اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
شنبه ۲۹ آذر ۱۳۴۸: در خانه مانده ام، تب من خوشبختانه این گریپ مزمن آسیایی نیست. همان خرابی معده است، در نتیجه افکار پریشان. ولی به هر حال شدید است و اذیت می کند.
حاكم رأس الخيمه مهمان وزیر خارجه است. موضوع صحبت همان واگذاری [جزایر] تنب به ایران است. البته در این سفر به جایی نخواهد رسید، چون خیلی می ترسد که اعراب به او بتازند که زمین های عربی را به ایرانیان می دهد! امان از این پررویی اعراب میراث غصب شده امپراتوری انگلیس را مال خودشان می دانند!
﷽
| چی بهتر از این؟!
مسجد اگر مسجد باشد کارخانه انسان سازی میشود...🌱
شبیه مسجدالنبی در صدر اسلام و شبیه مسجد امیر المؤمنین در انقلاب اسلامی که تداوم اصیل راه انبیاست✨
"مسجد امیر المؤمنین" جایی است حوالی شهریار در شهرکی به نام کهنز.
گوشهای از ایران که شاید خیلی هایمان حتی اسمش را نشنیده باشیم اما با اهالی اش آشنا هستیم...🦋
اهالی همچون
مصطفی صدر زاده
سجاد عفتی
محمد آژند
و جوانان زیادی که با اینکه دوران پیروزی انقلاب را ندیده بودند اما علمدار انقلاب شدند⭐️
حالا سهم مسجد امیر المؤمنین از حماسه دفاع از حرم حداقل سه شهید و دو جانباز است...
بله!
انقلاب است عطرش اینچنین از بالاترین رده های حکومتی تا کوچکترین جمع های مردمی منتشر میشود و قلب ها را مجذوب آرمان های الهی میکند.
قلب هایی شبیه قلب محمد آژند.
مداح خوش صدای جمع های کوچک و بزرگ محله کهنز که برای فدا کردن ارزشمندترین داراییاش آواره کوه و بیابان میشود...🕊
چون میداند که بهای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بیش از این جان میارزد🥺
پس میرود و جان میدهد و شبیه اربابش بیابان مهمان خوشبخت پیکرش میشود.
وقتی بعد از پنج ماه برمیگردد پدرش اینگونه با او درددل میکند.
«محمدم! شبیه همان روضه هایی که میخواندی شهید شدی...»
و چی بهتر از این؟!❤️🩹
#آرمان_ما
#شهدای_مدافع_حرم
#سالگرد_شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا مهرت رو تو قلبم شبیه آیه نازل کرد
شکر خدا را که در پناه حسینم
عالم از این خوبتر پناه ندارد...
#محرم #امام_حسین
بیا یک دلِ سیر زندگی کنیم
بیا هر صبح که بیدار شدیم؛ بدون پیشبینیِ اتفاقات روزمره، حالمان خوب باشد و از تجربههای تازه نترسیم. ما آمدهایم بچشیم، مزه مزه کنیم و فرق میان خوب و بد را بفهمیم. چطور آسایش زیر دندانمان مزه کند وقتی سختی ندیدهایم.. و چطور شادمانی و فراغت به وجودمان بچسبد وقتی طعم تلخی و غصه را نچشیدهایم؟ ما آمدهایم که تجربه کنیم و یاد بگیریم در هرحال و شرایطی، فرکانس وجودیمان، مثبت بماند. در این عرصهی غیرقابل پیشبینی، مهمترین مسئله این است که یک دلِ سیر زندگی کنیم، خوشیها را در آغوش بکشیم، ناخوشیها را کنار بزنیم و قدردانِ چیزها و آدمهای خوبی باشیم که داریم...✨