هدایت شده از نسیم قزوین
▪️مراسم تشییع زائرالحسین(ع) کربلایی حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا نوروزی در روز پنجشنبه ۱۶ مرداد از ساعت ۱۵:۳۰ از امام زاده حسین (ع) قزوین به سمت بهشت رضوی برگزار می گردد.
▫️ضما مراسم شام غریبان همان روز از ساعت ۱۸ الی ۱۹ در مسجد کریم اهل بیت (ع) و مراسم سومین روز درگذشت در روز شنبه ۱۸ مرداد از ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸ در مسجد کریم اهلبیت (ع) قزوین واقع در بلوار باهنر کوی دادگستری قزوین برگزار می گردد
✨ #نسیم_قزوین @Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
🔺گزارش تصویری ۱
مراسم نکوداشت روز خبرنگار
📸 عکس: شهرام سیاهکالی مرادی
پنجشنبه | ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
✨ #نسیم_قزوین @Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
🔺گزارش تصویری۲
مراسم نکوداشت روز خبرنگار
📸 عکس: شهرام سیاهکالی مرادی
پنجشنبه | ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
✨ #نسیم_قزوین @Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
🔺گزارش تصویری ۳
مراسم نکوداشت روز خبرنگار
📸 عکس: شهرام سیاهکالی مرادی
پنجشنبه | ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
✨ #نسیم_قزوین @Nasimqazvin
◾️ فلسفه پیاده روی #اربعین و زیارت حرم مطهر امام حسین (ع) در کربلا چیست؟
▫️جابر بن عبدالله انصاری، اولین زائر امام حسین علیهالسلام درکربلا
✍ #حسن_رجبی
➖ پیادهروی و زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) در روز اربعین ریشه تاریخی دارد چرا که جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی در بیستم صفر سال ۶۱ هجری قمری با پای پیاده از مدینه حرکت کردند و در صبح اولین اربعینی که از شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) میگذشت، به کربلا رسیدند و طبق آنچه که در منابع شیعه معتبر مشهود است در روز اربعین حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد همراه با هشتاد و چهار نفر نیز وارد کربلا شدند و پس از گفتگو با جابر عبدالله انصاری، قبر مطهر امام حسین(ع) را زیارت کردند و از آنجا زیارت اربعین آغاز شد.
◾️ درباره منشا و خاستگاه اربعین حسینی دو نقل معتبر وجود دارد:
➖نخست در روایات و نقل های بسیار آمده، اربعین روزی است که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند. البته دربرخی ازمنابع هم آمده است که اربعین روزی است که کاروان اسرای کربلا به خاک کربلا و بر مزار شهدای کربلا رسیدند و ناله و عزاداری سر دادند.
➖در این میان سید بن طاوس در «لهوف»، اربعین را روز بازگشت اسرا از شام به کربلا ذکر کرده است.
➖شیخ مفید هم در «مسار الشیعه» آورده است: «روز اربعین، روزی است که اهل بیت امام، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت امام حسین (ع) وارد کربلا شد».
➖همچنین در بعضی از منابع آمده اهل بیت علیهمالسلام، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری را دیدند که با تنی چند از بنی هاشم و خاندان پیامبر برای زیارت حسین علیهالسلام آمده بودند،هم زمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زاری کردند و بر صورت خودسیلی زده و نالههای جانسوز سر دادند و زنان روستاهای مجاور نیز به آنان پیوستند، زینب علیهاالسلام درمیان جمع زنان آمد و گریبان چاک زد و با صوتی حزین که دلها را جریحهدار میکردمیگفت: «وا اخاه! واحسیناه! واحبیب رسولالله و ابن مکة و منی!و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضی! آه ثم آه!» پس بیهوش شد
---
▪️اما به تعبیر دوم اربعین روزی است که، طبق روایات و نقل قول های معتبر،جابر بن عبدالله انصاری نخستین فردی بود که قبرحضرت حسین(ع) و یارانش را زیارت کرد.به عبارتی نخستین زیارت امام حسین در روز اربعین، ازسوی جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است.
◾️ جابر بن عبدالله انصاری، اولین زائر امام حسین علیهالسلام درکربلا
➖چند روز پس از رسیدن خبرشهادت امام، جابر انصاری با پای پیاده بارِ سفر به سوی کربلا بست. پیری و دوری راه و سبعیت سفّاکانی چون یزید و ابن زیاد، مانع او از این سفر نشد.
➖«عطیه عوفی» شاگردش او را دراین سفر همراهی میکرد. شیخ طوسی جابر را اولین زائر امام حسین علیهالسلام دانسته و روز ورود او را به کربلا، بیستم صفر همان سال دانسته است.
➖عطیه عوفی میگوید: با جابر بن عبدالله به عزم زیارت قبر حسین علیهالسلام بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم،جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردایی همانند شخص محرم بر تن کرد و همیانی را گشود که در آن بوی خوش بود وخود را معطر کرد و هر گامی که بر میداشت ذکر خدا میگفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! (جابر بن انصاری نابینا بود) چون چنین کردم، بر روی قبر از هوش رفت. من آب بر روی جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» وبعد اضافه کرد: چه تمنای جواب داری که حسین(ع) در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدایی افتاده است! و گفت: «من گواهی میدهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین هستی، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و عبایی، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانی...
➖سید بن طاووس، داستان زیارت جابر و عطیه از کربلا را نقل کرده و زیارتنامه ای را که جابر با آن، امام وشهدا را زیارت کرده، آورده است. جابر پس از زیارت،روی قبر خم شد وصورت خود را به قبر مالید و چهار رکعت نماز خواندو آنگاه به زیارت قبر علی اکبر رفت و آن حضرت را نیز زیارت کرد و برقبر او بوسه زد و دو رکعت نماز گزارد.سپس به زیارت بقیّه شهدا رفت وبا کلماتی عمیق زیارتنامه خواند.در پایان به زیارت حضرت ابوالفضل علیهالسلام رفت و با جملاتی زیبا آن حضرت را زیارت کرد و دو رکعت نماز گزارد.
➖ شاید از همین روست که از آن به بعد، زیارت حرم مطهر امام حسین (ع) پیاده روی در #اربعین تاکید شده است. تا جایی که در روایت معتبر از امام حسن عسگری(ع) درمیان پنج نشانه مومن، خواندن و زیارت اربعین حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)ذکر و ازعلائم شیعه بودن شمرده شده است.
▫️کانال #نسیم_قزوین پرمخاطب ترین کانال استان قزوین👇
🆔 https://eitaa.com/nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
▪️اولین سالگرد ارتحال حضرت حجت الاسلام حاج سید ضیاء حسینی امامجمعه فقید الموت دوشنبه ۲۷ مرداد از ساعت ۱۷ الی ۱۸:۳۰ درحسنیه امام زاده حسین (ع) قزوین برگزار می شود
✨ #نسیم_قزوین @Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
3.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗جهت عضویت در کانال #نسیم_قزوین پرمخاطب ترین کانال استان قزوین عدد ۲ را به شماره ۳۰۰۰۱۱۷۷۳۵ پیامک کنید
✨و یا برای پیوستن به کانال #نسیم_قزوین روی لینک زیر کلیک کنید
https://eitaa.com/Nasimqazvin
💥با نسیم قزوین در لحظه با خبر شوید
هدایت شده از نسیم قزوین
بسماللهالرحمنالرحیم
📚 روایتهای منتخب کتاب «پاسیاد پسر خاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلیاکبر ابوترابی فرد
قسمت اول/ اقامه عزا برای شهدای فیضیه در برابر گارد شاه!
حضرت امام وقتی از جریان حمله به فیضیه با خبر شدند اصرار داشتند تشریف بیاورند فیضیه در حالی که هیچ مناسب نبود ظاهراً روز هفتم فیضیه بود کسی نمیتوانست مجلس بگیرد. ساعت ۱۰ صبح دیدم حضرت امام با جمعی در حدود صد نفر به سمت حرم مطهر تشریف میبرند تعجب کردیم. رفتیم داخل جمع از افراد سؤال کردیم که آقا کجا تشریف می برند؟ گفتند: آقا فرموده اند که امروز میخواهم بروم فیضیه اقامه عزا بکنم. این در شرایطی بود که فیضیه را بسته بودند و بیش از پانصد نیروی مسلح از گارد به حال آماده باش ایستاده بودند که کسی نزدیک نشود و به کسی اجازه عبور نمی دادند. ولی امام فرموده بودند که به هر قیمتی شده امروز باید بروم سر مزار شهدای فیضیه اقامه عزا کنم.
دیدم احتمال سلامت برگشتن این جمع نیست اما خودم نیز به آنها پیوستم. چندین برابر این جمعیت گارد جلوی فیضیه مستقر شده بود ولی حضرت امام با آن اراده قوی و خلل ناپذیر به سمت فیضیه حرکت می فرمودند وقتی به صد متری نیروها رسیدیم همه آنها گارد گرفتند. حدود پنجاه متری که رسیدیم گلنگدنها را کشیدند. شاید به سی متری که رسیدیم به فرمان فرمانده شان نیروهای خط مقدم و خط دوم به زانو نشستند و نشانه روی کردند. کافی بود فرمان آتش داده میشد تا یک نفر از این جمع و حضرت امام زنده نمی ماندند ولی حضرت امام هیچ اعتنایی به این صحنه نکردند. با همان اطمینان خاطر و آرامش که ابتدا به سمت فیضیه پیش میرفتند به راه خود ادامه دادند. تقریباً به فاصله کمتر از هشت متری رسیده بودیم که فرماندهی به نیروها دستور داد تیراندازی نکنند و راهرو باز کنند.
حضرت امام و جمعیت از وسط نیروها به سمت در فیضیه حرکت کردند نیروها در دو طرف ایستادند و راه باز کردند تا رسیدیم به در فیضیه؛ اما بسته بود. آقا اشاره فرمودند به دیوار. یعنی چرا کسی نمیرود بالا در را باز کند. همین که اشاره فرمودند دو سه نفر پاهاشان را گذاشتند روی شانه چند نفر و از دیوار رفتند بالا و وارد فیضیه شدند و در را از پشت باز کردند. جمعیت وارد فیضیه شدند. اولین مرتبه ای بود که یقین کردیم میشود در مقابل اینها ایستاد.
🔹گفتنی است بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی «آزادگان ایران» روز ۷ شهریور ۱۴۰۴ در قزوین برگزار میشود و در این مراسم تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب #پاسیاد_پسر_خاک روایت زندگی و مبارزات #شهید_سید_علی_اکبر_ابوترابی_فرد برای نخستینبار منتشر خواهد شد.
▫️کانال #نسیم_قزوین
https://eitaa.com/Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
بسماللهالرحمنالرحیم
📚 روایتهای منتخب کتاب «پاسیاد پسر خاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلیاکبر ابوترابی فرد
🔸قسمت سوم - بازداشت در مرز خسروی با چمدان پر از اعلامیه
شناختی که حاج آقا مصطفی خمینی از ابوترابی داشت سبب شد مأموریتی سنگین بر عهده او گذارد. سال ۱۳۴۹ سید علی اکبر توسط حاج آقا مصطفی به حجت الاسلام دعایی معرفی شد تا پیام امام خمینی را به ایران برساند و او این مأموریت را با تمام خطرات احتمالی بر عهده گرفت. حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور و دوستانش دو چمدان تهیه کردند و پس از پاره کردن آستری چمدانها و جاسازی اعلامیه ها در آنها، یک چمدان را به ابوترابی سپردند. ابوترابی در مرداد ۱۳۴۹ به همراه همسر و فرزند یکسال و نیمه اش و چمدان جاسازی شده راهی ایران شد اما چند روز قبل از ورود او به مرز خسروی، رابطی که قرار بود تعداد دیگری از این اعلامیهها را با چمدان دیگر منتقل کند، دستگیر شده بود، ساواک در مرز منتظر چمدان دوم بودند و ابوترابی را دستگیر کردند.
🔸 قسمت چهارم- وقتی پلیس جلوی ماشین ابوترابی و اندرزگو را گرفت
یک وقت در خیابان ری با اندرزگو سوار ماشین بودیم معمولاً وقتی که ایشان در ماشین بود من لباس روحانیت را در می آوردم. به محض اینکه حرکت کردیم یک ماشین کلانتری و مأمورین گشتی کمیته مشترک ضد خراب کاری پیچید جلوی ماشین ما و راه را بست. یک نفر مأمور پیاده شد آمد طرف من که راننده بودم. شیشه باز بود، دستش را آورد پشت گردن مرا محکم گرفت. هر کس به جای اندرزگو بود از آن طرف فرار میکرد. من (هم) به دام پلیس میافتادم. همین طور که پلیس پشت گردن مرا گرفته بود ایشان به چشم من زل زده بود توی چشمهای من نگاه میکرد که ببیند تغییر قیافه میدهم و حالتم عوض میشود یا نه؟ با کمال آرامش سرجایش نشسته بود بدون اینکه دستپاچه بشود یا به پلیس التماس کند. هیچ نگفت. مثل اینکه هیچ ندیده است. پلیس یک مرتبه نگاهش افتاد به عمامه و عبای من که روی صندلی عقب بود، خیال کرد اشتباه کرده است به من گفت آقا خیلی معذرت میخواهم می بخشید. اشتباه کردم. من هم به آنها گفتم شما وظیفه تان را انجام دادید ما از شما تشکر میکنیم. پلیس رفت و ما حرکت کردیم. من دائم در تعجب این بودم که چرا اندرزگو از ماشین پیاده نشد و فرار نکرد. اگر فرار میکرد من گله ای نداشتم حتی خوشحال میشدم برای اینکه یا من فدای ایشان میشدم و یا نمی شدم بر فرض هم که فدای ایشان میشدم هیچ مسئله ای نبود و اگر هم نمیشدم خوب من جان به سلامت برده بودم ولی اگر ایشان گیر می افتاد هر دوی ما از بین می رفتیم و این برای من خیلی سخت بود. رفتم به فکر که چه شد فرار نکرد؟ و این چه روحیه و قدرتی است که او دارد؟ بعد که رد شدیم گفت: من در آن حالت متوسل به امام زمان (عج) شده بودم.
🔹گفتنی است بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی «آزادگان ایران» روز ۷ شهریور ۱۴۰۴ در قزوین برگزار میشود و در این مراسم تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب #پاسیاد_پسر_خاک روایت زندگی و مبارزات #شهید_سید_علی_اکبر_ابوترابی_فرد برای نخستینبار منتشر خواهد شد.
▫️کانال #نسیم_قزوین
https://eitaa.com/Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
بسماللهالرحمنالرحیم
📚 روایتهای منتخب کتاب «پاسیاد پسر خاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلیاکبر ابوترابی فرد
🔹قسمت پنجم- حضور در میدان ژاله
سید علی اکبر ابوترایی در حادثه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله (شهدا) تهران حاضر بود. او در این درگیری نابرابر برای اینکه از تیررس گلوله مأموران در امان بماند خود را درون جویهای فاضلاب خیابان شهباز (۱۷ شهریور) انداخت. تا غروب آن روز به اتفاق یکی از آشنایانش - که در آن درگیری او را یافته بود . در ماجرا حاضر و به آسیب دیدگان کمک میرساند غروب آن روز خود را به خانه پدر همسرش در همان اطراف رساند و پس از تعویض لباس آغشته به خونش به اتفاق همسر و ۳ فرزندش با اتوبوس راهی مشهد شدند تا نکند به واسطه دورانی که با شهید اندرزگو فعالیت می کرده مورد شناسایی قرار گرفته باشد.
🔸قست ششم - کسی که ۱۲ بهمن رفت زیر چرخ ماشین
روزی که امام (ره) به میهن بازگشتند، از فرودگاه تا بهشت زهرا ۱۰ متر جاده خالی نبود. بنده با ماشینهای کارخانه برق بودم. تا بهشت زهرا پشت ماشین امام بودیم. در خیابان شهید رجایی یک ماشین مدت کمی جلوی ماشین ما قرار گرفت یعنی پشت ماشین امام؛ دیدم یک نفر پرید روی ماشین امام و آمد دست دراز کند ولی از شدت شور و شادی افتاد زمین و رفت زیر چرخ ماشینِ جلوی ما و ماشین از روی کمر او رد شد. ما این را با چشم دیدیم. گفتم من را پیاده کنید، جان یک انسان در خطر است، ممکن است ایشان فلج بشود. تا آمدم پیاده بشوم دیدم آن شخص بلند شد و شعار داد و دوید! هر چه صدا کردیم دیدیم شعار می دهد و میدود!
🔹قسمت هفتم - مانع دعوای قبیلهای
ابوترابی در کمیته انقلاب قزوین مسئولیت داشت. او حتی گاهی اختلافات شخصی و طایفهای روستاهای قزوین را برطرف میکرد. در یکی از این درگیریها که روستاییان با اسلحه های گرم و سرد مقابل یکدیگر سنگر گرفته بودند، ابوترابی عبا به سر کشید و در میانه کارزار ایستاد تا اتفاق نامیمون و جبران ناپذیری نیفتد.
🔸قسمت هشتم - دو زانو، بعد از نماز مسجد، گوش به حرف مردم
در آن ایام سید علی اکبر ابوترابی در مقام رئیس شورای شهر و بر حسب سنت روحانیان، پس از نماز جماعت مسجد النبی قزوین ساعتها بر دو کنده زانو می نشست و به حرفها و درد دلهای مردم گوش می داد و دست به قلم میشد و توصیه نامه یا درخواستی برای انجام کارهای مردم مینوشت. عادتی که تا آخرین روزهای زندگی از آن غافل نماند. او این منش رفتاری را میپسندید و کمتر کسی او را پشت میز ریاست دیده بود.
🔹قسمت نهم - فراری از پشتمیزنشینی
حاج آقا رئیس شورای شهر بود و یک روز ندیدیم که ایشان پشت میز بنشیند. یک روز تمام نیروها را در اتاق شورای شهر جمع کردیم تا تمام صندلیها را اشغال کنند تا وقتی حاج آقا ابوترابی تشریف آورد پشت میز بنشیند. وقتی حاج آقا آمد همه بلند شدند، سلام کردند و بر جای خود نشستند و فقط یک صندلی، آن هم پشت میز خالی ماند که جای ایشان بود؛ اما ایشان صندلی را از پشت میز به کنار در ورودی آورد و آنجا نشست.
🔸قسمت دهم - آشنایی با شهید چمران
آشنایی ابوترابی با دکتر چمران به سالها پیش از پیروزی انقلاب میرسد. زمانی که سید علی اندرزگو برای آموزش و تهیه اسلحه راهی لبنان شده بود. ابوترابی نقل کرده است: سید علی اندرزگو یکی از بهترین خاطرات سفر لبنان را ملاقات و آشنایی با شهید چمران میدانست. همواره از ایشان به خوبی و با دنیایی عظمت یاد میکرد. با تعریف و تمجید از سردار شهید دکتر چمران ما را در غیاب دکتر، مرید و علاقه مند این مرد خدا کرده بود. جداً به بلندی روح و ایمان و اخلاص دکتر عشق می ورزیدیم.
بعد از درگیریهای کردستان و نقش عظیمی که دکتر چمران در نجات پاوه داشت ایشان را به قزوین دعوت کردیم تا در جلسهای که در مسجدالنبی داشتیم با ایشان بیشتر آشنا شویم. آن جلسه که ایشان به همراه شهید سرلشکر ولی الله فلاحی آمده بود بسیار پرخاطره و جالب بود. از همان وقت بود که عده ای از برادران قزوینی تصمیم گرفتند در گروه نظامی ایشان شرکت کنند.
🔹گفتنی است بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی «آزادگان ایران» روز ۷ شهریور ۱۴۰۴ در مسجد جامع عتیق قزوین برگزار میشود و در این مراسم تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب #پاسیاد_پسر_خاک روایت زندگی و مبارزات #شهید_سید_علی_اکبر_ابوترابی_فرد برای نخستینبار منتشر خواهد شد.
▫️کانال #نسیم_قزوین
https://eitaa.com/Nasimqazvin
هدایت شده از نسیم قزوین
بسماللهالرحمنالرحیم
📚 روایتهای منتخب کتاب «پاسیاد پسر خاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلیاکبر ابوترابی فرد
🔹قسمت یازدهم - تعیین پاسهای نگهبانی شب به روش ابوترابی
خاکریز ما با روستای دب حردان حدود دو سه کیلومتر فاصله داشت. آن شب بعد از اینکه برای خودمان سنگر کندیم اخوی (ابوترابی) آمد و پاسهای نگهبانی را مشخص کرد. پاسها از ۱۲ شب شروع میشد. من پاس اول بودم، خودش هم پاس دوم. به من گفت: ساعت ۲ بیا و مرا بیدار کن. بعد از اینکه پاس ایشان شروع شد دیگر کسی را تا صبح بیدار نکرد و یکسره نگهبانی داد تا بچه ها استراحت بیشتری بکنند.
🔸قسمت دوازدهم - شناسایی ناممکن روستای دب حردان
محمدحسن ابوترابی: خاکریز ما با روستای دب حردان شاید حدود دو سه کیلومتر فاصله داشت و دیده بان ارتش هم در همین خاکریز بود. اخوی تصمیم داشت برای شناسایی به روستا برود. فردای آن روز تصمیم را به فرماندهان گفت. اما آنها مخالفت کردند و گفتند یک سرباز چند متر از این خاکریز آن طرف تر نرفته بود که عراقیها با تیر مستقیم او را زدند. ما نتوانستیم جنازه او را به این طرف بیاوریم و از تاریکی شب استفاده کردیم. اما اخوی مصمم گفت ما فردا ظهر میرویم و شما در جریان باشید.
فردای آن روز حرکت کردیم هنوز از خاکریز بیست سی متر آن طرف تر نرفته بودیم که یک دفعه رگبار مستقیم عراقیها شروع شد توپخانه شان چپ و راست میزد. اخوی گفتند برگردیم. دوباره فردا شب، با اخوی این مسیر را رفتیم. دوده آوردند که خودمان را استتار کنیم/ منور عراقیها هم بالای سرمان قرار داشت به نزدیک روستا رسیدیم. اما چون شهید چمران آب کرخه را وارد منطقه کرده بود تا جلوی پیش روی عراقیها را بگیرد، آن شب ما دیدیم امکان اینکه وارد روستا شویم وجود ندارد. پس مجدد برگشتیم. همان شب من اخوی و یکی از برادران دیگر به اهواز بازگشتیم چند تیوپ لاستیک آوردیم. همان شب گروه برای بار دوم حرکت کرد به سمت روستا دب حردان. هر چه جلوتر می رفتیم حاج آقا یکی یکی بچه ها را برای تأمین در جایی مستقر میکرد تا به آب رسیدیم. آنجا حاجی دو رکعت نماز خواند. تیوپ را داخل آب انداخت و رفت. هوا کم کم داشت روشن میشد که اخوی فوری گفت دیده بان ارتش به روستا بیاید. چون این روستا شناسایی نشده بود روز نمیشد به آنجا رفت اما آن روز روستا شناسایی شد. دیده بان هم با گراهای دقیقی که از داخل روستا میداد باعث شد که با اجرای آتش صحیح توپخانه تلفات سنگینی به آنها وارد شود و آنها به سمت پادگان حمید عقب نشینی نمایند.
🔹قسمت سیزدهم- فرشتهها تمام دارایی پیرمرد عرب را آوردند
علیاکبر ابوترابی: بعد از آزادسازی روستای دب حردان، شروع به گشت در روستا کردیم تا به تغییر و تحولاتی که عراقیها انجام دادهاند پی ببریم. در بازرسی از منازل اشیاء قیمتی و فرشها را جمع کرده در کناری میگذاشتیم تا خراب نشود. در حین جست و جو مبلغ ۹۰ هزار تومان در منزل شخصی به نام حاج سلمان حردانی پیدا کردیم. آن پول را به عقب آوردیم. از طریق مدارک موجود شروع به جست و جو کردم تا محل سکونت خانواده حاج سلمان را پیدا کنم.
بعد از تلاش مستمر موفق شدم خانواده ایشان را بیابم به همراه چند نفر از برادران به منزل ایشان در یکی از روستاهای اهواز رفتیم. حاج سلمان که پیرمردی کهنسال بود نمیتوانست به راحتی فارسی صحبت کند. وقتی به ایشان گفتم: مقداری پول از روستای حردان نزد من است، آن پیرمرد دستها را به سوی آسمان بالا برد و شروع کرد به گریه کردن و شکرگزاری خداوند. مادر ایشان که حدود ۱۱۰ سال سن داشت خود را روی زمین به جلو کشاند و به صورت تضرع آمیز و ملتمسانه از ما خواست که به داخل منزل برویم و شام نزد آنها باشیم. پیرمرد حردانی که ۹۰ سال سن داشت برایمان تعریف کرد با شنیدن خبر پیش روی عراق تمام گوسفندانمان را به شهر آوردیم و فروختیم. این ۹۰ هزار تومان همه دارایی ما بود. حالا فکر میکنیم فرشتههای خداوند آن را برای ما آورده اند.
🔹گفتنی است بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی «آزادگان ایران» روز ۷ شهریور ۱۴۰۴ در مسجد جامع عتیق قزوین برگزار میشود و در این مراسم تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب #پاسیاد_پسر_خاک روایت زندگی و مبارزات #شهید_سید_علی_اکبر_ابوترابی_فرد برای نخستینبار منتشر خواهد شد.
▫️کانال #نسیم_قزوین
https://eitaa.com/Nasimqazvin