eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
484 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
5 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
14.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞🎞🎞 درست لحظاتی پیش از پرواز حاج قاسم به بغداد، فاطمه مغنیه دختر شهید عماد مغنیه با ایشان تماس می‌گیرد که: "عمو کجا میری؟" شهید سلیمانی در پاسخ با تبسم می‌گوید: "من به سوی قتلگاه خود می‌روم عموجان" روایتی از لحظات آخر حیات دنیوی سردار دلها 🌹 تولید مستند «۷۲ ساعت» دو سال به‌طول انجامیده است که در آن برای اولین بار در گفت‌وگو با نزدیک‌ترین افراد ایرانی و عراقی به آن شهید، روایتی از سه روز پایانی زندگی او را روایت می‌کند. 🎬برشی از این مستند را باهم به تماشا بنشینیم. 📲 @dorehamgram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای عباس بنویسید؛ هم جوان بود، هم مؤمن، هم انقلابی 🎞 مستند ؛ روایت زندگینامه شهید دهه هفتادی که همزمان هم دانشگاه پذیرفته می‌شود و هم سپاه. بی هیچ انگیزه و هدفی !... آنقدر در هر زمینه و موضوعی سرک می‌کشد تا مسیرش را پیدا کند. به گفته دوستش، او به خودسازی می‌رسد و همین امر، راه عاقبت بخیری‌ش را رقم می‌زند. 🌹شهید مدافع حرم عباس دانشگر شهادت: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ☘️ دانلود و تماشا : 🌐 b2n.ir/tofhl 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌‌ها
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند تنها چادری دانشگاه ۵۰۰۰ نفره شیراز که ... 🎬 پرتره‌ای از زندگی دکتر طاهره لباف که از مبارزین سیاسی دوران طاغوت است زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و به دلیل همین مبارزات سیاسی دو بار از دو دانشگاه مختلف اخراج می‌شود و توسط ساواک تحت تعقیب قرار می‌گیرد اما ... ️🎭 کارگردان: سیدمصطفی موسوی‌تبار ⏰ زمان: ۳۸ دقیقه 📺 دانلود و تماشا در عماریار 🌐 ammaryar.ir/زن-بودن 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 📚 حضرت آیت‌الله بهجت (قدس‌سره): 🔸اگر بفرمایید: به آن حضرت (امام زمان عج) دسترسی نداریم؛ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم (پایبند) نیستید، و او به همین از ما راضی است! 📓 کتاب حضرت حجت(عج)، ص١٧۶ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت(ق) پیرامون حضرت ولی عصر(عج) 📖 درباره کتاب: این کتاب در چهار گلستان تقسیم شده است. در بخش ابتدایی منظومه فکری آیت الله بهجت در مورد امام تبیین شده است. در گلستان دوم که معظم کتاب به این بخش مرتبط است مشتمل بر تمام گفتارها و پرسش و پاسخ‌هایی است که ایشان در مورد امام زمان مطرح کرده‌اند. در بخش سوم شرط تشرف به ساحت امام و تجربیاتی که ایشان نقل کرده‌اند یا خود به تشرف حضرت نائل شده‌اند به شکل مفصل ذکر شده‌اند و بخش پایانی تلاش شاگردان و همراهان ایشان برای پاسخگویی به برخی سوالات و شبهات در مورد امام است که تلاش کرده‌اند براساس تعالیم و نظرات آیت الله بهجت پاسخ دهند. کتاب حاضر، حاوی عصاره‌ای از سیره و زندگانی عالمی بزرگ و عارفی پارسا و چکیده‌ای از نود سال تحصیل علم و جهاد اکبر و تثبیت اخلاص و نزول توفیق الهی است. 💎 اگر به دنبال کسب معرفت در مورد امام خود هستید و می‌خواهید از اوصاف منتظران حقیقی ایشان آگاهی یابید مطالعه این کتاب را از دست ندهید. 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
🌹عبدالله عاشق واقعی حضرت بود. در ایام فاطمیه سال ۱۳۶۵ مجروح و سریع به بیمارستان منتقل شد، در آنجا آن‌قدر ماند تا روز شهادت حضرت زهرا (س) فرا رسید و آنگاه به سوی مادر پر کشید 📘 کتاب مهرمادر؛ روایت هایی از ارادت شهدا به حضرت زهرا‌سلام‌الله‌علیها ✒کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که روایت دلدادگی و توسل شهدای ۸ سال دفاع مقدس به مادرشان را از زبان بازماندگان آنان بازگو میکند؛ 🔻خودتان را چند ساعتی میهمان شهدا کنید ؛ «مهر مادر» را در طاقچه بخوانید. taaghche.com/book/23426 📲 دورهمگرام در ایتا | بله |دیگرپیام‌رسان‌ها
📖 برشی از کتاب (روایت‌دوم) لجم گرفته؟ از اینکه خواهرم و خانواده‌مان این همه تلاش می‌کنند و نتیجه نمی‌گیرند. می‌خواهم از طبیعت انتقام بگیرم. حالا که خواهرم نمی‌تواند بچه‌دار شود، حداقل من نوه‌ها را بیشتر کنم. دور پدرم شلوغ کنم. سرش را گرم کنم که کمتر برای نازایی خواهرم غصه بخورد. ماتم برده روی صفحه بی‌بی‌چک. تازه یک خطش قرمز شده. زمینه‌ی ژنتیکی، لعنت بر تو. کور خوانده‌ای. من نه پول آی وی اف دارم. نه جانش را. کار با استادم را شروع می‌کنم و با خیال راحت به ورزشم می‌رسم. و خط دوم، صورتی کم رنگ شد. دست‌هایم می‌لرزید. تند‌‌‌تند بروشور را باز می‌کنم. صورتی کمرنگ هم یعنی مثبت؟ چشم‌هایم خط‌ها را دوتا یکی می‌بیند. تا من بیایم بروشور را بخوانم، خط دوم پر‌رنگ و پررنگ‌تر می‌شود. قلبم به جای اینکه آرام شود، تندتر می‌شود. یکی دیگر از نقاط سیاه ژنتیک‌مان، قلبِ ضعیف است. سکته نکنم. بلند می‌شود؛ چند نفس شکمی می‌روم و هوا را با صدا بیرون می‌دهم. من حالا دیگر مادر دو بچه هستم. توی ماه چهارم ناگهان دردهای عجیبی بین دنده‌هایم می‌پیچد؛ به قلب می‌زند؛ در راستای ستون فقرات پایین می‌آید و لگن را در برمی‌گیرد. احساس می‌کنم استخوان بندی بالاتنه‌ام دارد از هم می‌پاچد. از درد به خودم می‌پیچم... 📚 اگر می‌خواهید بدانید عاقبت این مادر با بچه در شکمش به کجا می رسد شما را به مطالعه کتاب دوجان دعوت می‌کنیم. ■ منتظر روایت‌های شما از خوانش این کتاب هستیم. 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
📖 برشی از کتاب (روایت‌دهم) نمی‌دانم چه سری است دانشگاه قدرت بارداری مرا زیاد می‌کند؛ بچه‌هایم بو می‌کشند و پرچالش‌ترین زمان را برای آمدن پیدا می‌کنند. آخرهای ترم سه، پروپوزالم را داده بودم که فهمیدم باردارم؛ آن هم در پایان‌نامه‌ای با داوری دکتر جواهری. چه می‌خواست بارم کند؟ دانشجوی بی‌مبالاتِ منظم. دو صفحه می‌خواندم، سه بار عق می‌زدم. وقت‌هایی که با هزار زحمت از استاد گرفته بودم، می‌خورد به سونوهای اورژانسی. توی مطب دکتر، وقت انتظار برای چک آپ ماهیانه، لپ تاپم جلوم باز بود و مقاله سرچ می‌کردم و می‌خواندم. تقویمم پر شده بود از اتفاقات ناهمگون. وقت دکتر زنان، وقت استاد راهنما، غربالگری اول، فرستادن فصل دوم برای استاد، سونوی آنومالی، صحبت با مشاور و الی آخر. نک و نال که اصلا. دانشجوهای دیگر دائما غر می‌زدند که "موضوعمان سخت است" و نمی‌دانم "منبع نیست" و چه می‌دانم " وقت کم است". من هم غر داشتم، اما نمی‌زدم که پای بارداری ام ننویسند، دست کمم نگیرند و ازم ناامید نشوند. اگر می‌دانستم با بارداری، آنقدر دانشجوی نمونه می‌شوم، از همان سال اول اقدام می‌کردم. درسی نبود که در آن چند مقاله تر و تمیز ارائه ندهم. با آن شکم برآمده جلو کلاس می‌نشستم و در بحث‌ها مشارکت فعال داشتم. به امید این که اگر بچه‌ام باز شوخیش گرفت و دقیقا سر امتحان هوس بیرون آمدن کرد، استاد ظاهرِ تو چشم و گردم را به عنوان دانشجوی با سواد به خاطر بیاورد؛ مرا مستحق آوانس بداند و یک کاری برایم بکند. صبح آخرین امتحان، دردهای خفیفی، مشکوک به درد زایمان، می‌آمدند و می‌رفتند. ساعت گرفتم، خیلی نامنظم بود. طبق سونوی آخر، هنوز چند ساعت و حتی یکی دو روز فرصت داشتم. سعی کردم جدی نگیرمشان. دو سه ساعت بعد، وقتی پا به دانشگاه گذاشتم، دردها منظم شده بود. باز خودم را زدم به آن راه. دردها هنوز قابل تحمل بودند. فکر کردم می‌روم چیزکی توی برگه امتحانی می‌نویسم و یک راست می‌روم زایشگاه. زنگ زدم به مهدی که ساک بیمارستانم را از گوشه‌ی اتاق بردارد و با ماشین پشت در دانشگاه منتظرم بماند. قبل امتحان، توی دستشویی، یک آن تمام لباس‌هام خیس شد. تصویر دانشجوی کوشایی که آنقدر تلاش کردم توی ذهن استادها جابندازم، جای خودش را داد به "همون دانشجو که کیسه آبش قبل امتحان پاره شد". درس چه کسی؟ استاد جواهری. از مخالفین صد‌‌در‌صد هرگونه کار متفرقه در دوران تحصیل.... 📚 ادامه روایت بارداری این مادر را می‌توانید در کتاب دوجان بخوانید، منتظر روایت‌های شما از خوانش این کتاب هستیم. 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگیست🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها