#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 نزدیک نماز بود. من و خانمم باید یک مسیر طولانی را برای اینکه به موقع به نماز اول وقت برسیم طی می کردیم. برای اینکه نماز اول وقتمان فوت نشود، ماشینی گرفتیم. چون مسیر طولانی بود کرایه مسیر نیز بالا بود. قبل از رسیدن به مقصد بودیم که مصادف شد با وقت اذان.
من در همان ماشین شروع به اذان گفتن کردم. اذان که تمام شد به مسجد مورد نظر رسیدیم. راننده تاکسی آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعد از اتمام اذان، به من گفت: «آقا شما یک صحنهای را برای من ایجاد کردید که تا عمر دارم فراموش نمیکنم». وقتی هم خواستیم کرایه را حساب کنیم تحت هیچ شرایطی از ما پولی نگرفت و با تأکید گفت: «برادر! شما این سوویچ ماشین را بگیرید و بروید کارتان را انجام دهید. بعد من میام همین جا از شما ماشین را میگیرم» که البته ما نپذیرفتیم.
#اذان
#اذان_میگویم
🕋 @doostibakhoda