eitaa logo
دوستی با خدا
30.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
5هزار ویدیو
101 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/BB7a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴#خاطرات_شهدا | #سیره_شهدا 🌷از تهران تا سوریه برای دوستانش فرازهایی از خطبه جهاد نهج البلاغه را می‌خواند. قرآن تلاوت می‌کرد، گاهی ذکر می‌گفت، شعر و مداحی زمزمه می‌کرد: سائل بی دست و پایم آقا پناهم می‌‌دهی... شهید گمنام سلام... 🔅🌷خیلی شوخ طبع بود. بعضی از حرف‌های جدی را هم به شوخی می‌زد. نشاط مجلس بود طوری که وقتی نبود جای خالی‌اش حس می‌شد. شوخی‌هایش هم حساب شده بود. برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و شجاع بود. جایی رد پایی از افراطی‌گری مذهبی دیده، و تمام قد کمر به روشن‌گری بسته بود. در دفاع از ولایت فقیه حتی از آبرویش مایه گذاشت. 🌷شبی به شدت تهدیدش کردند، رفقای محسن نگران بودند مبادا آسیبی ببیند، توصیه کردند تنها رفت وآمد نکند ولی در جواب با همان لحن همیشگی گفته بود: «آدم یک بار بیشتر نمی‌میرد، من تا خدا را دارم از کسی ترسی ندارم» و با شجاعت، تنها در مسیر تردد کرد. #شهید_مدافع_حرم_محسن_حیدری ‎‎‌‌‎‎‌🌋 @doostibakhoda
✨﷽ا✨ 🌺 🙂🙂 🌟 همسر سردار شهید حسن باقری می گوید وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روز ها گرسنگی کشیده بود،جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود،اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت در چند روزی که من نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرف هایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست. من واقعا احساس خوشبختی می کردم. شهید حسن باقری یاد شهدا با صلوات🌷 _ _ _ _ _ _ _ _ _ 🌋 @doostibakhoda
✨﷽ا✨ ✍️ 🙂 🙂 🌟 تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت:«نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام.به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگیرفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است. 📚 منبع : تبیان همسر شهید عباس کریمی 🌋 @doostibakhoda
✨﷽ا✨ ✍️ 🙂 🙂 🌟حاج مرتضی بسیار مهربان بود. در کار خود بسیار جدی بود و پشتکار داشت. زمانی هم که بچه دار شده بودیم در نگهداری بچه ها و بازی با بچه ها بسیار به من کمک می کرد. گاهی من استراحت می کردم و خودش به تنهایی دوقلوها را نگه می داشت و آنها را می خواباند. 🌟در کارهای خانه بسیار کمک می کرد. و هیچوقت دست خالی به خانه نمی آمد . ایشان بسیار زحمتکش بود و همیشه در حال خدمت به خانواده و خدمت به مردم بود. 🌟در جبهه های جنگ حضور فعالی داشت و چندین بار با اینکه مجروح شده بود و باید استراحت می کرد اما غیرتش اجازه نمی داد هم رزمانش در جبهه تنها بمانند بخاطر همین بلافاصله بعد از کمی بهبودی سریع به محل ماموریتش بر می گشت به ما می گفت غصه نخورید ان شاءالله با پیروزی برمی گردیم... و همین طور هم شد💔 ✍️ شهید مرتضی ترابی به روایت همسر 🌋 @doostibakhoda
😇 🍃همیشه ‌نمازش‌ اول‌ وقت‌ بود. در جبهه چفیه‌ را‌ پـهن‌ میکرد‌ و‌ مشغول‌ نماز‌ میشد. استعداد‌ و‌ ضریب‌ هوشی‌ بالای‌ بابک باعث‌ متمایز شدنش‌ نسبت‌ به‌ سایر نیروها‌ در‌ دوره‌ آموزشی شده‌ بود‌ و‌ در انتهای دوره‌ آموزشی به‌ عنوان‌ سرگروه‌ تیم‌ اول تخصص‌ خودشان‌ انتخاب‌شد. 🍃بابک‌ از‌ نیروهای‌ فعال‌ بسیج‌ بود. دوران سربازی‌ اش‌ را در منطقه‌ مرزی شمال‌ غرب گذراند. در‌ دوران‌ سربازی‌ بارها‌ در خواست‌ اعزام‌ به سوریه‌ داده‌ بود‌ اما‌ چون‌ امکان‌ اعزام سرباز‌ وجود‌ نداشت‌ درخواستش‌ رد شده‌بود... 💚 🤲 🌋 @doostibakhoda
✨﷽ا✨ ✍ 🙂🙂 🌟 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس‌ها و ظرف‌ها. همین طور که داشتم لباس می.شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که درک می‌کنی و می‌فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». ✍شهید عبدالحمیدقاضی میرسعید 🌋 @doostibakhoda
🌷 🌿یکبار میخواستم جوراب رنگی و نازک بپوشم و از خانه بیرون بیایم که ابراهیم جلو آمد و گفت: خواهر جان، سعی کن وقتی از خانه بیرون میروی، در مقابل جلب توجه نکنی! ابراهیـم خیلی در مورد با من صحبت میکرد و با لحن مهربان و بدون اینکه دستور بدهد مرا راهنمایی میکرد.. میگفت: اگر خانم ها حریم حجاب را رعایت کنند، خودشان کمتر مورد توجه و آزار افراد هوسران قرار می گیرند... (به نقل از خواهر شهید، کتاب خدای خوب ابراهیم، ص۱۳) 🌋 @doostibakhoda