هدایت شده از دوستداران ولایت
#زندگینامه_نادرشاه_افشار⚔
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#قسمتدهم
نادر پس از حضور در سراپرده شاهی در مشهد مطلع شد ، اشرف افغان که از لشگر کشی نادر به افغانستان و شکست یارانش مطلع شده و احساس خطر کرده لشگر چهل هزار نفره ای تدارک دیده تا ابتدا به مشهد آمده و پس از یکسره کردن کار شاه تهماسب سرگردان ، که اینک به همت او ، دارای اعتباری گردیده ، افغانستان را که اینک در چنگ سپهسالار شاه تهماسب بود مجددا از آنِ خود کند
باری ، نادر بدون اینکه حتی به خانواده اش که اینک در کلات نادری بودند سری بزند از شاه تهماسب اجازه خواست که با سپاه بیست هزار نفره و خسته خود ، شر اشرف افغان را از سر ملت ایران کم کند و گفت اکنون زمان آن رسیده تا گستاخانی که جرات کرده و در وطن ما جا خوش کرده اند گوشمالی سختی را تجربه کنند ، شاه تهماسب که از حرکت اشرف افغان وحشت زده شده بود فرمانی صادر کرد و نادر به مصاف اشرف شتافت ، گوئی آرامش و استراحت برای این شاهین تیز جنگ ایران زمین حرام بود ، هنوز جوهر فرمان شاه تهماسب خشک نشده بود که نادر کیلومترها از مشهد دور شده بود
نادر شاه و سپاهش فقط یک روز پس از توقف در مشهد بدون معطلی به راه افتادند و در حوالی روستائی بنام مهماندوست ، در نزدیکی دامغان به سپاه اشرف رسیدند
دو سپاه بدون هیچ حرکتی در مقابل هم به صف آرائی پرداختند ، اشرف افغان منتظر بود جنگ از طرف سپاه نادر آغاز شود ، ولی پس از دو روز مشاهده کرد که هیچ حرکتی از سوی سپاه نادر انجام نمی شود لذا در روز سوم به تصور اینکه لشگریان نادر از برتری نفرات سپاه او وحشت زده شده اند دستور حمله را صادر کرد ، نادر که منتظر همین لحظه بود با حمله همه جانبه سپاه اشرف دستور داد سپاهیانش کمی عقب بکشند ، با عقب نشینی محدود سپاه نادر ، هر سه جناح سپاه اشرف به هم پیوسته و بی محابا به سوی سپاه نادر تاختند ، در این لحظه نادر ، برگ برنده خود را بیرون کشید
اشرف افغان که از بلندی های اطراف ، میدان جنگ را نظاره می کرد ناگهان با غرش توپخانه نادر مواجه شد که لشگریانش را مانند برگ خزان بر زمین می ریزد ، سپاه اشرف که آرایش جنگی شان از دست رفته بود و پس از اینکه متوجه شدند قبل از اینکه به سپاه نادر برسند تماما قتل عام خواهند شد ، دست به عقب نشینی زدند
افغانیان هنگام عقب نشینی ناگهان با فریاد های رعد آسای نادر و یارانش مواجه شدند که با ذکر یا علی و یا محمد به آنان نزدیک می شدند ، در این جنگ طبق معمول همیشگی ، اولین نفری که به سپاه افغانها رسید نادر با تبرزین معروفش بود
جنگ سختی در گرفت و نبردی تن به تن ، با دریدن سینه ها و شکافتن سرها و قلم شدن ساق های پای دو طرف آغاز شد ، نعره ها و ناله ها در هم آمیخته شده بود و فضائی هولناک ، روستای مهماندوست را در بر گرفته بود ، و دو طرف بر روی بدن های دوستان خود ، در حال نبرد با یکدیگر بودند
در این میان اشرف افغان مطلع شد که نادر در قلب درگیری است ، لذا به امید از بین بردن نادر ، به فرمانده توپخانه دستور داد دوست و دشمن را زیر آتش بگیرد ، فرمانده توپخانه اطاعت خود را اعلام و برای اجرای دستور به سمت توپخانه رفت ، چند دقیقه ای گذشت ولی اشرف با تعجب متوجه شد صدائی از توپخانه وی بلند نمی شود ، چند لحظه ای از تعجب وی نگذشته بود که به وی اطلاع دادند تمامی توپچی ها طعمه شمشیر سپاهیان نادر شده اند
جنگ تا غروب همان روز ادامه یافت و دو طرف با تاریکی شب ، دست از جنگ کشیدند ، اشرف که اینک توپخانه خود را نیز از دست رفته می دید ، شبانه و در تاریکی شب مخفیانه ، میدان جنگ را ترک و بسوی ری عقب نشینی کرد
در این جنگ ، توپخانه و غنیمت های جنگی و غیر جنگی زیادی بدست نادر افتاد و او دستور داد تمامی کشته شدگان را به خاک بسپارند ، از نظر نادر ، افغان و بلوچ و لر و کرد و خراسانی و ترک فرقی نداشت و همه را ایرانی میخواند ، در این جنگ ، چهار هزار نفر از سپاه نادر و پانزده هزار نفر از سپاه اشرف ، کشته شدند
اشرف هنگام عقب نشینی به ری ، با زور و تهدید به قتل ، قوت لایموت و آذوقه مردم شهرها و روستاهای بین راه را غارت و همچنان به عقب نشینی خود ادامه می داد تا اینکه در نزدیکی ری ، به تنگه ای رسید که با صلاحدید سردارانش ، آنجا را برای دفاع و رویاروئی با نادر مناسب دید و همانجا نیروهایش را مستقر کرد ، سپس پیکی نیز برای اعزام نیرو به فرماندار ری فرستاد ، فرماندار ری بنام اسلام خان نیز ، با اعزام ده هزار نفر سرباز و پانزده قبضه توپ ، به یاری اشرف شتافت
عضویت در کانال ایتا👇👇👇
_
#دوستداران_ولایت
@doostdaranvelayat
https://eitaa.com/doostdaranvelayat