#زندگینامهنادرشاه_افشار⚔
#پسر_شمشیر_فرزند_درگز
#قسمتسیوهشتم
پیک نادر بهمراه ده نفر سوار بسوی دهلی حرکت کرد هنگامی به جلال آباد رسیدند فرماندار جلال اباد آنها را احضار کرد و از رفتن به دهلی برحذر داشت و گفت رفتن شما به دهلی هرگز به صلاح تان نیست زیرا محمدشاه گورکانی بشدت خشمگین است و چنانچه در حال حاضر نزد وی بروید بعید است جان سالم بدر ببرید فرمانده سواران نادر به فرماندار جلال آباد گفت ما هیچ واهمه ای از پادشاه هندوستان نداریم و محال است بدون ابلاغ نامه سرورمان نادر به محمد شاه بازگردیم و بدون اینکه منتظر عکس العمل فرماندار جلال آباد بشود از نزد وی بیرون و بسوی دهلی رهسپار شد
در میان اطرافیان فرماندار جلال آباد یک افغانی فراری بنام میرعباس که بعلت یاغیگری و هجوم های گاه و بیگاه به مرزهای ایران تحت تعقیب عوامل ایران بود حضور داشت وی برای خوش خدمتی به فرماندار و حکومت هند با پنجاه نفر راه را بر پیک نادر و سواران همراه وی بسته و تحت عنوان خیرخواهی آنان را از رفتن به دهلی برحذر داشت و سپس با جلب اطمینان آنها ناگهان بسوی آنان حمله ور و تمامی آنان را دستگیر و پس از آن با دستان بسته پس از شکنجه های وحشیانه بطرز فجیعی پیک و ده نفر سواران همراه را به قتل رسانیده و سر از بدن آنها جدا و بر نیزه زد فرماندار جلال آباد با وجودی که سعی فراوان کرد این خبر به اردوی نادر نرسد ولی سه روز بعد این خبر به نادر رسید
حال نادر با شنیدن این خبر آنچنان نگفتنی بود که نزدیکترین یاران او نیز جرات نزدیک شدن به وی را نداشتند ظرف یک ساعت لشگری آراسته شد شب هنگام بهمراه چهار هزار نفر سوار با شتاب بسوی جلال آباد براه افتاد و بامداد روز بعد بدون حتی یک لحظه استراحت به آنجا رسید فرماندار شهر بهمراه میرعباس و دیگر وابستگان حکومت بسوی دهلی فرار کردند
نادر و سپاهیانش آماده هجوم به داخل شهر بودند که چند نفر از ریش سفیدان شهر با پرچم هائ همرنگ ریش هایشان از دروازه های شهر بیرون شده و از نادر درخواست امان کردند نادر عفو عمومی اعلام کرد ولی دستور داد خانه های فرماندار و میرعباس و تمامی همراهان آنان را خراب و اموالشان را مصادره و بدون فوت وقت به تعقیب آنان بپردازند
سواران تعقیب کننده نادری پس از هشت ساعت راهپیمائی سریع به فراریان که خانواده هایشان را نیز بهمراه داشتند رسیدند جنگی سخت درگرفت و تمامی فراریان کشته شدند و خانواده و حرمسرای آنان به اسارت درآمدند
نادرکه دید میرعباس را زنده نیاورده اند در حالیکه از خشم می لرزید در اقدامی بی سابقه دستور داد تمامی اعضای خانواده فراریان را اعدام کنند
در این اثناء پیک محمد شاه گورکانی به جلال آباد رسید و نامه پادشاه را تقدیم نادر کرد که در آن محمد شاه علت لشگرکشی به هندوستان را پرسیده بود نادر بدون آنکه پاسخی بدهد با بی اعتنائی از چادر بیرون رفت
در این احوالات رضا قلی میرزا پسر ارشد و محبوب نادر از مشهد به حضور پدرش رسید نادر دستور داد نشستی با حضور سرداران و بزرگان تشکیل شود و در آن جلسه گفت جنگ من در هندوستان ممکن است به درازا بکشد هر اتفاقی برای من بیفتد رضا قلی میرزا جانشین من و پادشاه ایران خواهد بود بزرگان و سرداران همگی بالاتفاق سوگند خوردند از رضا قلی میرزا با خون خود پشتیبانی کنند و رصا قلی میرزا رسما ولیعهد ایران زمین شد سپس نادر بسوی تنگه باریک و هراس انگیز خیبر براه افتاد
امروز نیز در قرن بیست و یکم تنگه خیبر همچنان سخت گذر و خطرناک است عبور از این گذرگاه بطول پنجاه کیلومتر هنوز هم آنچنان دست نیافتنی است که تا به امروز دولت فعلی پاکستان هم نتوانسته قبیله پاتان ها را که در آنجا ساکن هستند را تحت سلطه خود درآوَرَد حال شما محاسبه کنید که نادر چگونه توانسته یکصد وبیست هزار سپاهی و یکصد و پنج هزار اسب و دوهزار شتر و تعداد زیادی چادر و مهمات و توپخانه سنگین و گلوله های آن را از چنین راه ناشناخته و دشوار آن هم در یک موقعیت جنگی بگذراند
در حال حاضر نیز با جاده سازی و بهسازی هائی که انجام شده در بسیاری از مسیر تنگه راه به اندازه ای باریک می شود که فقط یک جیپ با سختی زیاد می تواند از آن عبور کند زیرا اگر اندکی به چپ براند به دره ای بس عمیق به ژرفای هزار متر سقوط خواهد کرد و اگر اندکی به راست براند تیزی های بُران سنگ های خارای کوه به خودرو و سرنشین های آن آسیب جدی وارد می کند ضمن اینکه این سنگ های تیز تا دوهزار متر ارتفاع دارند
نادر پس از فتح جلال آباد به سوی تنگه خیبر براه افتاد ، از آن طرف ناصر خان فرمانده فراری کابل که از مقابل نادر فرار کرده بود بهمراه خیل بی شمار سربازان هندی در دهها نقطه و در پیچ های خطرناک تنگه خیبر با سنگ چین های بسیار و سلاح های آتشین برای ورود نادر و گرفتن انتقام لحظه شماری می کرد