#زندگینامهنادرشاه_افشار
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#قسمتشصتوپنجم
پیروزی قاطع و چشمگیر نصراله میرزا بر ستون دوم ارتش تا دندان مسلح امپراتوری عثمانی باعث شادی و خوشحالی زیادی در اردوی نادر که اینک در تدارک جشن ازدواج بود گردید از آنطرف ستون یکم ارتش عظیم و یکصد و پنجاه هزار نفره سپهبد محمد پاشا به دو فرسنگی اردوی هفتاد و پنج هزار نفره نادر رسید و در دامنه کوه چادر زدند و بلافاصله به جنب و جوش پرداخته و شروع به سنگر بندی و استقرار توپخانه و آرایش جنگی نمودند
نادر که در ظاهر مشغول برگزاری مراسم جشن عروسی پسر و برادر زاده اش بود و در باطن لشگر سپهبد محمد پاشا را زیر نظر دقیق خود داشت مانند ببری کمین کرده با هوشمندی نظاره گر فعالیت های عثمانیان بود
شب جشن فرا رسید و آئین های عروسی زیر نگاه هوشیارانه نادر و آماده باش سپاه برگزار شد ، محمد پاشا که سرگرم ساختن استحکامان نظامی بود نتوانست این جشن را بر هم بزند
با طلوع سپیده دم صبح روز بعد ، اکنون نوبت نادر بود که از ساختن استحکامات جنگی محمد پاشا پیشگیری نماید ، این بود که دستور تاخت و تاز صادر نمود و با توجه به اینکه بیماری اش تا حدودی کاهش یافته بود سوار بر اسب بسوی دشمن شتافت و به عبارتی دیگر ، در جنگ پیش دستی کرد زیرا میدانست هر چه بر سنگرهای نیروهای عثمانی افزوده شود با توجه به اینکه پشت به کوه داشتند از موقعیت بهتری برخوردار می شدند که با حمله زود هنگام نادر ، سنگربندی آنان کامل نشد
دلاوران به راستی بی باک ایرانی ، با حملات برق آسای خود شمشیر کشان به خط مقدم جبهه تاختند ، از آنطرف عثمانی نیز که از گستاخی سربازان ایرانی در شِگِفت شده بودند برای انتقام شکست های خوار کننده قبلی ، دست به دفاعی سخت زدند و بی محابا با سپاهیان ایران در آویختند و جنگ با شدتی هراس آور ، با همه زشت و زیباهایش ، رخ می نمود
امواج یکصد و پنجاه هزار نفره سپاهیان عثمانی پی در پی در صف های منظم به خط مقدم جبهه اعزام می شدند ولی درست مانند موج های دریا که پس از برخورد با صخره های سخت ساحل متلاشی می شوند و از بین می روند و از نو بر میگردند و باز هم با برخورد به صخره های سنگی درهم کوفته می شوند و باز موجی دیگر و برخوردی دیگر
بر اثر این برخوردهای سخت و سهمگین ، بطور متوسط در برابر هر سرباز ایرانی که در خون خود غوطه ور می شد ، سه یا چهار مرد جنگی ترک در خون خود در می غلتید
در این هنگامه لرزش آور و دلهره انگیز که خاک و خون به هم در آمیخته و گرد و غبار و دود ، فضا را تیره و تار کرده و آوای شیهه اسبها و چکاچک شمشیرها و تبرزین ها و غرش تفنگها ، کوه و دشت و بیابان را تکان می داد ، گهگاه فریادهای تندر آسای نادر به گوش می رسید که با ندای الله اکبر فرمان می داد هیچکس حتی یک گام و یک قدم عقب ننشیند و فقط به پیش بروند ، این فریادها نادر ، باعث حملات بی امان نیروهای ایرانی با جسارت و بی باکی مثال زدنی می گردید
روز هنوز به نیمه خود نرسیده بود که دامنه کوه و دشت ، پوشیده از پیکرهای بی جان و زخمی سربازان ایرانی و ترک شده بود ، در همین حال بدستور نادر بیست هزار نفر از نیروهای گارد ویژه شاهی ، با عبور از روی پیکرهای بی جان و نیمه جان دوست و دشمن ، به مصاف نیروهای سپهبد محمد پاشا شتافتند
شدت حمله و سرعت عمل این نیروها بقدری شدید و برق آسا و کمرشکن و دیوانه وار و هولناک بود که روحیه ترک ها را متزلزل نمود و پراکندگی چشمگیری در صفوف آنان پدیدار کرد
سپهبد محمد پاشا که از بلندی به وسیله افسران خود ، میدان جنگ را اداره می کرد از این همه دلاوری و گستاخی و اعتماد به نفس سربازان ایرانی مات و مبهوت شده و باور نمی کرد نیروئی چنین اندک ، چنین توان و نیروی کوبنده و شکننده ای داشته باشد ، او به افسری که در آن هنگام نزد او بود گفت
آدم های عادی و طبیعی هرگز نمی توانند اینچنین بی باکانه و دست از جان شسته ، شمشیر بزنند و اسب بتازند ، اینها یا همگی دیوانه اند و یا حشیش (حشاشین) استعمال کرده اند ، اما او از یک نکته غافل بود و آن ، این بود که سرباز ایرانی ، شاه و بزرگان و سرداران لشگر را در کنار خود می دید که مانند یک سرباز ساده همانند او می جنگد و شمشیر می زند ، زخم می زند و زخم میخورَد ، ولی سرداران و فرمانده ترک ها ، از دامنه و ارتفاعات کوهستان و دور از میدان جنگ ، سربازانشان را به جنگ می فرستند و روشن است که تفاوت توان جنگی این دو نیرو با هم متفاوت است
در پی حملات بیست هزار نفره گارد ویژه نادر ، سپهبد محمد پاشا نیز سی هزار نفر از نیروهای ذخیره و تازه نفس خود را به جناح چپ سپاه ایران اعزام کرد ، نادر که اینچنین دید جناح چپ را با ده هزار نفر پوشش داد و گارد ویژه را از قلب میدان فراخواند و به جناح چپ و رویاروئی با نیروهای تازه نفس گسیل کرد (باپوزش از دوستان آذری زبان اگر در متن کلمه ترک استفاده شده منظور عثمانیها میباشد🙏🙏