#زندگینامه_نادرشاه_افشار⚔
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#قسمتبیستویکم
نادر که از توطئه شاه تهماسب که به بهانه اجرای مراسم پیشواز هنگام ورود او به پایتخت آگاه شده بود ابتدا چندین هزار نفر از سربازان خود را با لباس مبدل وارد شهر نمود و سپس بدون اعلام قبلی و انجام هیچگونه مراسم رسمی ، بطور ناگهانی و با شتاب ، بهمراه سه هزار تن از یارانش به اصفهان آمد و مستقیما به قصر پادشاه رفت ، افسران مورد اعتماد شاه که مامور قتل نادر بودند پس از اطلاع از آمدن نادر در محل های تعیین شده ، کمین کردند ولی نادر قبل از حضور آنان به قصر پادشاه رسیده بود و ناکام ماندند
شاه تهماسب با دیدن نادر که اینک به نشانه احترام روبروی او ایستاده بود ، دریافت نقشه اش نقش بر آب شده لذا با چهره ای خندان به پیشواز نادر آمد و او را به نشستن در کنار خود دعوت کرد ، همه حاضران در تالار قصر خاموش بودند تا چه پیش آید
در این اثناء شاه تهماسب برای نشان دادن حسن نیت خود در حضور بزرگان ، کاتب دربار را احضار و نادر را به صدارت عظما (نخست وزیری) منصوب کرد
نادر که اینک صدراعظم ایران شده بود از شاه تهماسب درخواست کرد برای دیدن رژه ارتش ایران به بیرون شهر اصفهان تشریف ببرد ، اندکی بعد شاه به اردوی نادری رفت و با دیدن سپاه منظم و صدهزار نفری با تجهیزات به روز و توپخانه و ساز و برگ کامل ، غرق شادی و حیرت شده بود ، او تا کنون چنین سپاه منظمی را به چشم خود ندیده بود
شاه تهماسب پس از بازگشت به اصفهان ، با دعوت از بزرگان شهر ، دستور برگزاری میهمانی شاهانه ای صادر کرد ، در حین برگزاری مراسم ، پیک شاه تهماسب را که در بیرون شهر اصفهان از بیراهه به سوی شیراز دستگیر شده بود را به همراه نامه ای به حضور نادر آوردند ، در نامه کشف شده ، به خط و مهر پادشاه از حکمران شیراز و فرماندار کهکیلویه خواسته شده بود
به محض رویت نامه به فوریت با سپاه موجود و هر قدر که ممکن است با همه وسائل برای درهم کوبیدن نادر یاغی و متمرد و کمک به سپاهیان موجود ، به اصفهان عزیمت کنید
نادر مجددا سر درگم شده بود و مانند شیری که در قفس گرفتار شده به اینطرف و آنطرف می رفت و به زمین و زمان ناسزا می گفت ، در این احوال ، چند تن از سرداران نادر به نزد وی آمده و هر کدام پیشنهادی دادند ، در آخر یکی از آنها که جهاندیده تر از دیگران بود توصیه کرد بزرگان و روحانیون برجسته کشور که اینک در اصفهان گرد هم آمده اند را احضار نموده و نامه شاه تهماسب را به رویت آنان برسانند ، پیشنهاد سردار مورد موافقت جمع قرار گرفت
یکی دیگر از مشاوران کهنه کار نادر نیز ، نقشه ای طرح کرد که هر چند جوانمردانه نبود ولی به نادر کمک می کرد که بدون ایجاد تنش و درگیری ناشی از دودستگی عمومی نظر خود را پیاده کند
همانطور که در شماره های پیشین گفته شد ، شاه تهماسب علاوه بر اینکه فردی عیاش و خوشگذران و زن باره بود متاسفانه به همجنس بازی نیز دلبستگی داشت ، در کتاب *مجمل التواریخ* درباره یکی از مجالس بزم های شاه تهماسب مطالبی آمده
بدستور نادر ، جلسه ای با بزرگان و روحانیون بلند پایه اصفهان شکل گرفت ، نادر نامه شاه را به رویت آنان رسانید و همچنین با دستگیری و اعتراف دو افسر بلندپایه و افراد زیر دستشان که قصد ترور او را داشتند خطاب به آنان گفت
در این هنگامه ای که مردم شهرهای مختلف کشور در زیر چکمه های بیگانه در حال دست و پا زدنند ، پادشاه این کشور با امضای ننگین ترین پیمان نامه ها ، بجای این که فکری به حال رعیت (مردم) کند ، شب و روز در حال باده نوشی و هماغوشی با زنان و کنیزان و از همه بدتر با اَمرُدان و همجنسان خود تا پاسی از شب مشغول است ، روحانیون و بزرگان گفتند ما تا کنون شاهدی بر این مدعا نداشته ایم و دامان شاه از این تهمت ها بَری (دور) است
در این حال مشاور نادر با اجازه نادر لب به سخن گشود و همگان را به مشاهده افعال و حرکات شاه در خیمه و خرگاه وی دعوت نمود ، بزرگان و روحانیون اصفهان ، ده نفر را از میان خود برگزیدند و بهمراه ماموران نادر به خیمه شاه تهماسب فرستادند
در کتاب رستم التورایخ مولف کتاب بنام محمد هاشم آصف وضع شرم آور آن شب را توصیف می کند که نگارنده آنها را بی کم و کاست توضیح داده که برای حفظ حرمت دوستان و همکاران و همرزمان محترم گروه بیان نمیشود