💠 براندازیِ هویّتی در جمهوری اسلامی
1⃣ میخواهند بهصورت تدریجی و تکهتکه، #جمهوری_اسلامی را مشروط و محدود کنند؛ طرحهایی بهظاهر فرهنگی و در باطن، امنیتیِ خود را قطعهقطعه اجرا میکنند تا حسّاسیّتها، چندان برانگیخته نشوند و امکان پیشروی برایشان وجود داشته باشد. این پیشرویها، کار را به مرحلهای خواهد رساند که نظام، امکان عمل و مواجهه را از دست خواهد داد و دچار انفعال یا مصلحتاندیشی میشود. به زبان فقهی باید گفت میخواهند #ولیّفقیه را از وادی «حقیقت» به وادی «مصلحت» سوق بدهند و استقرار #شریعت را از نظر اجتماعی، ممتنع سازند. موقعیّتهایی میآفرینند که در آنها، باید بر اساس اصل تزاحم و تقدیم اهم بر مهم عمل کرد و از پارهای ارزشها گسست و خطوط قرمزِ دیگری را ترجیح داد. وقتی بهصورت کلّی و #راهبردی نگاه میکنیم، درمییابیم که خطوط قرمزِ فرهنگی، یکی پس از دیگری، در حال شکستهشدن هستند و ما همچنان در حال عقبنشینیِ ارزشی هستیم. بدیهیّات فرهنگیِ دهۀ شصت، ابتدا به «پرسش» و «ابهام» تبدیل میشوند و آنگاه به فاصلۀ اندکی، حالت «مسألهوار» و «مناقشهبرانگیز» مییابند و باید بهناچار و از سرِ اضطرار، از آنها عبور کرد. اگر مجموعی و برآیندی به عرصۀ فرهنگی بنگریم، حیرت خواهیم کرد که چگونه این مسیر افولی و نزولی را پیمودهایم، ولی مسأله این است که نگاه ما، قطعهای و تکهای است و رویدادها را در کنار یکدیگر نمینشانیم و نظرِ راهبردی به عرصه نمیافکنیم.
2⃣ شگرد جریان #تجدّد در این زمینه، «عادیسازی» است و برای عادیسازی نیز باید حوصله داشت و کار را به زمان سپرد. ابتدا یکی از ارزشها را به بحث عمومی میکشانند و دربارۀ آن، #شبهه و اشکال مطرح میکنند و در همین راستا، «مفهومسازیِ منفی» میکنند تا زمینۀ اجتماعی، فراهم آید. سپس ضربههای کاری و ناگهانی وارد میآورند تا «پیشرویِ جهشی» رخ بدهد. تجربۀ #کشف_حجاب، صورت تامّ و تمامی از این صحنهآرایی است. از سالهای آغازین دهۀ نود، جریان مهاجرت برخی بازیگران به وقوع پیوست و این مهاجرتها، به کشف حجاب و برهنگی، گره خورد. در آن دوره، امکان کشف حجاب در درون #ایران، افسانۀ محال و نشدنی به نظر میرسید، اما برای زمینهسازی، کشف حجابِ پنهانی در دستورکار قرار گرفت. مفاهیمی همچون «آزادیهای یواشکی»، «چهارشنبههای سفید»، «نه به حجاب اجباری»، در همین دوره ساخته شدند. در سال ۹۶، ناگهان مفهوم «دختران خیابان انقلاب» را صورتبندی کردند که در ذیل آن، برخی زنان در خیابان و آشکارا، روسری خود را بر سرِ چوب نهادند. شاید حدود سی نفر در شهرهای مختلف، چنین کردند و با همۀ آنها نیز مواجهۀ قضائی صورت گرفت، اما نهفقط این موج تصنّعی و سازماندهی شده، فروننشست، بلکه چندی بعد، مسألۀ امکان کشف حجاب در درون وسیلۀ نقلیه مطرح شد؛ با این توجیه که درون وسیلۀ نقلیه، #حریم_خصوصی است. #انتخابات ریاستجمهوری در سال نودوشش که در آن، #تکنوکرات ها به #قدرت رسیدند، به صحنۀ معاملۀ آنها بر سرِ #حجاب تبدیل شد و زینپس، جریان تجدّدی احساس کرد که شرایط از نظر سیاسی، فراهم شده است.
3⃣ در این میان، حاکمیّت، هیچ طرح و تدبیری برای مواجهه با موج شکل گرفته در دست نداشت و نظارهگر و منفعل بود. همه در #انتظار تصمیم دیگران بودند و یا در انتظار زمان مساعدی که بتوان این زخم را علاج کرد؛ درحالیکه گذر زمان، رخنه و عفونت ایجاد کرد و اصلاح و تغییر را دشوارتر نمود. بخشهایی از #حاکمیّت نیز که بینش لیبرالی یافته بودند، کمترین اعتقادی به خطوط قرمزِ فرهنگی از جمله حجاب نداشتند. این «وضعِ رها شده»، سبب گردید که حدود شصت درصد از کشف حجاب، در همین مدّت به وقوع بپیوندد. تنها امری که میتوانست حاکی از مواجهۀ نظام باشد، حضور تعداد اندکی #گشت_ارشاد در نقاط محدودی از شهر #تهران بود. این حضور بسیار ناچیز، بسیار بزرگنمایی میشد؛ چنانکه گویا نظام، به قلعوقمع زنان و دختران همّت گمارده و به خشونت بیپروا روآورده است. واقعیّت، بر رهاشدگی و هرجومرج فرهنگی دلالت داشت، اما روایت، سخن دیگری داشت. حاکمیّت، نه «واقعیّت» را در اختیار داشت و نه «روایت» را. هر دو به دست باد سپرده شده بودند و بدین سبب، حلقۀ محاصرۀ فرهنگی، هر لحظه تنگتر و منقبضتر میشد. توقع میرفت که #شورای_عالی_انقلاب_فرهنگی در این برهه، علاج و تدبیری در پیش بگیرد و چالشها را پیشبینی کند و نهادهای فرهنگی را به سوی مقصد واحدی سوق بدهد، اما دریغ از فهم زمانه و ضرورتهای آن. سرانجام، #اغتشاش «زن، زندگی، آزادی» از راه رسید و چهل درصدِ باقیمانده نیز به وادی کشف حجاب راه یافتند.
🔻ادامه مطلب