eitaa logo
🇮🇷 کانال جبهه ولایتمداران
115 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.1هزار ویدیو
103 فایل
#کانال_جبهه_ولایتمداران https://eitaa.com/doodca
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ شــوقِ پــرواز...✈️ خلبان شهید عباس بابایی تاریخ تولد: ۱۴ / ۹ / ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۵ / ۱۳۶۶ محل تولد: قزوین محل شهادت: سردشت 🌷عباس همیشه لباس کهنه می‌پوشید سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت.🥀مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌❗️مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد🌱و گفت: عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش این‌ها را بپوشد.🥀 از همان کوچکی بزرگ بود!!🌙همسر شهید← عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون رو عوض‌ کنیم ،❗️می‌خوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن،🥀این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا،🌱 اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد.🍂 اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم.»🌙شهید عباس بابایی کسی که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14بود✈️ایشان در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان،🌙همراه با سرهنگ علی‌محمد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات،💫با یک فروند هواپیمای اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.⚡️و در نهایت پس از بمباران مواضع دشمن و انجام ماموریت خود💫هواپیما مورد اصابت گلوله ضد هوایی قرار گرفت💥گلوله حنجره‌اش را پاره و او را به شهادت رساند*🕊️🕋 سرلشکر خلبان 💙🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ یك بار  لباس های عباس خیلی بو می‌داد. از او سؤال كردم: چرا همه تیمسارها بوی عطر می‌دهند، ولی تو ...؟ گفت: حقیقتش وقتی از قزوین می‌آمدم، رفتم یكی از روستاها صله ارحام اصرار كردند كه شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان می‌شكند ماندم ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم.
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ‍ شاهرخی که حُـر انقلابـــ شد🌙 🌷شهید شاهرخ ضرغام تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۲۸ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۹ / ۱۳۵۹ محل تولد: تهران محل شهادت: آبادان *🌷کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی🔪پدر نداشت از کسی هم حساب نمی‌برد🥀مادر هم کاری نمی‌توانست بکند، از دست شاهرخ خسته شده بود🥀مرتب از دعواها، دستگیریها، دسته گلها و خرابکاری‌های پسر برایش خبر می‌بردند،🥀اشک می‌ریخت و می‌گفت خدایا پسرم را ببخش🥀 عاقبت به خیرش کن🤲🏻 پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده🌙دیگران به دعای مادر می‌خندیدند🥀آنقدر دعا کرد تا اینکه دعاهای مادر پیرش گرفت📿علاقه‌ای که شاهرخ به امام(ره) پیداکرد باعث شد روی سینه‌اش اسم امام را خالکوبی کند🌙می‌گفت میخواهم مثل حُر بشوم،🕊 توبه کرد، دیگر نماز، دعای کمیل دعای توسل می‌خواند آن هم با گریه🥀و در آخر برا دفاع از سرزمینش به جنگ با دشمن رفت💥همرزم← شاهرخ خیلی از تانک های دشمن را منهدم کرد💥و سرانجام در عملیاتی برای زدن آرپی‌جی بالای خاکریز رفت اما گلوله به سینه‌اش خورد🥀 دشمنان بالای سرش هلهله میکردند، همان شب تلوزیون پیکر بی سر شاهرخ را نشان داد🥀و دشمن می‌گفت ما شاهرخ را کشتیم🥀۲ روز بعد حمله کردیم و به خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکرش نبود🥀شاهرخ از خدا خواسته بود همه گذشته‌اش را پاک کند🥀 می‌خواست چیزی از او نماند🥀 نه نام، نه نشان، نه قبر، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر🌙خدا هم او را به آرزویش رساند و پیکرش هرگز پیدا نشد*🕊️🕋 جاویدالاثر شهید ابوالفضل(شاهرخ) ضرغام 💙🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌹 دم دمای عروسی، که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می کرد، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که: «من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه». 🔸 پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه (س) برای بقیه کارها». 🔹 حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه ای درباره زوج های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم. موقع برگشت، النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه (س). راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 📚  برگرفته از کتاب «دیدار پس از غروب » نشر روایت فتح ✨ گـروه کـشوری شـهر شـهدای ایـران سـرافـراز 🇮🇷
دانشمند هسته‌اے🕊️ 🌷شهید مصطفی احمدی روشن تاریخ تولد: ۱۷ / ۶ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۰ محل تولد: سنگستان،همدان محل شهادت: تهران 🌷همسرشهید← سر قبر نشسته بودم باران می آمد🌧️ روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن🕊 از خواب پریدم، مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم🌙 بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم زد به زیر خنده و به شوخی گفت: بادمجون بم آفت نداره🥀ولی یه بار خیلی جدی پاپی اش شدم که: کی شهید میشی مصطفی؟ مکث نکرد،گفت :سی سالگی..🕊️یکشب مصطفی هراسان از خواب بیدار شد ، ولی دیدم داره میخنده...🌱علت رو که سوال کردم، گفت: خواب دیدم که بالای تپه‌ای ایستاده ام آقا امام زمان (عج) رو دیدم آقا دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت : مصطفی ! از تو راضی هستم...🌙راوی← احمدی روشن مدیریت در نیروگاه نطنز اصفهان در بخش تامین کالا و خرید تجهیزات هسته ای در بخش غنی سازی💫پایه گذاری اولین غنی سازی منجر به تولید اورانیوم به غنای 3/5 تا 5 درصد🌙و تشکیل و راهبری تیم های مهار ویروس رایانه ای استاکس ‌نت را در کارنامه اجرایی خود داشت⚡️راوی← صبح روز ۲۱ دی ماه سال ۱۳۹۰.. ساعت هنوز ۸ نشده بود که مامور مراقبت منطقه راننده خودرو، مصطفی را سوار ماشین می‌کند🌱ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه موتور سوار از دو تیم تـرور🏍️ بمب را به خودروی مصطفی می‌چسبانند و ۹ ثانیه بعد ماشین منفجر میشود💥و این مرد الهی به آسمان پر می‌کشد🕊️طبق خواب وقتی خاکش کردند باران می‌بارید🕊️🕋* دانشمند هسته‌ای 💙🌷