eitaa logo
دوستی با خدا
30.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
5هزار ویدیو
101 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/BB7a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍁 🍁🌼 🌼 ✔️ابوسعید را گفتند: كسی را می‌شناسیم كه مقام او آن چنان است كه بر روی آب راه می‌رود. ✔️شیخ گفت: كار دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند كه بر روی آب پا می‌نهند و راه می‌روند. ✔️گفتند: فلان كس در هوا می‌پرد. گفت: مگسی نیز در هوا بپرد. ✔️گفتند: فلان كس در یك لحظه، از شهری به شهری می‌رود. گفت: شیطان نیز در یك دم، از شرق عالم به مغرب آن می‌رود. این چنین چیزها، چندان مهم و قیمتی نیست. ✅مرد آن باشد كه در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آمیزد و " یك لحظه از خدای غافل نباشد ". 🌼 🍁🌼 🌼🍁 🌋 @doostibakhoda
💥مرد گناهکاری که آمرزیده شد. 🔶 در اطراف بصره مردی فوت کرد و چون بسیار آلوده به معصیت بود کسی برای حمل و تشییع جنازه او حاضر نگشت. 🔷 زنش چند نفر را به عنوان مزدور گرفت و جنازه او را تا محل نماز بردند ولی کسی بر او نماز نخواند. بدن او را برای دفن به خارج از شهر بردند. 💠 در آن نواحی زاهدی بود بسیار مشهور که همه به صدق و صفا و پاکدلی او اعتقاد داشتند. زاهد را دیدند که منتظر جنازه است. 🌾 همین که بر زمین گذاشتند زاهد پیش آمد و گفت آماده نماز شوید و خودش نماز خواند. 🔶 طولی نکشید که این خبر به شهر رسید و مردم دسته دسته برای اطلاع از جریان و اعتقادی که به آن زاهد داشتند از جهت نیل به ثواب می آمدند و نماز بر جنازه میخواندند و همه از این پیش آمد در شگفت بودند. ❓بالاخره از زاهد پرسیدند که: چگونه شما اطلاع از آمدن این جنازه پیدا کردید؟ 💠 گفت: در خواب دیدم به من گفتند برو در فلان محل بایست جنازه ای می آورند که فقط یک زن همراه اوست بر او نماز بخوان که آمرزیده شده. ❔زاهد از زن پرسید شوهر تو چه عملی میکرد که سبب آمرزش او شد؟ 🍷زن گفت: شبانه روز او به آلودگی و شرب خمر میگذشت. 💠 پرسید آیا عمل خوبی هم داشت؟ 🔶 زن جواب داد آری سه کار خوب نیز انجام می داد: 1️⃣ هر وقت شب که از مستی به خود می آمد گریه میکرد و میگفت خدایا کدام گوشه جهنم مرا جای خواهی داد؟ 2️⃣ صبح که میشد لباس خود را تجدید مینمود و غسل میکرد و وضو میگرفت نماز میخواند. 3️⃣ هیچگاه خانه او خالی از دو یا سه یتیم نبود آنقدر که به یتیمان مهربانی و شفقت میکرد به اطفال خود نمیکرد. ✅ آری توجه به زیردستان آثار بخصوصی دارد. یکی از آنها فریادرسی خداوند و آمرزش اوست در هنگام بیچارگی ما. 📔 کشکول شیخ بهائی 🌋 @doostibakhoda
🔰مستجاب الدعوه 🔷 آیت الله سید عباس کاشانی نقل می کنند: بله، یکی از علمای آن زمان بود که در فقه و اصول، دویست و پنجاه تا سیصد نفر پای درسش می نشستند. 🔶 خانم این آقا مریض شدند و روز به روز حالشان بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که خانم از دنیا برود و آن اقا سراسیمه می آید پیش آقای قاضی. من این جریان را خودم بودم.تا نشست، 💠 آقا فرمودند: خانم چطور است؟ 🔶 گریه کرد و گفت: آقا داره از دستم می ره. اگر امروز ایشان بمیرند فردا هم من می میرم. این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. ⚪️ آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که در صورت کسی نگاه نمی کردند. و همینطور که سرشان پایین بود تند تند دعا می خواندند و چشمشان هم بسته بود. من این ها را به چشم خودم دیدم. 💠 بعد دستشان را بلند کردند و چشمشان را پاک کردند و سپس گفتند: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می دانست هر چه بگوید حق است. 🔶 می رود به خانه شان و بعد میبیند خانمش که او را صبح به سمت قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمیزد، حالا خوب و سر حال است. 🔷 و خانم به آقا می گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، آن آقا احوال مرا پرسید شما گفتید آقا دعا کن و ایشان هم دعا کردند. 🕊 من همان موقع از دنیا رفته بودم چند دقیقه ای بود که قالب تهی کرده بودم. من را بردند تا آسمان چهارم رسیدم و آن جا صدایی شنیدم که فلانی با احترام در خواست تمدید حیات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند. 💎 این حکایت به خوبی گویای مقام و منزلت آقای قاضی در پیشگاه خداوند متعال می باشد. 🌋 @doostibakhoda
🔰 شکر 💠 شیخ عباس قمی(ره) در کتاب سیر المنازل، مقامات العلیه داستانی نقل می کند: 🏔 عابدی بود که در کوه های لبنان عبادت می کرد و هر شب از عالم غیب برای او افطاری آماد می شد 💢 تا اینکه شبی برای او افطاری نیامد و این شخص عابد از کوه پایین آمد و در خانه "گبری" رفت و در آن جا هم سگی زندگی می کرد؛ 🍞 عابد از "گبر" تقاضای نان نمود و آن گبر کافر سه قرص نان به او داد، سگ به دنبال عابد آمد و عابد یکی از سه قرص نان را به او داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و ناچار قرص دوم نان را هم به سگ داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و بالاخره عابد عصبانی و شد و گفت: تو چقدر بی حیا هستی؟! من از صاحب تو سه قرص نان گرفته ام و دو تای آن را به تو داده ام ولی باز هم تو مرا رها نمی کنی؟! 🐕سگ بصدا درآمد و گفت: تو بی حیا هستی، من سالها بر در خانه این گبر بوده ام و خیلی وقت ها به من غذا نداد ولی با وجود این او را رها نکردم ولی تو یک شب بی غذا ماندی از پای کوه آمدی در خانه گبر؟! ‎‎‌‌‎‎‌🌋 @doostibakhoda