eitaa logo
دوستداران ولایت
763 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7هزار ویدیو
30 فایل
صرفا جهت روشنگری،جهاد تبیین،بصیرت وآگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی وتوانایی کافی درمقابله بانقشه های دشمنان دوستان عزیز،تبلیغات ارسال لینک ضدنظام وغیراخلاقی ممنوع می‌باشد کپی آزاد به شرط صلوات برمحمدو آل محمد(ص) لینک کانال @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوستداران ولایت
نادر پس از سامان دادن کشورهای آسیای میانه ، پیروزمندانه به مشهد بازگشت ، در راه بازگشت به مشهد جاسوسان وی به اطلاع رسانیدند اموال بسیاری ازخزانه بسرقت رفته ، نادر برافروخته شد و پس از رسیدن به مشهد دستور داد مستوفیان (حسابداران) ، موشکافانه به حساب های خزانه ملی رسیدگی کنند که پس از بررسی دقیق متوجه شد پنج‌ نفر از مسئولان رده بالای حکومتی با حساب سازی و تبانی با یکدیگر ، مقادیر زیادی از اموال دولتی را از بیت المال بسرقت برده اند ، بدستور نادر ، جارچیان مردم را دعوت کردند که در میدان جلوی حرم رضوی اجتماع نمایند ، جمع کثیری ازمردم در میدان حاضر شدند ، بدستور نادر ، کوره ای از آتش آماده کردند و سکه های طلا را در کوره ذوب کرده و طلاهای گداخته شده را در دهان و چشمان گنهکاران ریختند ، در اعلامیه ای که پس از مجازات دزدان بیت المال ، توسط جارچیان خوانده شد آمده بود بدستور حضرت ظل اللهی ، نادر شاه افشار ، چشمان طمع تبهکارانی که به خزانه مردم خیانت کنند اینچنین با زر و سیم (طلا و نقره) ، برای همیشه بسته خواهد شد (احتمالا واژه و ضرب المثل نقره داغ ، از اینگونه مجازات ها سرچشمه گرفته باشد)مطمئن نیستم نادر پس از مدت کوتاهی به انتقام خون برادرش (هنگامیکه نادر در هندوستان بود ابراهیم خان در جنگ ، بدست لزگی ها کشته شده بود) و به قصد سرکوبی مجدد لزگی ها که اینک با تحریک روس ها دست به شورش زده بودند بهمراه پسرش رضاقلی میرزا و علیقلی خان ، پسر برادرش بسوی قفقاز حرکت کرد ، در مسیر راه ، در کنار دژی بنام اولاد در مازندران ، جنگلی انبوه وجود داشت که نادر و سپاهیانش می باید از آن عبور کنند ، نادر هنوز چند صد متری بداخل جنگل نرفته بود که ناگهان صدای شلیک گلوله ای برخاست ، گلوله از میان بازو و بدن نادر گذشت و با ایجاد جراحت در بازوی راست ، شست دست چپ نادر را که افسار اسب را بدست داشت را قطع کرد و با اصابت به جمجمه اسب ، مغز حیوان را متلاشی کرد ، نادر بسرعت خود را از اسب به زیر انداخت و پناه گرفت تا آماج شلیک های احتمالی بعدی نشود محافظان نادر بیدرنگ نادر را در میان گرفتند و گارد شاهی نیز برای دستگیری ضارب ، در جنگل پراکنده شد ولی هر چه گشتند اثری از تیرانداز نیافتند ، پس از یک درهم ریختگی چند ساعته و بستن زخم های نادر ، سپاهیان مجددا آرایش خود را بازیافته ، بسوی قفقاز حرکت کردند ، در طول مسیر ، اندیشه های گوناگونی نادر را بشدت آزرده خاطر می کرد و نسبت به همه ، حتی پسرش رضاقلی میرزا مشکوک شده بود این بدگمانی هنگامی به اوج خود رسید که شب هنگام ، نادر در داخل چادر خود نامه ای یافت که با دست چپ نوشته شده و در آن یاد آور شده بود ، *پسرت رضاقلی میرزا ، ترتیب دهنده این سوء قصد بوده است* ، نادر همه نگهبانان را شخصا بازجوئی کرد تا آورنده نامه را پیدا کند ولی موفقیتی حاصل نشد (بعدها پس از نادر ، هنگامیکه علیقلی میرزا به سلطنت رسید به نزدیکان خود گفته بود آن نامه را من نوشتم تا نادر را به رضاقلی بدبین و روزگارش را تلخ کنم) زخم های نادر کم کم رو به بهبود می رفت ولی سوءظن و بدگمانی وی نسبت به اطرافیانش ، زخمی بود که روز به روز بزرگتر و چرکین تر و عمیق تر می شد ، نادر در افکار خود ، به سرگذشت پادشاهان قبل از خود می اندیشید ، شاه تهماسب اول چند پسر خود را کشت ، شاه سلیمان صفوی (پدر شاه سلطان حسین) نیز پسر بزرگ خود را کشت ، شاه عباس بزرگ ، چهار تن از پسران خود را ، یا کشت یا کور کرد اطرافیان نادر با تعجب می دیدند چهره فرمانده دلاورشان روز به روز درهم تر و ابروانش گره خورده تر و رفتارش تندتر و خشم آگین تر شده ، کمتر کسی جرات می کرد با نادر روبرو شود ، همگان سعی می کردند تا می توانند از وی دور باشند و به بهانه های مختلف از رفتن به نزد او خودداری می کردند ، زندگی برای نادر تلخ شده بود و به سایه خودش هم بدگمان بود ، شب ها خوابش نمی برد و به  مشروبات الکلی باده و می  پناه برده بود سپاه ایران بهمراه نادر به ری (تهران) رسید و از آنجا به قزوین و در نهایت به قفقاز رسید ، سردار عبدالغنی خان و سردار فتحعلی خان و گالوشکین ، نماینده  به پیشواز نادر آمدند و گزارش سرکوبی شورشیان قفقاز را به نادر دادند ، با شنیدن پیروزی های سپاه ایران تا دو سه روز از عکس العمل های تند نادر کاست ولی پس از چند روز دوباره دیو سوء ظن و بدگمانی در وجودش رخنه کرد و همان نادر چند روز پیش گردید گالوشکین که در برخوردهای چند سال پیش با نادر شیفته اخلاق نادر بود این بار با مردی روبرو شده بود که دارای تندخوئی تحمل ناپذیری بود ، وی در نامه ای که برای ملکه روسیه فرستاد اینگونه نوشت @doostdaranvelayat https://eitaa.com/doostdaranvelayat