زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟
@dordane_zahra_kojaee
🌹✨ده خصلت در نماز✨🌹
⚜پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله فرمود:
نماز ستون دین است و در آن ده خصلت است:
❶ زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
❷ نور و روشنی دل است؛
❸ باعث و سبب راحتی بدن است؛
❹ سبب نزول رحمت است؛
❺ چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
❻ سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
❼ سبب خشنودی پروردگار است؛
❽ بهای بهشت است؛
❾ اُنس در قبر است؛
❿ حجاب و پرده ای از آتش جهنم است.
و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپا داشت. و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد.
📚مواعظ العددیّه،ص 224
@dordane_zahra_kojaee
ادامه سوره بقره
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَىٰ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ ﴿١٦)
آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و از راه یافتگان [به سوی حق] نبودند. (۱۶)
17
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ ﴿١٧﴾
سرگذشت آنان مانند کسانی است که [در شب بسیار تاریک بیابان] آتشی افروختند [تا در پرتو آن خود را از خطر نجات دهند]، چون آتش پیرامونشان را روشن ساخت، خدا [به وسیله توفانی سهمگین] نورشان را خاموش کرد و آنان را در تاریکی هایی که مطلقاً نمی دیدند واگذاشت.(۱۷)
18
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿١٨﴾
کر و لال و کورند، به این سبب آنان [از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت] بازنمی گردند. (۱۸)
19
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾
یا [سرگذشت آنان] سرگذشتِ [دچار شدگان به] رگباری شدید از آسمان است که در آن تاریکی ها و رعد و برقی است، [آنان] انگشتانشان را از [صدایِ هولناکِ] صاعقه ها به خاطر بیم مرگ در گوش هایشان می گذارند [در حالی که راه گریزی از مرگ برای آنان نیست] و خدا به کافران احاطه [همه جانبه] دارد. (۱۹)
ادامه دارد.
@dordane_zahra_kojaee
ادامه سوره بقره
20
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢٠﴾
نزدیک است که آن برقِ [بسیار رخشنده، روشنیِ] چشم های آنان را برباید؛ زمانی که آنان را روشنی دهد، در آن روشنی راه می روند و چون محیط را بر آنان تاریک کند، می ایستند و اگر خدا میخواست [شنواییِ] گوش و [بیناییِ] چشم آنان را نابود می کرد؛ زیرا خدا بر هر کاری تواناست. (۲۰)
21
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿٢١﴾
ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده است، بپرستید تا [با پرستیدن او] پروا پیشه شوید. (۲۱)
22
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ ۖ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٢﴾
آن پروردگاری که زمین را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد و از آسمان، آبی [مانند برف و باران] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد؛ پس برای خدا شریکان و همتایانی قرار ندهید در حالی که می دانید [برای خدا در آفریدن و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد]. (۲۲)
ادامه دارد.
.@dordane_zahra_kojaee
داستانهای عبرت آموز
🔸🔸🔸قسمت دوم🔸🔸🔸
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂دوستش گفت: بله! هنوز هم همانطور در بادیه زندگی میکند و گوسفند میچراند و شتر دارد. زندگیاش با فروختن روغن حیوانی و کشک میگذرد...
از او پرسید: آیا ازدواج کرده است؟
گفت: نه... چه کسی به او زن میدهد؟ نه جا دارد و نه مکان! با خیمهی خود هر جا که رسید همانجا ساکن میشود!
پدر گفت: خوب است... دو روز دیگر به مکه خواهم آمد، ناهار پیش تو خواهم بود و میخواهم آن پسر عمو را هم ببینم.
سپس خداحافظی کرد و گوشی را گذاشت.
پدر پیش دختر آمد و گفت: «با اتوموبیل میرویم عمره، بعدش از فرودگاه جده با هواپیما به بریتانیا خواهی رفت...».
وقتی راه افتادند و به نیمهی راه مکه رسیدند پدر به شهر آن دوستش رفت و به خانوادهاش گفت: «کمی در خانهی فلانی استراحت میکنیم و ناهار میخوریم و بعد به راهمان ادامه خواهیم داد...»
زنها پیش زنها رفتند و خودش پیش مردان...
سپس با دوستش ـ همان چوپان شتر و گوسفند ـ دیدن کرد و مدتی با او سخن گفت سپس به او پیشنهاد داد با دخترش ازدواج کند!! او هم فورا پذیرفت و عقد نکاح را جاری کردند...
آنگاه پدر بیرون آمد و ساکها و وسایل دختر را داخل ماشین شوهرش گذاشت، سپس خانوادهاش را صدا زد تا بیرون بیایند... همسر و فرزندانش بیرون آمدند، و در پی آنها دختر ناز پرورده در حالی که دستانش را از گرد و خاک آن خانه پاک میکرد و از حشرات و مگس آنجا مینالید از آنجا بیرون آمد.
وقتی همراه پدر سوار ماشین شد، پدر ازوداجش را به او تبریک گفت؛ فکر کرد پدر دارد شوخی میکند،
ادامه دارد
@dordane_zahra_kojaee