوش اومدی دیدی خان بابام رفت ؟ و ما رو تنها گذاشت ..داداش عباس نیومده ؟گفتم انشالله میاد . تسلیت میگم آره واقعا حیف شد لیلی هم اومد و خودشو انداخت تو بغل منو و ملوک و کلی گریه کرد ولی یه جمله گفت که منو به فکر وا داشت که اون جا جای اون حرف نبود … گفت شما ها که نبودین همه ی زحمت و ناراحتی این خونه مال منو و ماشالله بوده خوب خبر ندارین که من خودمو آماده کردم تا برای خان بابا حلوا درست کنم … که لیلی اومد و گفت نه لطفا برنامه های منو بهم نزنین لازم نیست شما زحمت بکشین ، خودمون درست می کنیم آستینمو پایین کشیدم و گفتم خیلی ممنون که خودتون درست می کنین و رفتم بیرون توی باغ نشستم که دیدم ملوک اومد پیش من و گفت فهمیدی ماشالله با من و حیدر چیکار کرد؟ گفتم نه (ولی حدس زدم ) گفت ماشالله زده تو ذوق حیدر و اونم رفته تو مردا و لیلی هم منو از مطبخ بیرون کرد و علنی گفت دخالت نکنم .. 🌕 @donyaye_ajayeb
ورزشگاه المپیک برلین، اجتماع حزب نازی و ادای احترام به آدولف هیتلر ‌ ‌ 🌕 @donyaye_ajayeb
🍌به کودکان خود موز بدهید ✔️موز خونساز است علاوه برآن، ✔️ پتاسیم موجود درآن مانع دفع کلسیم شده و به رشد و تقویت استخوان های کودک کمک می کند. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
عاشق طرز فکر آدم ها نشوید. آدم ها زیبا فکر می کنند، زیبا حرف میزنند. اما زیبا زندگی نمیکنند. رومن پولانسکی ‌ ‌ 🌕 @donyaye_ajayeb
🍃🍃🌸🍃 , ناب ترین واژه ی اعلای زمانی❣ تو خوب ترین عشق منی❣ حضرت جانی😍❤️‍🔥💞🍃💋 🍃💞🍃@lovely_lifee💞
29.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ ❤️ ✅ 4 تا ترفند خیلی ساده با شیر و سیب زمینی و جوش شیرین و مخمر برای سالم نگه داشتن گل و گیاهای خونگی😍 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‍‌‍‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*« هیچ رنجی برای همیشه وجود ندارد» جمله‌ای کوتاه اما اُمیدی بزرگ برای قلب خسته‌ات 🤍🌸🍃
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایل‌آی به قلم #یاس لبخند زد _خیلی بهت میاد چیزی نگفتم فقط یک ل
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم رسیدیم خونه و آیسو خیلی زود روی مبل خوابش برد موهاشو باز کردم لباسشو عوض کردم و بردم اتاق خوابمون رو تشک گذاشتمش مامان نشسته رو مبل و غرق فکر _کجایی لیلی جون به چی فکر میکنی _به همه چی _مثلا _مثلا اینکه اگه بابات تورو زور نمیکرد با آراز ازدواج کنی تو هم فریب ابراهیم نمیخوردی یا اگه وقتی بابات فهمید تو با اون رابطه داری کمی منطقی فکر میکرد و تورو دستش نمیداد _اگه اگه اگه مامان ول کن گذشته هارو... _آخه وقتی مامان فاطمه از ماجرای نامزد اول فاطمه میگفت دلم خیلی برا تو وخودم و بابات سوخت خودمون فدای حرف مردم کردیم الان همون مردم نمیدونم اصلا ما شبو گشنه میخوابیم یا با شکم پر دستای مامان گرفتم _فدای سرت ازین به بعدشو باهم میسازیم مامانمم لبخند زد _آره گوشیم زنگ خورد شماره ایناز بود مامان خندید و گفت _فضول خانم خوابش نبرده ها زنگ زده بپرسه چی شد چی نشد حالا ببین تماس وصل کردیم و صدارو رو اسپیکر گذاشتیم آیناز_الو ایلای رفتین مهمونی چطور بود شامشون چی بود چی گفتن چی گفتین منو مامان هردو همزمان خندیدیم _الو الو ایلای صدات نمیاد مامان _دیدی گفتم مامان گوشیو برداشت _بچه تو خواب نداری ساعت۱۲تیم نصفه شبه ها بگیر بخواب دیگه _سلام لیلا خانم خوب ننه تهرانی شدیا پارتی مارتی میری خوش گذشت _خوب بود حسود خانم _ایلای کجاس _توچرا نخوابیدی _مامان من اینجا تنها موندم بخدا بدون تو هیچی نمیچسبه بهم میگم آراز دیروز از امیر از شماها میپرسیده آدرستونم گرفته بیا این ایلای بدیم آراز همگی همینجا زندگی کنیم بخدا من دبگه تحمل ندارم _آراز _آره بخدا امیر میگفت گوشام تیز شد زود گوشی برداشتم و گفتم _آیناز امیر چی گفته آیناز با خنده گفت _بابا انیر کلی کلاستو گذاشته گفته ایلای دیگه اون ایلای سابق تیس الان خانم مهندس شده تو یه شرکت خوب استخدام شده _آراز چی گفته _آراز کلا از زن شاغل خوشش نمیاد من میدونم دیگه ولی آدرس خونرو گرفته دیگه نمیدونم میخاد بیاد یا نه مامان_خدا کنه بیاد من که خیلی دلم براش تنگ شده آراز مثل پسرمه آیناز همه حزییات مهمونی پرسید و بعد بیست دقیقه بالاخره رضایت داد قطع کنیم مامان انگار از شنیدن خبر آراز خوشحال شده اینو از قیافش میخونم ساعت یک شد و خوابیدیم فردا روز دیگریست 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 🌕 @donyaye_ajayeb