*﷽*
*🟣 هدیه ای بعد ازفراق طولانی...❣*
+به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید. اگر فراموش می کرد، اولین فرصت جبران می کرد. هدیه اش را می داد و از هم تشکر میکرد. زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدتها به خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چند تا نظامی پشت در هستند. -گفتند:"منزل جناب سرهنگ شیرازی؟"
+ دلم لرزید، گفتم:" جناب سرهنگ جبهه هستند، چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟!"
-گفتند:" از طرفی ایشان پیغام داریم" و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند.
آمدم در حیاط، پاکت را در حالی که دستانم می لرزید، باز کردم. یک نامه بود با یک انگشتر عقیق.
*نوشته بود: "برای تشکر از زحمت های تو همیشه دعایت می کنم"
یک نفس راحت کشیدم، اشک امانم نداد...
|همسر مکرمه شهید علی صیاد شیرازی|
#شهیدعلیصیادشیرازی
#یادشباصلوات