🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#رمان_عارفانه
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_چهاردهم
ادامه قسمت قبل
من دیده ام برخی مدعیان عرفان، وقتی نماز را به پایان می رسانند مشغول ذکر و تسبیح و... می شوند.
اما احمد آقا وقتی نماز معراج گونه اش به پایان می رسید و سفر عرفانی اش تمام می شد، همگام با نمازگزاران مسجد تکبیرها را تکرار می کرد:
الله اکبر خمینی رهبر
بعد دستانش را به نشانه دعا در مقابل صورتش قرار می داد و مانند بقیه می گفت:
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی...
بعد هم مشغول گفتن تسبیحات حضرت زهرا میشد آن هم با توجه کامل.
وقتی تعقیبات نماز به اتمام می رسید از جا بلند می شد و مشغول فعالیت های بسیج و فرهنگی میشد.
البته در میان شاگردان حضرت استاد، چنین افرادی کم نبودند که این هم از زحمات حاج آقای حق شناس بود...
به قول آن انسان وارسته: آیت الله حق شناس عرفان و سلوک را به سطح پایین جامعه منتقل کرد.
ایشان عرفان و دوستی با خدا را کوچه بازاری کرد، کم نبودند از کسبه بازار و افراد عادی که در کنار زندگی روز مره خود راه سیر و سلوک را از این انسان خدایی اموختند
•••
دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.
یعنی باهمه باش و بی همه باش.خدا شناس باش و در هر لباس باش
احمد آقا به این عبارت به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترور ها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود.
آن زمان نیروهای بسیج برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند.
در این شب ها احمد آقا نیز مثل بقیه بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی بابقیه صحبت کی کرد. میگفت. می خندیدو...
او با همه افراد حتی کوچک تر ها بسیار با ادب برخورد می کرد،اما در برخورد با غیبت کننده ملاحظه هیچ کس را نمی کرد.
حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگ تر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد.....
احمد آقا در زمینه فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت.
اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف همراه دیگر بسیجیان گشت میزد.
اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت سه نصفه شب به مسجد بر میگشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول استراحت میشدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول نماز شب میشد.
خلاصه اینکه احمد آقا یک بسیجی واقعی بود،از آن بسبجی های که حضرت امام خواسته بود با آن ها محشور شود.
از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی انها بوسه می زد.
#پایان_این_قسمت🌸🌱
هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
↬|🌿@dokhtarane_hazrate_zahra♥️|↫
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_سیزدهم ... بالاخره کارها کمی سامان گرفته و میرو
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_چهاردهم
... قرارمان این بود که عقد موقت را تا سیویک شهریور بخوانند و بعد هم برویم سر خانه و زندگیمان. فرصت هفتماههای برای مهیا کردن کلبهی کوچکِ زندگی مشترک. صبح که فاطمه را دیدم، قول و قرارهایمان را گذاشتیم:«وقتی عقد موقت رو خوندن، شما توی قسمت خانومها باش و از همونجا بله رو بگو!»
وسط زمستان گرمم شده! آینهای اگر روبرویم بود، از درستی گمانهام مطمئن میشدم که گونههایم سرخ شدهاند از خجالت! با بابا روی یکی از مبلها مینشینیم. فرو میروم توی مبل! حاجآقا دیانی، تلاش میکند که مجلس را گرم کند. صدایش را دوست دارم. حواسم را میدهم به صدایش تا بتوانم هیجان و خجالت ترکیبشدهی درونم را به دست بگیرم!
فکرم پیش فاطمه است. یعنی او دارد به چی فکر میکند؟ او هم مثل من خجالت کشیده؟ شمارش معکوس برای وصال! دفترچهای که با عشق از بازار خریده بودیم، حالا پر میشود از کلماتی که برایم عاشقانهاند؛ عقدنامه! حاجآقا دیانی، حالا دیگر فقط شوهرِ عمه نیست، وکیل من و فاطمه هم هست! شروع میکند به خواندن مقدمات! سعی میکنم ذهنم را یکجا نگه دارم که بشنوم.
-آیا وکیلم شما را به عقد موقت آقای عباس دانشگر دربیاورم؟
اسم من و فاطمه و وکالت حاجآقا و بلهی فاطمه، کنار هم! عجب مراعات نظیری! توی دل مردها هم مگر رخت میشویند؟ فاطمه از بزرگترها اجازه میگیرد و بله را میگوید اما همه مرا نگاه میکنند! شیرینی میخوریم؛ شیرینیِ وصال. حاجآقا شعر میخواند برای داماد؛ برای من. شعرهایش فقط روی کاغذ نمیمانند؛ بلندم میکنند که «بوسهای بر گل رخسار پدرزن بزنم!» به جای روی عمو -که حالا یک چین به پیشانیاش افتاده- دستش را میبوسم و مهرش، سرازیر میشود به قلبم.
شعر حاجآقا باز مرا میبرد به سوی پدر که «بوسه بر دست پدر بهر تشکر بزنم!» دست بابا را میگیرم. تصویر روزهایی که برای انارچینیِ باغ، میرفتم به کمکش تا دستهایش کمتر آزرده شوند توی ذهنم جان میگیرد. میبوسم دستهای بابا را. و کاش میشد که بگویم چقدر دوستش دارم...
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
جمعیت14مخالفین فرزندآوری.mp3
3.38M
#قسمت_چهاردهم
🚨 پاسخ به شبهات مرتبط به جمعیت و فرزندآوری در ۲۰ قسمت
⭕️ قسمت چهاردهم
🔶 ترس از سختی زایمان و دوران بارداری،یکی از موانع فرزندخواهی
🔹 اجر تحمل سختی ها دوران بارداری
🔸روایاتی عجیب از پیامبر اسلام در مورد اجر سختی زایمان و بعد از آن
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
❇️❇️❇️❇️❇️
کانال #دوره_های_آموزشی_رایگان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1432485942C6eea8db2a4