eitaa logo
🇮🇷 کانال جبهه ولایتمداران
141 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
24.5هزار ویدیو
143 فایل
#کانال_جبهه_ولایتمداران https://eitaa.com/doodca
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ | حسینِ محرابی شدن 🌻«شهید خندان مشهدی ها» یا «شهید امام رضایی» هرجور که دوست دارید صدایش کنید...یک مشهد است و یک حسین محرابی اش! عکس معروف خندانش را که میبینم یادی از وعده حق خدا میکنم که می‌گفت: فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ 🍃مگر میشود خوشحال نباشد، کسی که به بلندترین آرزوی بهترین آدم های دنیا رسیده است. حالا تمام سختی ها برای آقا حسین محرابی ما، نقد شده است... تمام دویدن ها در طول این چهل ساله! چه چله پر برکتی بود زندگی حسین... رفتن به سوریه هم نقطه اوج داستان زندگی‌اش. «متن کامل را بخوانید»
﷽ | حسینِ محرابی شدن 🌻«شهید خندان مشهدی ها» یا «شهید امام رضایی» هرجور که دوست دارید صدایش کنید...یک مشهد است و یک حسین محرابی اش! عکس معروف خندانش را که میبینم یادی از وعده حق خدا میکنم که می‌گفت: فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ 🍃مگر میشود خوشحال نباشد، کسی که به بلندترین آرزوی بهترین آدم های دنیا رسیده است. حالا تمام سختی ها برای آقا حسین محرابی ما، نقد شده است... تمام دویدن ها در طول این چهل ساله! چه چله پر برکتی بود زندگی حسین... رفتن به سوریه هم نقطه اوج داستان زندگی‌اش. 💛به قول حاج قاسم «بچه زرنگ» بود دیگر؛ بچه مایه دار نبود اما ماشینش را فروخت تا از صف مدافعین حرم اهل بیت علیهم السلام جا نماند! الکی که نبود، قرار نبود هر کسی را راه بدهند... باید خوب امتحانت میکردند و می‌دیدند چقدر پای کاری و اگر همه‌ی در ها را بسته ببینی باز هم عاشقانه برای اینکه جانت را دو دستی تقدیم این مسیر بکنی میدوی؟! 🥺آن وقت بود که به سوریه راهت میدادند و تازه اگر می‌پسندیدند میشدی، «شهید مدافع حرم». حسین محرابی اینچنین قله‌ای بود. همینقدر در اوج و همینقدر بی ادعا ! ما که در این پایین ها سیر میکنیم و ادعایمان گوش فلک را پر کرده است، خوب میدانیم که چه کار بزرگی است که هم «حسین محرابی» باشی و هم «ادعایی» نداشته باشی. ملاک همین است! ⭕️آن مردمند که به های و هوی و سر و صدایت نگاه میکنند و آخر سر هم جز «التماس دعا» و «وجهه محترمانه‌ای» چیزی عایدت نمی‌کنند. وگرنه خریداران عالم نگاه به قلبت میکنند، اگر _حتی در اعماق قلبمان_، عُجب و غرور و « ما که دیگر وضعمان خوب است...» دیدند، باخته‌ایم! اما اگر آن شکستگی و بی‌ادعایی صادقانه، مهمان قلبمان بود، خوشبحالمان! 💎نه از آن الکی هایش نه، از آنها که در این جمله ساده و باز هم بی ادعای حسین محرابی، نشسته است: «با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.»
بدون شرح.. دلش میخواست گمنام باشد! پس از او نمی‌گوییم؛ بلکه او برای ما از شهرهای عشق میگوید نه همان هفت شهر عطار... چرا که برای ما به اندازه شهدایمان، راه به وادی عشق گشوده شده است...🕊️❣
|تاجری که به نگهبانی مشغول است! 🌿خیلی ها مهمان هیئت میشوند یا به زیارت حرم ائمه علیهم السلام میروند... کم نیستند افرادی که در راهیان نور گریه میکنند یا آنهایی که در گلزار شهدا «اللهم ارزقنا شهادت» میگویند. اما از بین تمام این افراد عده خاصی زرنگی میکنند و از دل این قسمت های نورانی برای خودشان عاقبت بخیری میخرند!🍃 مادر حیدر تعریف میکند که حیدر بعضی وقت ها می‌آمد و می‌گفت: مامان بیا بریم یک جایی که سرحال بشوی!💫 بعدش هم با هم به گلزار شهدا می‌رفتیم و میپرسید: حالت عوض شد؟ منم میگفتم: اره راست می گی، آدم اینجا حالش خوب میشه... 🦋اما انگار حیدر در گلزار شهدا فقط به دنبال حال خوب نبود؛ شاید حیدر همان حال خوب را هم میخواست تا سرمایه جهادش بشود و نشاط عبادتش🕊 خیلی دلم میخواهد بدانم که حیدر آن روزها با شهدا چگونه نجوا می‌کرده است؟ چه ها میگفته است چه ها می‌دیده است؟ شبیه حاج قاسم با آنها عهد می‌بسته است؟ یا شبیه مصطفی صدرزاده جواز مدافع حرم شدنش را گرفته است؟...✨ ‼️اما شاید بیش از این «گفته ها» تفاوت ما با حیدر جلیلوند در «کرده ها و نکرده» هاست. همان که اسمش را تقوا میگذاریم یا نگهبانی از دل و فعل...❤️‍🩹 همان که سرمایه‌اش را همه داریم و فقط لازم است تجارت بیاموزیم و در عمل ارزان نفروشیم، تا شبیه جلیلوند ها بشویم.
| پنجره فولاد مامان حسن قاسمی رو «مادر» صدا میزد. دوتاشون میگفتن که ما ۲۱ روز کنار هم بودیم اما اندازه ۲۱ سال با هم صمیمی شدیم...🍃 بعد شهادت حسن، مصطفی تو یکی از سفرهاش به مشهد از مادر حسن قاسمی پرسیده بود: «این بچه های مشهد چی کار میکنن که تا میرن سوریه شهید میشن.» مادر هم به زبونشون اومده بود و با خنده گفته بودن که: «بچه های مشهد امام رضا دارن، پنجره فولاد دارن..» [ آخه حسنِ خودشون هم می‌گفت سوریه‌اش رو از پنجره فولاد آقا گرفته.] مادر به شوخی گفت اما مصطفی جدی گرفت. رفت دم پنجره فولاد و تا شهادت رو نگرفت ول کن ماجرا نبود! وقتی برگشت هم به مادر گفت که: «مادر راست میگفتی! شهادت رو از پنجره فولاد گرفتم.» چهل روز بعد وقتی مصطفی صدرزاده مهمون ویژه رفیقش حسن قاسمی شده بود تازه مادر فهمید که مصطفی چی میگفته...❤️‍🩹
﷽ 🌻دیدار اول رمضان سال ۱۳۹۵ مهدی با دقت جمعیت را نگاه میکند. یکی از پر برکت ترین مراسمات ماه مبارک رمضان هم اکنون در حال برگزاری است. مهدی و رفقایش هم دعوت هستند؛ مهمان های ویژه...❗️ یک گوشه مینشینند و برای سلامتی صاحب خانه صلوات می‌فرستند. دلشان میخواهد حالا که خودشان بهتر از هر وقت دیگری «آقا» را شناخته اند به مهمانان حاضر در حسینیه هم بگویند که کجا هستند و برای دیدار چه کسی آمده اند؟✨ مراسم با بیانات آقا و شور و شوق و تکبیرهای بلند حضار تمام می‌شود؛ مهدی ، «نهالش» را میبیند که وقتی حواس مادرش پرت می‌شود به سمت آقا می‌آید و به آقا سلام میکند. نهال هنگام شهادت مهدی سه ساله بود اما حالا آنقدر بزرگ شده است که با شیرین زبانی هایش حسابی «آقا» را سر ذوق بیاورد😍 دل مهدی برای بار چندم از اول دیدار گرم میشود و خدا را شکر میکند که فرزندانش بعد از شهادتش، «پدری» اینچنین دارند. صدای نهال را میشنود که با همان لحن کودکانه اش، ساده و بی تعارف از آقا می‌پرسد: «این کلاه رو مامانت برات درست کرده؟»😅 آقا شیرین میخندد؛ نهال ادامه میدهد که «کلاهت را به من میدهی؟!» مهدی هم میخندد؛ عجب دختری دارد! آقا اما زرنگ تر از این حرف هاست و میگوید این کلاهش را لازم دارد اما برای نهال یک‌ کلاه دیگر میخرد. نهال خانم هم به نشانه رضایت رنگ‌ کلاهش را مشخص میکند و میگوید:«لطفا صورتی باشد!»🌸 تکلیف کلاه مشخص میشود، اما هنوز حرف های نهال و آقا به پایان نرسیده است؛ آقا پیگیر حال مادر و برادران نهال میشود و میپرسد چرا برادرهایت را نیاورده ای... و... «ادامه»
﷽ 🌻دیدار دوم فاطمیه سال ۱۴۰۳ دوباره حسینیه، مهمان دارد! این بار مراسم روضه حضرت مادر سلام الله علیها برقرار است و مهدی و رفقایش از سرتاسر دنیا خود را به اینجا رسانده اند🕊🥲 تلؤلؤ نور مراسم امشب آنقدر زیاد هست که فرشته ها را از روشنایی بی نیاز کند! انگار تمام اتفاقات عالم در این لحظه و اینجا دارد رقم می‌خورد... مهدی نگاهی به آقا می‌اندازد، مثل همیشه آرام و محکم است: المؤمن کالجبل الراسخ. بیشتر که نگاه میکند دلش میگیرد، چقدر آقا پیر شده است...💔 سرش را بر می‌گرداند و میان جمعیت نهالش را پیدا میکند. نهال امشب باز هم مهمان آقاست. چقدر چادر به او می‌آید و چقدر امشب خانم‌تر شده است. مهدی میداند که امشب از آن شب های دلتنگی است؛ حوالی شهادتش هست و باید برای تک دخترش سنگ تمام بگذارد🥺 و تمام تر از مهمان ویژه روضه حضرت مادر سلام الله علیها، به میزبانی آقا؟! نهال را آورده است که خوب تماشا کند؛ ببیند که آقایمان چگونه رزق تمام سال را در روضه فاطمیه میگیرند...🍃✨ ببیند که شاید ما برای آقا کم بگذاریم اما مادرش هوایش را دارد! اما نهال فقط بهر تماشا نیامده است. مهدی با تمام محبت پدرانه اش، از دخترش توقع دارد که نقشش را مشخص کند...💎 بشود بخشی از همان رزق سالیانه ای که امشب آقا میگیرد! از همان سربازان پا به رکابی که صبح و شب ‌شان را با فرمان جهاد ولی، میگذرانند و آخر سر هم شبیه مهدی و رفقایش مزدشان را از خود حضرت مادر سلام الله علیها میگیرند... مهدی یک بار تا آخرش رفته است! این مسیر ولایتمداری و پایان غبطه برانگیزش را خوب میشناسد.💚💙
| سلام بر حسین شهید القدس...❤️‍🩹 کلمه‌ای که این روزها برایمان خیلی آشنا شده است! میدانیم و میدانند که، مبارزه با باند جنایتکار صهیونیستی همیشه جزو آرمان های ما بود...رزمندگان ما دوران دفاع مقدس هم به نیت رسیدن پشت دروازه های قدس جهاد میکردند❗️ و امروز ما دقیقا پشت دروازه های قدس هستیم... اگر روزی برای شکست دشمن بعثی و دفاع از خاک خود باید تن به تن میجنگیدیم و به تعداد بالا شهید می‌دادیم اما شرایط، امروز متفاوت است...✌️🌱 «کامل بخوانید»
| سلام بر حسین شهید القدس...✨ کلمه‌ای که این روزها برایمان خیلی آشنا شده است! میدانیم و میدانند که، مبارزه با باند جنایتکار صهیونیستی همیشه جزو آرمان های ما بود...رزمندگان ما دوران دفاع مقدس هم به نیت رسیدن پشت دروازه های قدس جهاد میکردند❗️ و امروز ما دقیقا پشت دروازه های قدس هستیم... اگر روزی برای شکست دشمن بعثی و دفاع از خاک خود باید تن به تن میجنگیدیم و به تعداد بالا شهید می‌دادیم اما شرایط، امروز متفاوت است✌️🌱 اسرائیل این روزها نه با موشک های ما، که حتی با یک جمله «خونخواهی او را وظیفه‌ی خود می‌دانیم!» خود به استقبال مرگ قطعی ‌اش میرود و امروز ما هستیم که میدان مبارزه را برای مستکبران جهان مشخص میکنیم...🔥 جملات بالا را نه کلمات که حماسه سازی شهدا، برایمان روایت میکنند. شهدایی که انتخاب شده اند تا در نبرد آخر الزمانی که تمام حق و تمام باطل روبروی هم ایستاده اند خونشان را سرمایه فتح نهایی مان کنند🌍✨ امثال سردار حسین محمدی و همرزمانش؛ بچه زرنگ هایی که سال گذشته در سوریه به دست رژیم غاصب صهیونیستی به شهادت رسیدند تا هم «مدافع حرم» بشوند و هم «شهید القدس». عناوینی که جا دارد انسان عمر و جان و مال و خانواده‌اش را بدهد تا تنها یکی از آن ها را به دست بیاورد...🥲🥺 معامله شیرینی است نه؟! فرزند حسین وقتی میخواهد از پدر شهیدش بگوید میان تمام آنچه که باید بگوید دست می‌گذارد روی سلام های بعد از نمازش...یک جمله: «بعد از نماز حتما به امام حسین علیه السلام سلام میدادند» آه و این یک جمله چقدر برایمان حرف برای گفتن دارد...راست میگفتند! «راه قدس از کربلا میگذرد...»❤️‍🩹
﷽ | دانشجوی ترازِ انقلاب 💎 آقا وقتی می‌خواهند دانشجوی تراز را معرفی کنند میگویند چمران! چرا؟ چمران یک شخصیت چند بعدی است. به درسش که نگاه می‌کنی، میبینی نفر اول است... در حدی که مقایسه درس خواندن ما با او از بزرگترین شوخی های دنیا به حساب می‌آید. ماجرا وقتی جالب میشود که جایی خواندم که چمران گفته بود من از درس خواندن متنفرم! درس میخواند چون وظیفه اش بود، چون جهاد بود، چون چمران برای خدمت به اسلام باید «چمران» میشد. ✏️ با این همه چمران غرق در درس نیست، در کتابهایش و گوشه کتابخانه گم نشده است. دغدغه جامعه دارد و لازم باشد وسط میدان می‌آید، اسلحه دست می‌گیرد و استاد جنگ های نامنظم چریکی میشود. «متن کامل را بخوانید»
﷽ | دانشجوی ترازِ انقلاب 💎 آقا وقتی می‌خواهند دانشجوی تراز را معرفی کنند میگویند چمران! چرا؟ چمران یک شخصیت چند بعدی است. به درسش که نگاه می‌کنی، میبینی نفر اول است... در حدی که مقایسه درس خواندن ما با او از بزرگترین شوخی های دنیا به حساب می‌آید. ماجرا وقتی جالب میشود که جایی خواندم که چمران گفته بود من از درس خواندن متنفرم! درس میخواند چون وظیفه است، چون جهاد است، چون چمران، برای خدمت به اسلام باید «چمران» بشود. ❗️با این همه چمران غرق در درس نیست، در کتابهایش و گوشه کتابخانه گم نشده است. دغدغه جامعه دارد و لازم باشد وسط میدان می‌آید، اسلحه دست می‌گیرد و استاد جنگ های نامنظم چریکی میشود. نقطه اوج چمران آنجاست که میدان و تخصص، او را از عرفان و معنویت جدا نمیکند. چمرانِ دانشجو هم مطالعات اسلامی جدی دارد و هم پیگیر خود سازی روحی است؛ 🌿 همین میشود که آمریکا برای چمران کارایی در رشد معنوی دارد که کربلا رفتن برای ما ندارد! خودش در خاطرات مشهورش خطاب به مادر گفته بود که: «مادر یادت هست آن زمانی که از ایران رفتم گفتی پسرم خدا را فراموش نکن اکنون به تو می‌گویم در این مدت یک لحظه خدا را فراموش نکردم». ✏️ این چند خط را بگذارید کنار هزاران حرف دیگر از چمرانی که هنرمند و اهل ذوق و روحیه لطیف است، قلم میزند، زبان میداند، مسلط به مسائل علوم ارتباطی است، بلدِ کار تشکیلاتی است و... حتی گفتن از چمران هم شوق برانگیز است چه برسد به شبیه او بودنش! حالا شما بگویید که چقدر امروز جای «چمرانِ پر جاذبه» در میان الگوها و شخصیت های شناخته شده جوانانمان خالی است؟! 🌻 به قول حضرت آقا مجاهد فی سبیل اللهی لازم است که حق جهاد را به جا آورد و شخصیت زنده‌ی شهید مصطفی چمران را به جوانان و دانشجویان ما معرفی کند... تا چمران، چمران ها را بسازد!
|نامش «حسن» بود و خُلق نیکش زبانزد عام و خاص!🌿 برگزیده شده بود تا در بیست و یک سال عمر کوتاه، به صورت فشرده یک سبک زندگی زیبا را برایمان ترسیم کند.✨🌱 از خوش اخلاقی و احترام بسیار به مادر و پدر، تلاش و پشتکار فراوان در تحصیل و ورزش تا خدمت خالصانه به مردم و گره‌گشایی از امورشان و تا عهدی که برای شهادت با خود بسته بود.🩸❤️‍🩹 برای سرفرازی مضاعفش همین بس که روزها پس از حوزه به عنوان خادم حافظ امنیت حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تا صبح در حرم بانو خدمت می‌کرد.... و چرا نباید در صحن امام رضای این حرم مطهر دفن شود پیکر خادم بااخلاصی که برای امنیت شهر و کشور بانو به استقبال خطر رفت؟! بهشت رضوان خدا گوارای وجودت طلبه‌ی دهه هشتادیِ شهید!🕊️✌️